پرسشنامه عصبانيت

این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. پس از پرداخت موفق می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.

هدف: ارزيابي عصبانيت در افراد

تعداد سوال: 20

شيوه نمره گذاري: دارد

تفسير نتايج: دارد

منبع: دارد

همين الان دانلود كنيد

قيمت: فقط 1800 تومان

خرید فایل

پرسشنامه عصبانيت

عصبانيت چيست ؟

عصبانيت چيست‌؟ چرا عصباني مي‌شويم‌؟ ريشه خشم و عصبانيت در چيست‌؟ اينها سؤالاتي است که هر بار که عصباني مي‌شويم‌، برايمان مطرح مي‌شوند. ما بايد با اطرافيان خود ارتباط بر قرار کنيم‌. براي ايجاد ارتباط‌، بايد تفاهم و درک متقابل ايجاد نماييم‌. دشمنِ برقراري تفاهم و ارتباط‌، عصبانيت است‌. با عصبانيت به هيچ تفاهم و ارتباطي دست نخواهيم يافت‌. اما چرا اصلاً عصباني مي‌شويم‌؟

عصبانيت احساس قوي نارضايتي است‌. وقتي از چيزي خوشمان نمي‌آيد، عصباني مي‌شويم‌. خشم نشان دادن نارضايتي است‌. اين احساسْ توليد انرژي مي‌کند، و اين انرژي ما را وامي‌دارد تا کاري انجام دهيم‌. نتيجۀ اين کار ممکن است مثبت يا منفي باشد.

عصبانيت نتيجه کلافگي است . وقتي بر سر راه خود مانعي مي‌بينيم‌، دچار حالت کلافگي مي‌شويم‌. اين کلافگي ما را عصباني مي‌کند. با انرژي حاصل از عصبانيت‌، مي‌کوشيم مانع را از سر راهمان برداريم‌.

عصبانيت مي‌تواند نتيجه خودمحوري باشد. عصباني مي‌شويم چون مي‌خواهيم حرف خودمان را به کرسي بنشانيم‌. فکر مي‌کنيم که حرف بايد حرف “من‌” باشد. اکثر اختلافات ميان زن و شوهرها به‌خاطر همين است‌. خواست “من” بايد اجرا شود! آنقدر لجبازي مي‌کنيم تا اينکه حرف خودمان پيش برود. ما اسير “خودمان‌” هستيم‌.

عصبانيت در بسياري از موارد، ريشه در سرخوردگي‌ها، محروميت‌ها، تنبيه‌ها، و تهديدهايي است که در دوران کودکي بر ما وارد آمده است‌. کودک ادامه زندگي و امنيت خود را در والدين خود مي‌بيند. حتي اگر آنها او را بيجا تهديد و تنبيه کنند، به او زور بگويند، و حقش را پايمال کنند، مجبور است سکوت کند و براي جلب محبت و حمايت آنان‌، دم بر نياورد. او در درون خود احساس خشم مي‌کند، اما چاره‌اي جز سرکوب کردن و فروخوردن خشم خود ندارد. انرژي که از چنين خشمي ناشي مي‌شود، براي ساليان دراز در درون کودک ذخيره مي‌شود بدون اينکه راهي براي بيرون جهيدن آن وجود داشته باشد. اما همين کودک‌، وقتي بزرگ شد و توانست سر پاي خود بايستد، حس نيرومند خشم خود را متوجه ديگران مي‌سازد. او بدون اينکه خودش هم متوجه باشد، خشم خود را بر سر همسر، فرزندان‌، همکاران‌، و هر کس ديگري که با او ارتباطي نزديک داشته باشد، خالي مي‌کند.

از نتايج عصبانيت کينه‌ است . بسياري از اوقات از يافتن علت کينه‌مان نسبت به شخص معيني عاجزيم‌. نمي‌دانيم چرا از او کينه داريم‌. مي‌کوشيم خود را از اين کينه آزاد کنيم‌. دعا مي‌کنيم که خدا ما را از کينه‌مان نجات دهد. اما غافليم از اينکه ريشه اين کينه‌، در خشمي است که وجودمان به‌صورت مزمن نهفته است‌. تا عصبانيت رفع نشود، کينه سر جاي خود خواهد بود. خشم مزمن ما بايد علاج شود.

کلافگي‌، بغض‌، دشمني‌، حس انتقام‌. اينها همه در اثر خشمي است که در درون ما انبار شده‌، خشمي سرکوب‌شده‌.

تمسخر ديگران‌، متلک‌پراني‌، ريشخند، انتقادهاي طنز آلود و تحقير ديگران‌، اينها هم مي‌توانند ناشي از خشم دروني باشد. وقتي نمي‌توانيم عمل کسي را به شکل ديگري تلافي کنيم‌، به تمسخر و انتقادات طنزآلود، يا به‌زبان عاميانه‌، “فيلم کردنِ” ديگران متوسل مي‌شويم‌. خجالت‌ و ابراز فروتني کاذب هم مي‌تواند در اثر خشمِ سرکوب‌شده باشد.

حال چاره چيست ؟ اول اجازه ندهيم خشم‌مان ما را به تندي و ناسزاگويي و پرخاشگري و اعمال ديگري بکشاند.  خشم امروز را تا فردا با خود حمل نکنيم‌. خشم خود را فرونخوريم‌. آن را نپوشانيم‌. سرکوب نکنيم‌. در صورتيكه خشم فرو خورده شود نتيجۀ اين کار چيزي نيست جز اينکه انرژي ناشي از آن در جايي ديگر و بر سر کسي ديگر تخليه شود.

با حقيقت شجاعانه روبرو شويم‌. بپذيريم که عصباني هستيم‌. انکار نکنيم‌. بپذيريم که در درونمان مسأله‌اي هست که باعث خشم ما است‌.

در گام بعدي‌، بکوشيم با خودکاوي‌، ريشه خشممان را بيابيم‌. هيچ‌کس بهتر از خودمان نمي‌تواند به ما کمک کند. به دوران کودکي برگرديم‌. رفتار والدين و اطرافيانمان را بررسي کنيم‌. محروميت‌ها، بي‌عدالتي‌ها، و فشارهايي را که در اجتماع بر ما وارد آمده‌، بررسي کنيم‌. شايد ريشۀ خشممان در آنجا باشد. پيدا کردن ريشه‌، کمک زيادي به آرام‌شدن و يافتن راه چاره مي‌کند.

آنگاه با خشم خود، به حضور خداوند بياييم‌. بسياري از اوقات‌، حاضر نيستيم حتي در دعا هم خشم خود را اعتراف کنيم‌.  آغوش مهربان و آرام او بهترين جايي است که مي‌توانيم خشم خود را بروز دهيم و خود را تخليه کنيم‌. در حضور او ريشۀ خشم خود را تجزيه و تحليل کنيم‌. از او بخواهيم که زخم‌هاي مزمن و ديرينۀ روح و روان ما را التيام ببخشد. زيرا او کساني را که به‌خاطر ستم‌ها و بي‌عدالتي‌هاي اين زندگي‌، بار گران خشم را به‌دوش مي‌کشند، آرامش خواهد بخشيد.

و بالاخره‌، خشم خود را نزد يکديگر نيز اقرار کنيم‌. به‌جاي فروخوردن و پنهان کردنِ خشم‌، و به‌جاي بروز آن به‌صورت فرياد و ناسزاگويي و پرخاشگري و کارهاي ديگر، بهتر است وقتي احساس مي‌کنيم که شعله‌هاي خشم در وجودمان در شرف زبانه‌کشيدن است‌، به شخص مقابل با آرامي بگوييم‌:‌ «من الان عصباني هستم‌. اجازه بده در اين مورد بعداً صحبت کنيم‌.» مردم تا حد زيادي منطقي هستند و حرف شما را خواهند پذيرفت‌.

باشد که خداي عاشق و مهربان ما را در ريشه‌يابي خشم‌مان و برطرف کردن منطقي و تدريجي آن ياري دهد. آمين‌.

چرا عصباني مي شويم؟!

وقتي عصباني مي شويم دو راه براي جبران آن وجود دارد: 1. به دل ريختن 2. بروز دادن راه حل اول مثل اسفنج ؛ ناراحتي‌هاي ما را جذب مي‌كند و در نتيجه افسرده مي شويم.

راه حل دوم منطقي است ، ولي اين هم عملي نيست . ما نمي‌توانيم هميشه خشم خود را بروز دهيم. راه سوم اين است كه علت عصباني شدن را بررسي كنيم و اگر علت آن واهي است ، عصباني نشويم . اكثر عصبانيت‌هاي ما به دليل طرز فكرهاي غلط ماست كه به آن تحريف‌هاي شناختي مي‌گويند.

يكي از اين خطاهاي شناختي بزرگ نمايي است مثل مبالغه كردن درباره اهميت يك حادثه ناگوار و اين كه براي يك مساله جزيي ، بلوايي به راه بيندازيم كه مگو خطاي ديگر بايد و نبايدهاي بي جايي است كه براي خود چون وحي منزل مي‌دانيم و معلوم نيست «‌بايد» ي كه ما براي خود مقرر كرده‌ايم لازم به اجرا باشد. اين اشتباه است كه خيال كنيم هر لحظه و در هر مورد كه خواستيم دنيا بر وفق مراد ما باشد و به دنبال همين طرز فكر ، وقتي به آن چه مي‌خواهيم نمي رسيم ناراحت و عصباني مي شويم ؛ انگار كه با نرسيدن به اين خواسته دنيا به آخر رسيده است.

حتي گاهي بايد و نبايدهاي وضع شده از طرف خود را جزو اخلاقيات عمومي فرض مي كنيم و مي‌گوييم كه همه بايد بر طبق آن عمل كنند. مثلاً مي‌گوييم چون من در حق اينان خوبي كردم ايشان نيز بايد تلافي كنند در صورتي كه همه انسان‌ها قدردان نيستند. سوم و بالاخره علت ديگر عصبانيت برآورده نشدن سطح انتظار بي جاست . وقتي سطح انتظار ما از ميزان معقول بالاتر باشد ، ناكام مي‌شويم و به خواسته‌هاي خود نرسيده و عصباني مي شويم . در حالي كه مي بايست وقتي امكان رسيدن به خواسته‌ها نيست انتظارات خود را تغيير داد به خصوص انتظارات غير واقع بينانه را.

علت چهارم مطلق گرايي است . با يك اشتباه طرف مقابلشان ناگهان نمره او از بيست به صفر مي‌آوريم و كل شخصيت او را محكوم و مطرود مي‌كنيم انگار كه هميشه از او متنفر بوده‌ايم در صورتي كه با اين اشتباه فقط نمره‌اش كمي كم‌تر مي شود نه اين كه ناگهان او را به پايين‌ترين درجه برسانيم . با يك اشتباه كل شخصيت يك فرد را زير سؤال نبريد و همه خصوصيات مثبت او را به زير پا نگذاريد.

راه ديگر كاستن عصبانيت درك كردن علت كار افراد است . وقتي دنيا را از دريچه چشم افراد ببينيد با كمال تعجب مشاهده مي‌كنيد كه به زعم خود آن ها عملشان به هيچ وجه غير منصفانه نيست و خيلي هم به آن معتقدند. پس هميشه دقت كنيد كه آيا شخص به عمد و از روي علم و آگاهي اين رفتار را انجام داده يا خودش متوجه نبوده و يا به نظرش غير منصفانه نبوده است . اگر در هنگام عصبانيت يكي از موارد بالا را يافتيد و با آن مبارزه كرديد به راحتي مي‌توانيد آرامش خود را بازيابيد.

شما با كم طاقتي فرض را بر اين گذاشته‌ايد كه با حل همه مسائل و در اسرع وقت به همه هدف هايتان برسيد و وقتي به مانعي بر مي‌خوريد ناشكيبايي مي‌كنيد و هنگامي كه واقعيت مطابق ميلتان نمي شود عصباني مي‌شويد.

عصبانيت و راه هاي مقابله با آن

احساساتي كه آدمي تجربه مي كند مثل شادي ، خشم   و… رفتار را فعال و هدايت مي كنند. هيجان را هم عوامل دروني وهم عوامل بيروني مي توانند تحريك و راه اندازي كنند. هيجان نه تنها مضّر نيست ، بلكه لازمه زندگي است . زيرا نمي توانيم هيجان ها را از زندگي دور كنيم . تنها كاري كه مي توانيم انجام دهيم اين است كه يا از وقوع آنها بكاهيم ، يا ياد بگيريم كه چگونه با آنها سازگاري (مثل غم ) يا مقابله (مثل خشم ) داشته باشيم . همه ي ما عصبانيت را احساس كرده ايم و مي دانيم كه چيست. عصبانيت عموما” رفتار كاملا” طبيعي انسان هاست. اما زماني كه عصبانيت خارج از كنترل و ويرانگري باشد ، مي تواند مشكلاتي دركار ، ارتباطات اجتماعي و حتي در كل كيفيت زندگي به وجود آورد . ممكن است كار به جايي برسد كه شما احساس كنيد اسيرهيجان قدرتمندي هستيد كه نمي توانيد از آن اجتناب كنيد. هيجان عصبانيت مي تواند يك احساس آزار دهنده باشد يا يك عمل وحشيانه . هدف ما در اين بحث اين است كه به افراد كمك كنيم  تا بتوانند عصبانيت را درك و آن را كنترل كنند.

ماهيت عصبانيت

عصبانيت يك حالت هيجاني است كه از لحاظ شدت مي تواند خفيف ، شديد يا ويرانگر باشد . همانند ديگر هيجانات . عصبانيت موجب تغييرات  متعدد زيستي  و فيزيولوژيكي  مي شود ؛ مثل افزايش فشار خون ، ضربان قلب ، تنفس و همچنين افزايش ميزان توليد انرژي از

آدرنالين و نورآدرنالين . برانگيختگي شديد فيزيولوژيكي مشخصه آن دسته از حالات هيجاني است كه جاندار را براي عمل – فراريا جنگ – آماده مي كنند.

عصبانيت مي تواند ناشي از عوامل دروني يا بيروني باشد. شما مي توانيد از دست فرد مشخصي ، مثل يك همكار يا ازيك حا دثه ( ترافيك يا پرواز لغو شده ) عصباني شويد. عصبانيت شما مي تواند ناشي از نگراني يا تفكر شما درمورد مسائل شخصي باشد مثل قد و قيافه خود و يا يادآوري حوادث و خاطرات تلخ وآسيب زا .

تجلي عصبانيت

روش طبيعي وغريزي بيان عصبانيت رفتار پرخاشگرانه است . عصبانيت يك پاسخ طبيعي انطباقي در برابر تهديد هاست و غالباً عصبانيت احساسات و رفتار ما را بر مي انگيزد تا از خود درمقابل مهاجم دفاع كنيم يا با او بجنگيم.

بنابراين ميزان معيني از عصبانيت براي ادامه حيات لازم است . ازسوي ديگر ، ما نمي توانيم به هر فرد يا شيئي كه ما را  عصباني و ناراحت كرده است حمله كنيم ؛ زيرا قوانين ، هنجارها ي اجتماعي وعقل سليم تا حدود زيادي از شدت عصبانيت ما مي دهد . نشان دادن دندان ها و فشار دادن آنها به هم ، علامت بين المللي خشم وعصبانيت است، گر چه علائم  ديگري نيز با عصبانيت همراه است ؛ مثل چهره ي برافروخته ، ابروان پايين افتاده و درهم كشيده و گشاد شدن سوراخ هاي بيني . البته فرهنگ نيز در اين مورد مؤثر است.

سه راه اصلي بيان احساس عصبانيت عبارت است از : ابراز كردن  ، باز داري و سكوت، جرئت ابراز عصبانيت  البته  نه به روش هاي پرخاشگرانه . براي انجام اين كار بايد ياد گرفت كه چگونه نيازهاي خود را بيان كرد وچگونه نيازهاي خود را بدون آسيب رساندن به ديگران ارضا نمود. با جرئت بودن به معني پر زور بودن يا دعوا  كردن نيست ، بلكه به معني به خود و ديگران احترام گذاشتن است .

پرخاشگري مي تواند سركوب شود و آن گاه تغيير جهت دهد ، يا در قالب جديدي خود را آشكار سازد. سركوب زماني اتفاق مي افتد كه فرد عصبانيتش را مخفي كند، ازفكر كردن به آن بپرهيزد  و به موارد مثبت فكر كند. هدف از بازداري و سركوبي آن است كه رفتار سودمندتري داشته باشيم. خطر سركوبي عصبانيت اين است كه اگر بالاخره خود را آشكار نسازد مي تواند تأثيرات دروني بر شما داشته باشد. عصبانيتي كه متوجه درون است ممكن است موجب بالا رفتن فشار خون ، افسردگي و حتي سكته شود. عصبانيت هاي تخليه نشده همچنين موجب مشكلات ديگري مي شوند ؛ مثل خود خوري ، عيب جويي دائمي و رفتار پرخاشگري انفعالي .

افرادي كه دائماً دست رد به سينه ديگران مي زنند، از هر چيزي خرده مي گيرند وعيب جويي مي كنند ، ياد نگرفته اند كه چگونه عصبانيت  خود را به روش مثبت بيان كنند. جاي تعجب نيست كه آنان نتوانند با ديگران روابط اجتماعي سالم داشته باشند. روش سوم اين است كه شما خود را از درون آرام كنيد . ازاين طريق نه تنها مي توانيد رفتار هاي بيروني خود را كنترل كنيد بلكه مي توانيد پاسخ هاي دروني خود را نيز مهار نماييد . مثلاً كم كم ضربان قلبتان را پايين بياوريد، خودتان را آرام  واحساسات خود را مهاركنيد . به عقيده برخي روان شناسان –  مثل اسپيل برگر –  موقعي  كه هيچ يك از سه تكنيك فوق مؤثر واقع نشوند، دراين صورت به اشياء  يا افراد آسيب وارد مي شود .

غلبه برعصبانيت

هدف كنترل عصبانيت ، كاهش احساس هاي هيجاني و كاهش برانگيختگي فيزيولوژيكي است كه عصبانيت علت آنها مي باشد . هيچ كس نمي تواند از عصبانيت خلاص شود يا از آن اجتناب كند، زيرا هميشه پديده ها يا افرادي هستند كه ما را خشمگين سازند و تغيير يا كنترل آنها از توان ما خارج است . ما تنها مي توانيم ياد بگيريم كه چگونه رفتارهاي خود را كنترل و عصبانيتمان را كاهش دهيم و آن را به طريقه مناسب نشان دهيم.

چرا بعضي از مردم عصباني ترند؟

طبق نظر دكتر دفن باچر ، بعضي از مردم واقعاً نسبت به ديگران بي پرواترند . آنها نسبت به عامه مردم زودتر عصباني مي شوند و عصبانيتشان هم شديد تر است. همچنين افرادي وجود دارند كه عصبانيت خود را به روش هاي غيرعادي كه موجب جلب توجه ديگران شود نشان نمي دهند، اما  بسيار تحريك پذيرو كج خلق اند. افرادي كه به آساني عصباني مي شوند ممكن است دشنام دهند ، اشياء را پرت كنند ، قهر كنند و انزواي اجتماعي را انتخاب نمايند يا اين كه دچار بيماري جسمي شوند.

افرادي كه معمولاً زود عصباني مي شوند سطح تحمل ناكامي درآنان پايين است، يعني دوست ندارند كه هيچ موضوعي  آنها را ناراحت يا آزرده خاطر سازد. آنها آن  قدر عصباني اند كه هنگام راه رفتن تعادل ندارند وآن قدر آتشين مزاج اند كه اگر موقعيت بر وفق  مرادشان نباشد به خاطر كوچك ترين اشتباهي ، ديگران را شديداً تنبيه مي كنند. يكي از علل عصبانيت ، عوامل ارثي و مسائل فيزيولوژيكي است . گرچه شواهد علمي كافي براي اثبات اين موضوع وجود ندارد، ولي مردها عصباني ترند. بعضي از بررسي ها نشان داده اند كه بعضي از كودكان از هنگام تولد تحريك پذير، زود رنج و كج خلق اند و اين علائم از اولين روزهاي بعد از تولد قابل مشاهده است . علل ديگر ممكن است اجتماعي – فرهنگي  باشند. عصبانيت غالباً به عنوان يك رفتار منفي تلقي مي شود، زيرا ياد گرفته ايم كه اضطراب ، افسردگي ، ترس وديگر هيجاناتمان را بيان كنيم ، اما عصبانيت را مخفي كنيم . در حقيقت  ما يا د نگرفته ايم كه چگونه آن را كنترل كنيم يا آن را در مسير مناسبي هدايت نماييم.

بعضي ازپژوهش ها زمينه خانوادگي را دراين مورد مؤثر مي دانند. براي نمونه ، افرادي كه به آساني عصباني مي شوند متعلق به خانواده هاي آشفته ، از هم گسيخته و خانواده هاي فاقد مهارت هاي ارتباطي و هيجاني اند، كه معمولاً بايد به عوامل بالا ، فقر اقتصادي و فقر فرهنگي را نيز افزود.

آيا خوب است اجازه دهيم تا افراد ، طغيانگر شوند؟

اين موضوع خطرناك است . بعضي از مردم اين نظريه را به عنوان عاملي براي آسيب رساندن به ديگران مي دانند . زيرا مجاز شمردن حمله هنگام عصبانيت باعث گستر ش عصبانيت و پرخاشگري مي شود و هيچ كمكي به بهبود وضعيت نسبت به شخصي كه از دست او عصباني هستيم نمي كند. بهتر است ابتدا عواملي را كه باعث شروع عصبانيت شده اند، پيدا كنيد و سپس  راهبردهاي كاهش عصبانيت را توسعه دهيد.

راهبردهاي غلبه برعصبانيت

1- آرميدگي

روش هاي ساده آرميدگي مثل تنفس عميق وآرام سازي ذهني مي توانند به شما دركاهش احساس عصبانيت كمك كنند. اگر شما در كار با شركاي خود دچار مشكل و عصباني شده ايد ، فكر مناسب اين است كه تكنيك هاي آرميدگي را ياد بگيريد.

به عنوان مثال مي توانيد در وضعيت راحتي دراز بكشيد، چشمانتان را ببنديد ، تمام ماهيچه هاي خود را به حالت آرميدگي در آوريد واين كار را از پاها شروع كنيد و ادامه دهيد تا تمام ماهيچه ها يتان به آرميدگي برسند. آن گاه از راه بيني نفس بكشيد و به تنفس خود توجه كنيد و هنگام بازدم بگوييد يك . دوباره نفس بكشيد وهنگام بازدم بگوييد يك . اين كار را 20 دقيقه ادامه دهيد . سعي كنيد فقط صداي نفس كشيدنتان را بشنويد.

براي رسيدن به آرميدگي مي توانيد در حالي كه در وضعيت راحتي درازكشيده ايد يك ورد يا كلمه را مكرراً تكرار كنيد، مثلاً بگوييد: آرام باش ، سخت نگير وامثال آن  . روش سوم آرام سازي استفاده از تصوير سازي ذهني است. براي اين منظور يك صحنه يا تجربه زيبا و آرامش بخش را مجسم كنيد و فقط به آن فكر كنيد و اجازه ندهيد هيچ فكر ديگري به ذهن شما وارد شود تا به آرميدگي دست پيدا كنيد .

تمرين هاي فوق مي توانند عضلات شما را به آرامش برسانند واحساس آرامش شما را بيشتر كنند. اين تمرين ها را هر روز بايد انجام داد . بايد ياد بگيريد هر زماني كه در وضعيت تنش زا قرار مي گيريد به طور خودكار ا ز اين تكنيك ها استفاده كنيد.

2- بازسازي شناختي

منظور از بازسازي شناختي اين است كه هر فردي به راحتي مي تواند افكارش را تغيير دهد. مردم عصباني تمايل دارند كه با صداي بلند حرف بزنند و ناسزا بگويند، به گونه اي كه افكار دروني خود را منعكس كنند. موقعي كه عصباني هستيد، افكارتان مي توانند خيلي اغراق آميزو غمناك باشند . تلاش كنيد به جاي اينها افكاري را كه مبثت تر ومنطقي ترند جايگزين كنيد . براي نمونه به جاي اين كه بگوييد : اَه چه قدر زشت است، چقدر وحشتناك است ، همه چيز خطرناك و مضر است ، كاري از دستم بر نمي آيد. “به خودتان بگوييد: ” آن مسئله تأثيري ندارد، وعلت مضطرب بودن من در اين باره قابل درك است ، اما دنيا به آخر نرسيده . به هر حال عصبانيت نمي تواند مرا اسير خودش كند.”

عباراتي مثل : اين ماشين هرگز كار نمي كند ، يا شما غالباً فراموشكاريد ، دقيقاً صحيح نيستند. كلماتِ غالباً، هرگز و امثال آن  كه ممكن است براي خودمان يا هر شخص ديگري به كار بريم كمك مي كنند كه احساس كنيم عصباني شدنمان به حق و بجا بوده و راه حل ديگري وجود نداشته است. در حالي كه اين كلمات سبب توهين به افرادي مي شود كه قصد كمك به ما را دارند ودرنتيجه وضع را بدتر مي كنند. براي مثال شما دوستي داريد كه دائماً دير سر قرار ملاقات حاضر مي شود. براي شما بايد ديدن دوستتان مهم باشد نه زمان. از گفتن عباراتي مثل: توهميشه دير مي كني ، آدم غير مسئولي هستي ، شخص بي فكري هستي و … اجتناب كنيد . چون اين جملات به دوستي تان آسيب مي زند و او را از دست شما عصباني مي كند و مي رنجاند. اول ببينيد مشكل چيست ، سپس بكوشيد براي آن راه حلي پيدا كنيد كه براي هردوي شما مناسب باشد. مثلاً مي توانيد ساعت ملاقات خود را نيم ساعت زودتر تعيين كنيد وخودتان با توجه به اين كه مي دانيد دوست شما ديرخواهد آمد نيم ساعت ديرتر سر قرار حاضر شويد تا به علت ديرآمدن او ، از دستش عصباني نشويد.

همان گونه كه بسياري از فقرا زندگي شاد، با نشاط ودلپذيري دارند، مي توان هنگام عصبانيت نيز احساس هاي مثبت و خوشايند داشت. زيرا عصباني شدن شكل ثابت وازپيش تعيين شده اي ندارد. با دور كردن ذهن از بي منطقي و روي آوردن به منطق مي توان عصبانيت را كاهش داد يا حذف كرد. منطق عصبانيت را از بين مي برد، حتي اگر عصبانيت قابل توجيه باشد مي تواند به سرعت غير منطقي شود . همه مردم خواستار ادب ، موافقت ، قدرشناسي و كلاً امور مثبت اند ودر صورت عدم دستيابي به آنها احساس شكست و ناكامي مي كنند؛ اما افراد عصباني وقتي به خواست خود نمي رسند احساس نااميدي مي كنند وعصبانيتشان نامتناسب با موقعيت ، شديد و ويرانگر است . افراد عصباني بايد انتظاراتشان را به آرزوهايشان تغيير دهند. مثلاً بهتر است بگويند كه من عواملي را كه موجب سلامت وامنيت اند دوست دارم ، نه اين كه بگويند من مي خواهم،  يا من بايد فلان چيز را داشته باشم . بعضي از افراد عصبي ، از عصبانيت  به عنوان راهي براي اجتناب از احساسات آزاردهنده استفاده مي كنند.

برخي از باورها و تفكرات غيرمنطقي و مولد خشم وعصبانيت كه بايد كنار گذاشته شوند عبارت اند از:

–   بايد اعمال و رفتار ما هميشه مورد تأييد ديگران باشد.

–   همه چيز بايد مطابق ميل ما باشد.

–   سر رشته زندگي از دستمان در رفته وكنترلي بر آن نداريم .

–   ما به شدت اسير گذشته هستيم.

–   خود را مسئول اعمال ديگران مي دانيم.

–   من فردي بسيار لايق، شايسته وباهوش هستم .

3- مسئله گشايي

بعضي از اوقات ناكامي و به دنبال آن عصبي شدن ناشي از مسائل واقعي و غير قابل اجتناب زندگي است . دراين حالت عصبانيت نابجا نبوده ، پاسخي طبيعي به مشكلات است . يك باور فرهنگي مبني بر اين كه هر مشكلي راه حلي دارد ، وجود دارد ؛ ولي ما غالباً نمي توانيم راه حل را پيدا كنيم . هميشه بهترين كار يافتن راه حل نيست ، بلكه بهتر است بدانيد كه چگونه با مسئله روبه رو شويد. مثلاً ممكن است نقشه اي بكشيد وپيشرفت خود را دراين مسير بررسي كنيد . اگر نقشه كشيدن منجر به حل مسئله نشد خود را تنبيه نكنيد . زيرا آنچه مهم است تلاش و كوشش براي حل مسئله است ، نه حل مسئله . چرا كه بعضي از مسائل حل ناشدني اند يا اين كه تنها با تلاش هاي پيگيرانه مي توان به راه حل نزديك شد . مهم آن است كه در طول تلاش ها صبرتان را از دست ندهيد و به فكر همه يا هيچ نرسيد . همچنين مسئله گشايي شامل يادگيري و انجام دادن فعاليت هايي است كه يا به محرك آزاردهنده يا به هيجان هاي منفي مثل خشم و اضطراب ، (كه به وسيله محرك هايي كه از طريق شرطي شدن به صورت علامت خطر درآمده اند) پايان دهد.

4- ورزش

ورزش ، مخصوصاً درفضاي باز، نه تنها سلامت جسمي را بهبود مي بخشد، بلكه به تسكين اعصاب و سلامت رواني نيز كمك مي رساند. ورزش در فضاي باز مثل پياده روي ، دويدن ، نرمش ، شنا ، فوتبال و … سبب مصرف زياد و مداوم اكسيژن مي شود، خصوصاً اگر در فضاي سبز و مناطق كوهستاني انجام شود.

ورزش مداوم سبب سلامت قلب و عروق ، كاهش چربي بدن ، زيبا سازي شكل بدن، از بين بردن غم وافسردگي و اضطراب

، افزايش عزت نفس و شادي و سرزندگي فرد و افزايش خود كنترلي رفتار مي شود.

5-شوخ طبعي

“خنده برهر درد بي درمان دواست.” شوخ طبعي از طرق مختلفي مي تواند موجب كاهش عصبانيت شود. به عنوان اولين عامل ، شوخ طبعي مي تواند به شما كمك كند تا ديدگاه متعادلي داشته باشيد. زماني كه عصباني هستيد هر فردي را با نامي صدا مي كنيد يا اين كه آنها را در قالب كلمات خيالي (مثلاً  هيولا) مورد خطاب قرار مي دهيد. اين  كار را متوقف كنيد ودر نظر داشته باشيد كه بايد از كلمات زيبا و خوشايند استفاده كرد. شوخ طبعي بارمشكلات ما را سبك مي كند وبه ما كمك مي كند تا شرايط استرس زا را تحمل كنيم . نرمان كازنيز ( 1979) ، در كتاب خود با نام آناتومي بيماري ، خاطر نشان مي كند كه ده  دقيقه خنده از ته دل اثرتسكيني قوي بر درد و ناراحتي دارد. شوخ طبعي نه تنها روحيه ما و اطرافيانمان را شاد مي كند بلكه باعث افزايش انرژي و توان براي حل مشكلات و برخورد با مسائل مي شود. شوخ طبعي همچنين باعث خوشبيني مي شود.

6- اجتناب

اگر هنگام ورود به اتاق كودكتان بي نظمي اتاقش سبب عصبي شدن شما مي شود، در اتاق او را ببنديد. ازهر عاملي كه عصبانيت شما را بر مي انگيزد ، پرهيز كنيد . نگوييد كه ” چون من عصباني مي  شوم ، بچه ام بايد اتاقش را مرتب كند”، اين درست نيست ، درست اين است كه خودتان را آرام كنيد.

براي رهايي از درد سرهاي ترافيك يا بايد مسير روزانه  تردد خود را تغيير دهيد، يا از اتوبوس و قطار برقي زيرزميني استفاده كنيد ، يا جزء به جزء مسير خود را مشخص كنيد . درغير اين صورت بايد خود را به دست ترافيك بسپاريد.

7- داشتن شخصيت تيپ B

يكي از طبقه بندهاي شخصيتي ، قراردادن افراد دردو تيپB وA است . افراد تيپAمبارزه جو، بي حوصله ، رقابت پيشه و پرخاشگرند. آنها احساس مي كنند كه هل داده مي شوند و زير فشارند. آنها زودتر از موقع برسر قرار حاضر مي شوند، تند راه  مي روند ، تند حرف مي زنند وتند غذا مي خورند و از افراد كند كاربدشان مي آيد. افراد تيپBافرادي اند كه زندگي را آسان مي گيرند و بيشتر به كيفيت آن توجه دارند. آنها كمتر جاه طلب ، كمتر بي حوصله و بيشترمنظم و محتاط اند . با تغيير شخصيت از تيپAبه تيپB مي توان از ميزان و شدت عصبانيت كاست.

8- تغيير محيط

بعضي از اوقات عوامل محيطي – اجتماعي محرك عصبانيت و ناراحتي ما مي باشند. دراين گونه موارد يگانه راه براي حل مشكل ، تغيير محيط است . مثلاً فرد درون گرايي  كه به عنوان مسئول روابط عمومي سازمان يا اداره اي مشغول به كارشده است، بايد مسئوليت ومحيط كارش تغيير يابد. يا فردي كه به كشوري مهاجرت كرده است كه بين آن كشور و كشور محل تولدش هيچ همخواني فرهنگي وجود ندارد، راه حل اساسي، بازگشت به كشور خود مي باشد.

9- ارتباط بهتر

مردم عصباني تمايل دارند كه زود به نتيجه برسند، بعضي ازاين به هدف رسيدن ها مي تواند تا حدودي نادرست باشد. اگرشما از مباحثه اي ناراحت شده ايد ، اولين كاري كه بايد انجام دهيد اين است كه فكرتان را بر روي پاسخ ها متمركز كنيد و ناراحتيتان را كاهش دهيد. نمي گوييم كه اولين چيزي را كه به ذهنتان آمد به زبان آوريد ، بلكه مي گوييم كه عصبانيت خود را كاهش دهيد ودرمورد حرفي كه مي خواهيد بزنيد، فكر كنيد.

به دقت به آنچه به شما مي گويند گوش بدهيد و قبل از پاسخ دهي ، آنها را تفسير كنيد . همچنين به آنچه علت اصلي عصباني شدن شماست گوش بدهيد. براي مثال، شما آزادي و در حال خود بودن را دوست داريد، وبه علت اهميتي كه به ديگران مي دهيد خواهان پيوند گسترده با مردم هستيد . اگر همكارتان در مورد كارها ي شما شروع به غر زدن كند، با خطا كارخواندن  او يا فردي كه هميشه ايجاد مشكل مي كند، تلافي نكنيد.

زماني كه فردي ازما عيب جويي مي كند، دفاع كردنمان طبيعي است ، ولي ما با او نمي جنگيم . در عوض ممكن است بگوييم كه او از روي ناداني صحبت مي كند ، ما را دوست ندارد، اوفرد كم حوصله و ناشكيبايي است و نياز به مقداري تنفس و استراحت براي رسيدن به آرامش دارد. بايد دراين گونه مواقع خودمان را خونسرد نشان دهيم تا از وقوع يك فاجعه جلوگيري كنيم .

10- زمان بندي

انسان هميشه دريك حالت و وضعيت روحي – رواني نيست . بعضي از افراد صبح ها سرحال و پرانرژي اند و عصرها خسته . به همين علت عصرها و شب ها ممكن است سطح تحمل شان بسيار پايين باشد وآماده عصباني شدن باشند. دراين گونه موارد بهتر است موضوعات ومسائل حساس بحث برانگيز در ساعاتي مطرح شوند كه زماني مناسب است . مثلاً  شب هنگام ، زماني كه همسرتان موضوع بحث برانگيزي را مطرح مي كند ممكن است شما تمايل داشته باشيد كه با او دعوا كنيد، به اين دليل كه شما خسته يا آشفته ايد،  بهتر است طرح اين گونه موضوعات را به زمان ديگري موكول كنيد تا صحبت هايتان منجر به بحث و جدل نشود. بنابراين مسائل بايد در زمان مناسب مطرح شوند تا نتيجه بخش باشند.

11- آزمون مصون سازي

هدف از اين روش كه به وسيله مايكنبام مطرح شده است ، ايجاد مهارت هاي مقابله با موقعيت هاي استرس زاست. اين روش چهار مرحله دارد :

الف – آماده شدن براي موقعيت استرس زا

ب – مقابله با محرك و موقعيت استرس زا وكنار آمدن با آن

ج – مقابله با احساس تحريك شدن به وسيله موقعيت استرس زا

د – تقويت خود پس از موفقيت دركنترل خود

نواكر ( 1975) اين روش را براي كمك به افراد ، دركنترل خشم ، درموقعيت هاي مولد عصبانيت با موفقيت به كاربست . آزمودني هاي نواكر ، مردان جوان خشمگيني بودند كه به سادگي عصباني مي شدند. محرك عصبانيت فردي بود كه با حالت غير دوستانه به آزمودني ها نگاه مي كرد. نگاه با حالت غير دوستانه سبب مي شد كه درآزمودني ها احساسات و افكاري مبني براين كه طرف مقابل ، آنها را حقير مي شمارد ايجاد شود واين احساس ها منجر به اين مي شد كه آزمودني ها عصباني شده ، دعوا كنند. نواكر مراحل چهارگانه فوق را به اين شكل به اجرا در آورد:

در مرحله 1، فرد پيش از مقابله با محرك استرس زا ، مثلاً  قبل از ورود به يك مكان عمومي مثل رستوران ، به خود بگويد: تصميم دارم كاري بكنم كه كنترلم را از دست ندهم. درمرحله 2، هنگامي كه مردي گستاخانه به او نگاه مي كند به خود مي گويد: مي توانم بدون از دست دادن كنترل اين موقعيت را تحمل كنم . به او فرصت نمي دهم كه با ديدن عصبانيت من خرسند شود . درمرحله 3 وقتي كه مرد مي خواهد با او دعوا را آ غاز كند و او شديداً تحريك شده است ، به خود مي گويد: حتي حالا هم مي توانم خود را كنترل كنم . وضعيت انفجار آميز است ، اما من آرامم  واين حالت را خنثي مي كنم . درمرحله آخر، پس از آن كه آزمودني از پس موقعيت بر آمد به خود مي گويد: ” من واقعاً كاردرست وخوبي كردم ، آفرين به خودم.”

12- خود كنترلي بندورايي

خود كنترلي رفتار توسط بندورا مطرح شده و داراي سه مرحله است:

الف – توجه ومشاهده اعمال و رفتار خود

ب – قضاوت درمورد اعمال و رفتار خود

ج – پيامدهاي شخصي

از اين روش براي كنترل عصبانيت به اين شكل مي توان استفاده كرد كه از فرد بخواهيم در پايان روز (مثلاً آخر شب ) دفعات عصبي شدن هاي خود را روي يك كاغذ يادداشت كند و آنها را بشمارد . فردا نيزاين عمل را انجام دهد. اگر تعداد عصبانيت امروزش كمتر از ديروز باشد خود را پاداش دهد و تشويق كند، و اگر بيشتر از ديروز بود خود را تنبيه و سرزنش نمايد. با تكرار اين عمل براي روزهاي بعد و مقايسه آن با روز قبل، به اين شكل كه در صورت كاهش وقوع عصبانيت ، خود را تشويق ودر غير اين صورت خود را تنبيه كند، مي تواند عصبانيتش را كاهش داده ، به صفر برساند تا اين كه درحد طبيعي باشد. خود تشويقي مي تواند به شكل گوش دادن به يك موسيقي ، ديدن فيلم ، رفتن به پارك و… باشد. خود تنبيهي نيز مي تواند به طرق مختلفي چون محروم كردن خود از يك وعده غذاي دوست داشتني ، نديدن يك برنامه جذاب تلويزيوني و … صورت پذيرد. انسان عاقل و متمدن بدون نياز به ناظر وكنترل كننده بيروني مي تواند هدايت گر اعمال خود باشد.

 

نياز به مشاوره

اگر احساس مي كنيد كه عصبانيت شما خارج از كنترل است ، اگر عصبانيت شما تاثيرات منفي بر روابط اجتماعي وشغلي تان گذاشته است ، يا اين كه قسمت مهمي از زندگي تان تحت تأثير آن است ، ممكن است به مشاوره به عنوان عاملي براي ياد گيري توجه كنيد كه به شما كمك مي كند چگونه بهتر رفتار كنيد . يك روان شناس يا مشاور مي تواند به شما كمك كند تا با به كارگيري تكنيك هاي تغييرافكار و رفتار، اعمال خود را كنترل كنيد. بايد به مراجع اطمينان داد كه مشكل او قابل حل است و تكنيك هاي تغيير رفتار تنها براي تأثير گذاشتن بر احساس و تجليا ت احساسي ، مورد استفاده قرار نمي گيرند. روان شناسان در برخورد با مراجعانِ خواهان كمك ، بايد كارخود را متمركز برسه موضو ع نمايند:

الف) جرئت آموزي به افراد عصباني تا عصبانيت خود را سركوب يا دروني نكنند، بلكه آن را به روش هاي منطقي غير پرخاشگرانه ابراز دارند. فردي كه عصبانيتش را ابراز نمي دارد روز به روز منفعل تر وبيمارتر مي شود.

ب) آموزش اين كه عصبانيت جزئي از زندگي و حذف آن غير ممكن است . زندگي بايد توأم با ناكامي ، درد، فقر و ديگر مسائل غيرقابل پيش بيني باشد . همان گونه كه نمي توان مانع رخداد بيماري ، فقر، مرگ ، شكست و… شد، پديده هاي مولد عصبانيت را نيز نمي توان حذف كرد.

ج) آموزش تكنيك هاي تغيير رفتار براي تأثير گذاري برعصبانيت و كاستن از شدت آن .

 

تاثير عصبانيت والدين بر فرزندان

 

بسياري از رفتارهاي ما در زمان والد بودن ناخودآگاه است. به اين معني که در مقابل اعمال کودکانمان، ما عکس العمل نشان ميدهيم و رفتاري که والدين ما با ما کرده بودند را، حتي اگر تأثير منفي روي ما داشته ، ناخودآگاه تکرار ميکنيم. با اين کار تربيت غلط را توسعه ميدهيم. مهم است که روش هاي تربيت کردن صحيح را آگاهانه انتخاب کنيم و به آنها عمل کنيم. رفتارهاي تربيتي ناخودآگاه را مرور ميکنيم

يکي از اين رفتارها تنبيه کردن فرزند است. ما فکر ميکنيم که بايد فرزند را تنبيه کنيم تا کار نادرستي را که کرده تکرار نکند، شايد در اثر تنبيه شدن فرزند آن رفتار را براي مدتي از ترس و واهمه از والدين خود انجام ندهد و والد با خود فکر کند که در واقع تنبيه اثر خود را کرده. ولي دليل بر اين نمي شود که بچه از درون متوجه اشتباه خود شده و تصميم جديدي در رفتار خود گرفته بلکه اين باعث ميشود که در فرزند يک نوع سيستم دفاعي بوجود بيايد و او به دنبال راهي براي مقاومت و مقابله با تنبيه پيدا کند تا بتواند کارهايي را که دوست دارد انجام دهد و اين موضوع باعث ميشود که رفتار فرزند در واقع به طغيانگري و لجاجت تبديل شود.البته اين بدين معني نيست که فرزند هر چه کرد نبايد با او برخورد کرد. در اينجا بايد تفاوت تنبيه و پيامد را در نظر گرفت. پيامد انستکه ربط مستقيم پيدا ميکند با رفتار کودکبه اين معني که هر عملي نتيجه اي دارد، عمل مثبت نتيجه مثبت و عمل منفي نتيجه منفي در بر دارد
براي مثال اگرکودکي داد و بيداد ميکند زيرا که اسباب بازي را که ميخواسته، نمي تواند داشته باشد. تنبيه آن است که والد بگويد”حالا که اينطور بداخلاقي ميکني هيچ چيزي برايت نميخرم” پيامد آن است که “بنظر ميايد که عصباني هستي، معمولا وقتي چيزي را ميخواهيم و نمي گيريم ناراحت ميشويم. مي تواني بروي در اتاقت و با خودت باشي و هر وقت که ناراحتيت تمام شد برگردي و راجع به آن صحبت مي کنيم

رفتار ديگر سرزنش کردن فرزند براي حالت هاي رواني خود مي باشد. براي مثال وقتي خسته، ناراحت و يا عصباني هستيم، فرزند را مستقيما براي حالت روحي خودمان سرزنش ميکنيم.اين موضوع براي بچه حالت مسئوليت در برابر حالتهاي رواني والدين را بوجود مياورد و در عين حال براي خود او هم اين باور بوجود ميايد که والدين هم در برابر حالتهاي روحي فرزند مسئول هستند و از آنجايي که کودک طبيعتا اين مسأله را در ذهن خود دارد که چون پدر و مادر روي رفتار و عملکرد او کنترل دارند پس وقتي که او ناراحت يا عصباني است مقصر والدين هستند. اين موضوع به فرزند مي آموزد که اطرافيان او مستقيما در حالت هاي روحي و احساسات او تاثير دارند و اين را ياد نمي گيرد که در سنين بالاتر نسبت به احساسات و حالت هاي رواني خود مسئول باشد. مسأله ديگر صحبت از خصوصيات و رفتار فرزند در جمع فاميل يا دوستان است، خيلي از والدين در جمع جلوي فرزند خود از او يا تعريف ميکنند که خيلي خوب است و يا او را تکذيب ميکنند که در هر دو صورت فرزند اين پيام را دريافت ميکند که او ناديده گرفته شده و بجاي اينکه پدر و مادر با خود او در رابطه با رفتارش صحبت کنند ، ديگران را واسطه قرار داده اند و اگر از آنها خوب گفته شود نوعي خجالت ميکشند و اگر بد به نوعي احساس حقارت ميکننددر هر دو صورت اين مسأله باعث ميشود که فرزند در جمع احساس راحتي نکند و به مرور زمان در سني که اجازه انتخاب دارد خود را از جمع دور کند و در گردهمايي حضور نداشته باشد

اشتباه ديگري که والدين مرتکب ميشوند اين است که تجربيات و باور هاي خودشان را مانند تجربيات و باورهاي فرزند ميدانند. براي مثال اگر ما از دوست يا معلم فرزندمان خوشمان ميايد، فکر ميکنيم بچه ما هم بايد همان طور باشد. با اجبار فرزند را به دوست داشتن آن معلم يا دوست سوق ميدهيم و به او اين پيام را ميدهيم که او حق انتخاب نداردو نميتواند افکار متفاوت از ما و مطعلق به خود را داشته باشد. در واقع بايد مانند ما باشد، اين مسأله قدرت خلاقيت و تجربه کردن را از فرزند ميگيرد.مساله دگر در اين زمينه اين است که ما تربيت را با سليقه اشتباه نکنيم. براي مثال اگر فرزند ما آش دوست ندارد ما نبايد به او اجبار کنيم که بايد آش بخورد بلکه بايد براي او حق انتخاب بگذاريم و به او بگوييم که غذايي که او ميخورد بايد پروتئين داشته باشد، سبزي در آش براي سلامتي او بسيار خوب است و غيره. در اين صورت فرزند متوجه ميشود که دليل خوردن آش چيست و براي تحميل عقايد خودمان نيست بلکه به خاطر سلامت او ست. فرزند متوجه ميشود که اگر آش را دوست نداشت ميتواند غذايي را انتخاب کند که پروتئين و سبزي داشته باشد. مساله ديگر اين است که والدين ميخواهند که فرزندشان از آنها اطاعت کند. اين موضوع باعث ميشود که فرزند يا از ترس به اطاعت از والدين خود درآيد و يا اينکه براي توجه و يا محبت گرفتن از والدين از آنها اطاعت کند که در هر دو صورت فرزند خودش نيست بلکه در واقع در حالت تظاهر به سر ميبردوالدين در اين شرايط از تظاهربه احترام و اطاعت فرزند لذت ميبرند و غير مستقيم اين مساله را حمايت ميکننددر حاليکه با توجه دادن به اعمال مثبت و توجه ندادن و توجه مثبت را گرفتن به اعمال منفي خود به خود فرزندان بطرف اعمال مثبت سوق داده ميشوند و تربيت ميشوند.. اگر والدين توجه خود را به مسائل خوب و مثبت بيشتر بدهند و توجه زيادي به رفتارهاي نامناسب نکنند، فرزند زماني که کار خطايي انجام ميدهد و از والدين خود توجهي نمي گيرد، رفتار خود را قطع ميکند. از آنجايي که فرزند کلا به دليل توجه گرفتن خيلي از رفتارها را انجام ميدهد، زماني که به او توجه نميشود عمل منفي خود را کوتاه کرده و خودش نيز توجه اش را به کارهاي مثبت ميدهد. درست مثل زماني که شما ميخواهيد يک گلدان را پرورش دهيد. از آنجايي که گل نياز به نور دارد اگر شما گلدانتان را در مسير نور قرار دهيد، به طرف نور رشد خواهد کرد. شما ميتوانيد با تغيير مسير نور شکل و شمايل گلدان را تغيير دهيد. اگر ميخواهيد صاف باشد از بالا، اگر خميده به راست از طرف راست به آن نور ميدهيد. شما به فرزندانتان نيز ميتوانيد توجه مثبت وتشويق را در مورد رفتارهاي مثبت مکررا بدهيد و به رفتارهاي منفي بي توجهي با تذکر کوتاه داشته باشيد. کودک براي تأيديه و توجه گرفتن از شما خود به خود رفتارهايي را انجام ميدهد که از شما توجه بيشتر بگيرد

هنگامي که فرزند حرکت اشتباهي ميکند هر کدام از والدين ناخودآگاه عکس العمل متفاوتي را نشان ميدهند براي مثال اگر کودک به گل دست بزند، مادر از تجربه کودکي خود که سر او داد زده شده وقتي که به گل دست زده، حال سر فرزند خود داد ميزند و برعکس پدر که ملايم و آرام از کودک تقاضا کند که به گل دست نزند، براي کودک اين دو عکس العمل متفاوت غير قابل توجيح خواهد بود

بسياري از عکس العمل هاي ما از ضمير ناخودآگاه ما و از طريقي که ما تربيت شده ايم سرچشمه ميگيرد و مهم است که رفتارمان و تربيتمان را با همسرمان در مقابل کودک تنظيم کرده و رفتارهاي تربيتي سالمي را انتخاب کنيم

تمام والدين خواستار ارائه بچه هاي فهميده، مؤدب و خوب به جامعه هستندروبرويي با تمامي مسائل تربيتي فرزندان در سنين مختلف بسيار سخت است، براي همين والدين بايد علاوه بر توجه به تربيت فرزند يک زماني را هم براي خودشان بگذارند تا با توجه به خودشان و آگاهي از کمبودها و مسائل گذشته، آنها را براي خودشان جبران کنند

يکي ازموارد مثبت براي تربيت فرزند اين است که ببينند چطور ميتوانند فرزند را تغذيه روحي کنند، چطور به فرزند توجه کنند و چطوربه احساسات او هر چه که هست عصباني، غمگين يا خوشحال فضا بدهند. يعني به فرزند اجازه بدهند که احساساتش را بيان کند. فرزند را جدي بگيريم به عنوان انساني که در جهان هستي دارد رشد ميکند و مانند ما همه چيز را حس ميکند. به آنها فضا، اهميت و ارزش بدهيم تا بتوانند حرف خود را بزنند ، احساسات خود را بيان کنند و عقايد خود را تجربه کنند

بعضي از اوقات ما فکر ميکنيم که اين فرزندان کوچک ما مانند ما هستند و هر چه را که ما تجربه ميکنيم تجربه ميکنند و يا اينکه خودشان درهر سني که هستند، مسائل را به مدل خودشان تجربه ميکنند؟ طبق آخرين اطلاعات علمي اين مساله ديده ميشود که در هر سني ، حتي هر شش ماه به شش ماه تغييرات به سزايي در کودک اتفاق مي افتدو رفتارهاي ما به عنوان والدين او جزوي از اتفاقات و تجربه هايي است که او زيربناي شخصيتي خود را ميسازد.يکي از توقعاتي که ما از فرزند خود داريم اين است که مانند يک شخص بزرگسال رفتار کند براي مثال اگر ما چيزي را يک بار به او ميگوئيم توقع داريم که ياد بگيرد در حالي که در نظر نميگيريم که او مکررا در حال دريافت کردن اطلاعات جديد از دنياي خارجش است و فرزند ما دائما در حال تصميم گيري است که به چه نحوي اين اطلاعات جديد را استفاده کند. فرزندان ما نه تنها از گفتار بلکه از رفتار ما مي آموزند.در اين جاست که ما بايد مراقب رفتار خود باشيم و نگاه کنيم به اين که رفتار ما چگونه است و چه تاثيري روي فرزندمان دارد. بايد به اشتباهات خود پي ببريم و تا جايي که ممکن است آنها را برطرف کنيم
کنترل کردن فرزند در شخصيت کلي او بسيار تاثير گذار است. اگر ما سعي در کنترل فرزند خود بکنيم و در عين حال از او توقع داشته باشيم که در زندگي جهش و پيشرفت بکند، اين مساله فقط باعث ايجاد ناهماهنگي ما و دوگانگي در فرزندمان ميشود. يکي از راههاي موثر براي جلوگيري از کنترل کردن فرزند اين است که بدانيم چرا اين کار را ميکنيم. معمولا ريشه کنترل در ترس است، ترسي که ما از ناموفق بودن در تربيت فرزند خود داريم. در عين حال ما به نوعي از خود توقع داريم که فرزند ما بهترين باشد که اين خود تشويش و اضطرابي براي ما بوجود مياورد. اگر ما بتوانيم چه خودمان، چه به کمک متخصصين به اين ترس قلبه کنيم و ياد بگيريم که ما در حد توان و آگاهي خود فرزند خود را تربيت ميکنيم و از خود توقعات بيش از حد نداشته باشيم. ما آگاهانه ميتوانيم رشد و آگاهي خود را زياد کنيم و در نتيجه والدين بهتري براي فرزندان خود باشيم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.