این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، روایی و پایایی و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. پس از پرداخت موفق می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.
هدف: ارزیابی میزان یادگیری و برخورداری از مهارت تفکر باز در هنرجویان
تعداد سوال: 20
تعداد بعد: 2
شیوه نمره گذاری و تفسیر: دارد
منبع: محقق ساخته (سفارش)
نوع فایل: word 2007
همین الان دانلود کنید
قیمت: فقط 14000 تومان
عوامل موثر در یادگیری
یادگیری (learning) یک فرآيند است. در هر فرآيندی عوامل و متغیرهایی در حال تعاملاند. نوع و شدت تعامل، تغییرات گوناگونی را به دنبال میآورد. بررسی همه عوامل موثر در فرآيند تدریس، امکانپذیر نیست. چند تا از مهمترین این عوامل که تاثیر آشکاری در روند یادگیری دارند عبارتاند از: آمادگی، انگیزه و هدف، تجارب گذشته، موقعیت و محیط یادگیری، روش تدریس، رابطه جز و کل، تمرین و تکرار.
آمادگی
شاگرد باید ازلحاظ جسمی، عاطفی، عقلی و … به اندازه کافی رشد کرده باشد تا بتواند بهخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم را داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستهکننده و کسلکننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید بهقدر کافی رشد کرده باشند و آمادگی لازم را داشته باشند. اگر کودکی را که ازلحاظ جسمي و روانی آمادگی یادگرفتن و نوشتن را ندارد تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی بهکندی پیش خواهد رفت. درصورتیکه اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است فرد ازلحاظ عقلی آماده باشد ولی ازنظر عاطفی نسبت به امر موردنظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم، احساس عدم امنیت، دلهره، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه موردنظر مختل کند. رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد؛ ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را به دست نیاورده باشد. بنابراین معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را در تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هرچه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار به محرک کمتری نیاز دارد. بای مثال خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هرچه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد داشت که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد؛ در غیر این صورت شاگرد مانند چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمیشود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان یادگیری دارد، میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر فرد، نیروی فعالیت او را افزایش میدهد. شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که میخواهند فرا بگیرند علاقهمند باشند. برای ایجاد رغبت، لازم نیست موضوعات درسی را بهطور تصنعی جذاب نشان داد؛ همینکه مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیمشده باشد، مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه هدف است. هدف به فعالیت انسان جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس هدفهای تربیتی باید انعکاسی از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بهطور واضح بیان شود.
معلم و دانشآموز باید بدانند هدف از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه، سبب هماهنگی بیشتر فعالیتهای معلم و شاگرد میشود و آنان را به اجرای فعالیتهای متنوع برمیانگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان میدهد؛ محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاطآور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و موثرتر میکند.
تجارب گذشته
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساخت شناختی او را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مسئله جدید با ساخت شناختی او مرتبط باشد. در واقع، فرآيند یادگیری مانند روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته، حال و آینده آنان باهم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعا میآموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشتهاش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت؛ بنابراین معلم همواره باید فعالیتهای آموزشی را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساخت شناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر شرط اساسی موفقیت در کارهای تربیتی است. معلم آگاه در فعالیتهای آموزشی و پرورشی ابتدا زمینهها و تجارب گذشته شاگرد را بررسی میکند، توان او را برای درک و فهم مسئله جدید میسنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه میدهد. برای مثال اگر معلم ریاضی در تدریس یک مفهوم تازه، زمینههای قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است این سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس، به دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگرچه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط شامل مواردی مانند نور، هوا، تجهیزات و امکانات آموزشی میشود. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نميشود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد، رابطه شاگردان با هم، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینهه تربیت کودکان، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه میتواند یک عامل بسیار موثر در جریان یادگیری باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابلدرک نباشد، مسئلهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مسئله، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. بههرحال امکانات محیط آموزشی، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات، وضع اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خانواده، نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر میتواند در کیفیت و کمیتیادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم
در کنار شرایط و امکانات آموزشی، نیروی انسانی و بهویژه معلم از مهمترین عوامل تشکیلدهنده محیطهای آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست؛ اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی میپردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی میکند، موقعیت آموزشی مناسب را به وجود میآورد و با شناخت استعداد، علایق و توانایی شاگردان، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت میکند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر معلم با نظریهها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیتهای علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیدهشده یا نوشتهشده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد؛ زیرا شاگرد که همواره علاقهمند به فکر کردن است، در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد. یادگیری بدون تلاش، فعالیت و تعامل با محیط امکانپذیر نخواهد بود.
کسی که به دنبال یادگیری است باید فعالیتی متناسب با علایق و توان خود داشته باشد و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس برای شاگرد جالبتوجه و جذاب نخواهد بود؛ اما اگر معلم خود را راهنما و ایجادکننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بهجای انتقال اطلاعات، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهی آنها خواهند پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا بتوانند مسائل را حل کنند.
با چنین روشی، شاگرد نه تنها حقایق علمی را فرا میگیرد؛ بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد. همچنین طرز کار با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مسئله را خواهد آموخت و در فرآيند یادگیری، ابتکار و خلاقیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه بهکل بهجای جز
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار میدهد و ارتباط آنها را روشن میسازد. به نظر ایشان، اجزا بهتنهایی بیمعنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن میشود. طرح یا کل قابلانتقال و تعمیم است؛ اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد. طرح یا کل، عناصر را مشخص میسازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط میدهد.
مطالعه فرآيند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل بهجز روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر میکند. اجزا بهتنهایی بیمعنی و نامربوط هستند و در طرح و کل، معنی پیدا میکنند. البته کل، معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تکتک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمیشود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا باهم و تا این ارتباط مشخص نشود اجزا قابلفهمنیستند.
در جریان تدریس، معلم باید در حد امکان، ابتدا مطالب درسی را بهصورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها باهم و همچنین رابطه آنها با کل، موجب پریشانی فکر خواهد شد؛ درحالیکه مطالعه از کل به جزء با مشخص کردن روابط اجزاء و رابطه جزء با كل، قدرت تحلیلی به فراگیران میدهد و درنتیجه یادگیری معنیدار میشود. بهعبارتدیگر حفظ، فکر و تکرار، جای خود را به فهم و اندیشه میدهد.
تمرین و تکرار
برای بسیاری از متصدیان آموزشوپرورش، هنوز این سوالها مطرح است. تمرین و تکرار چه نقشی در فرآيند یادگیری دارد؟ آیا پیشرفت یادگیری بهطور مستقیم تابع تکرار است؟ اگر چنین نیست شرایطتمرین و تکرار چیست؟ مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است؟ تکالیف تکراری مدارس میتواند برای شاگردان مفید باشد یا نه؟
در پاسخ به سوالات مطرحشده باید گفت که تاثیر تمرین و تکرار در کل فرآيند یادگیری و حیطههای مختلف آن بهویژه در حیطه روانی- حرکتی، انکارناپذیر است. همه این ضربالمثل قدیمی «کار نیکو کردن از پر کردن است» را شنیدهاند و واقفاند که بازی روی یخ یا رانندگی فقط درنتیجه تمرین و تکرار یاد گرفته میشود و اگر تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
ولی این نکته نیز غیرقابلانکار است که کیفیت اجرای تمرین، مقدار و زمان آن نقش بسیار مهمي در تثبیت یا عدم تثبیت رفتار دارد. چنانکه آزمایشهای متعدد نشان داده است، اجرای تمرین در زمان غیرمتمرکز اثر یادگیری بیشتری نسبت به اجرای تمرین در زمان متمرکز دارد. برای مثال شاگرد موضوع مورد یادگیری را در دو تمرین بیستدقیقهای، زودتر از یک تمرین چهلدقیقهای یاد میگیرد. از همین رو، تمرین و تکرار موثر باید شرایط و ویژگی خاصی داشته باشد؛ ازجمله اینکه باید منظم و مرتب باشد، طول دورههای آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
اگر شاگرد در اوضاع و احوال ساختگی و غیرطبیعی تمرین کند يا از پيشرفت خود مطلع نشود افت ميكند؛ زیرا اطلاع از پیشرفت، او را مجبور به کوشش و تلاش میکند. تمرین نباید بیشازحد طولانی و خستهکننده باشد. هرگاه عملی بهطور سریع و متوالی تکرار شود، اغلب موجب کاهش کارایی تمرین میشود. به این معنی که شخص در انجام دادن آن عمل بهتدریج کندتر و ضعیفتر میشود تا اینکه سرانجام از انجام دادن آن سرباز میزند. در واقع خستگی یادگیری را کاهش میدهد.