این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. پس از پرداخت موفق می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.
هدف: ارزیابی عوامل موثر بر ایجاد و گسترش پدیده کودکان خیابانی (خانواده، مشکلات جسمی، جامعه، شهرنشینی، مهاجرت، افزايش جمعيت)
تعداد سوال: 24
تعداد بعد: 6
شیوه نمره گذاری و تفسیر: دارد
منبع: محقق ساخته
نوع فایل: word 2007
همین الان دانلود کنید
قیمت: فقط 4500 تومان
پدیده کودکان کار و خیابان یکی از بارزترین فرآیندهای سوءرفتار و نبود پایگاه سالم اجتماعی و عدم تامین نیازهای اولیه کودکان است که اثر مخربی بر سلامت آنها دارد. برای درک دقیقتر مسائل مرتبط با کوکان کار و خیابان ابتدا باید به درک دقیقی از مفاهیم این حوزه دست یابیم. کاوه قادری، روانشناس بالینی و پژوهشگردر بررسی روانشناختی پدیده کودکان کار و خیابان و پیامدهای آن میگوید کودکان خیابان در کشورهای مختلف اصطلاح ویژه خود را دارند اما از پذیرفته شدهترین تعاریف و طبقهبندیهای کودکان خیابانی، تعریفی است که یونیسف از کودکان خیابانی به عمل آورد و آنان را به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول کودکان خیابانی، کودکان شـاغل در خیابان هسـتند؛ از خانوادههای کم درآمد و پرجمعیت آمدهاند و علت بودن آنان در خیابان کسب درآمـد است. در این گروه، احساس تعلق به خانواده وجود دارد اما میزان این ارتباط متفاوت است و ممکن است چند بار در سال باشد. برخی از این کودکان بـه مدرسه میروند و هرچند ممکن اسـت در فضای روابط درون خیابان درگیر مشکلهایی مانند مصرف مواد مخدر و رفتارهای خلاف قانون شوند اما به طور کلی، رفتارهای مجرمانه محدودی نسبت به گروه دوم دارند. گروه دیگر کودکان خیابانی قشـر کوچکتری از کـودکان خیابانی را تشکیل میدهند اما مشکلات آنان نسبت به گروه اول بسیار پیچیدهتر اسـت. برای این گروه از کودکان خیابانی، خیابان به منزله خانه است. آنان در خیابان در پی سرپناه و غذا هستند و دیگر افراد خیابانی برای آنان حکم خانواده را پیدا کردهاند. این کودکان با مدرسه بیگانهاند و ممکن است در شرایط ناامن، قربانی آزار جسمی و جنسی شوند. بسیاری از کودکان این گروه مورد سوءاستفاده گروههای غیرقانونی و تبهکار قرار گرفتهاند و از آنان در قاچاق و توزیع موادمخدر، دزدی و سایر فعالیتهای خلاف قانون مانند تجارت جنسی کودکان استفاده میشود. برخلاف پدیده فرار که آمار دختران در آن بالاتر است، بیش از ۹۰ درصد کودکان کار و خیابان را پسران تشکیل میدهند.
مهمترین علل بروز پدیده کودکان خیابانی با توجه به وضعیت سرپرستی آنها را چه چیزهایی میدانید؟
بررسی سیر تاریخی پدیده کودکان خیابانی در جهان و ایران نشان میدهد این پدیده ریشه تاریخی دارد. با وقوع انقلاب صنعتی در قرن 18 سیر هجوم روستاییان به شهرها برای کار در کارخانهها و درآمد بیشتـر آغاز شد. این امر موجب حاشیهنشینی برخی از افراد جامعه شد که یا بیکار ماندند یا به جهت عائلهمندی و عدم مهارت کافی درآمد مناسبی پیدا نکردند. در این شرایط کــودکان متکدی قارچگونه در شهرهای بزرگ رشد و نمو یافتند. برای کودکان کار و خیابان که مجبور به امرار معاش هستند، چند مساله وجود دارد. کودکان کار و خیابان در شهرهای بزرگ به ویژه کلانشهر تهران، عموما کودکان مهاجری هستند که در حاشیههای شهری، بافتهای فرسوده و مناطق کم برخوردار سکونت دارند، و بخش زیادی از این کودکان از کشورهای همسایه (افغانستان و…) هستند که معمولا پدر یا مادر یا هر دوی آنها تابعیت افغانی دارند. تعدادی از این کودکان نیز حاصل ازدواج زوج ایرانی و افغانی هستند. از آنجا که برای این کودکان و خانوادهها محدودیتهای قانونی متعددی وجود دارد و به دلیل فقر مجبور به امرار معاش از طریق کار در خیابان میشوند. از سوی دیگر در خصوص مباحث مربوط به سرپرستی، این کودکان بیشتر در معرض طلاق والدین قرار دارند. از این منظر به دلیل خلأها و مشکلات قانونی در حوزه سرپرستی این کودکان به مقدار بیشتری از این مساله دچار آسیب میشوند. همچنین در این خانوادهها به دلیل فقر، نبود آموزش کافی و استرسهای روانی – اجتماعی، خشونت علیه کودکان و کودک آزاری به مقدار بیشتری حضور دارد و همین مساله نیز به عنوان یک ریسک فاکتور عمده بحث سرپرستی و یا بدسرپرستی عمل میکند. مساله دوم، مساله طلاقهای منشعب شده از اعتیاد است. در نتیجه اعتیاد، پدران و مادرانی خواهیم داشت که مستعد خشونت علیه کودکان هستنند، خشونت فیزیکی، عاطفی، کلامی دارند و در تربیت فرزندان دچار غفلت و بیتوجهی هستند. عملا از اینچنین والدینی با عنوان بدسرپرست نام برده میشود. پر واضح است که این سبک رفتاری به نتایج مثبتی منجر نخواهد شد. در نبود سرپرست، مساله دیگری هم دخیل است. بسیاری از کودکان، کودکان سر راهی یا کودکان فاقد والدین هستند که معمولا در کنار پدربزرگ و مادربزرگها و یا افراد دیگر رشد و زندگی کردهاند و بعد از ورود به سنین بالاتر و پررنگ شدن مسائل اقتصادی برای آنان، مجبور به کار در خیابان میشوند. مساله سوم، تک سرپرستی است. به این معنا که به دلیل طلاق والدین و یا غیبت پدر یا مادر، کودک مجبور به زندگی در کنار فقط یکی از والدین است به ویژه کودکانی که با مادر به تنهایی زندگی میکنند به دلیل وضعیت نامناسب اشتغال زنان سرپرست خانوار و فقر منشعب از آن این کودکان نیز آسیبپذیر هستند و مجبور به کار در سنین پایین میشوند.
عوامل فردی یا زیست روانی مانند ویژگیهای شخصیتی کودکان ظریف روانی و توانمندی کودکان در برخورد با مشکلات زندگی، بحران بلوغ و تاثیرات آن در ایجاد پدیده کودکان خیابانی تا چه اندازه نقش دارد؟
در خصوص اینکه آیا این عوامل زمینهساز شکلگیری پدیده کودکان خیابانی هستند یا معلول خیابانی بودن نمیتوان نتیجهگیری واضحی داشت و نیاز به تحقیقات گستردهتری است. در اینجا به جای بحث علت و معلولی بهتر است از فاکتورهای روانشناختی زیست روانی و شخصیتی مرتبط با این کودکان نام برد. در زمینه رشـد اجتماعی، 80 درصد این کودکان دچار پرخاشـگری و خشـونت، 50 درصد آنان به سـرقت، 41 درصد به خرید و فروش مواد مخدر، 85 درصد به تخریب اموال عمومی، 54 درصد به بیتوجهی به حقوق دیگران و مشکل در برقراری ارتباط و همچنین 55 درصد این کودکان نیز به بزهکاری تمایل داشتهاند. طبـق پژوهشها در این کودکان حس حسادت، انتقام جویی و خصومت، بیثباتی و بیقراری، بیاعتمادی به دیگران، بدبینی و منفیگرایی، افسـردگی، اضطراب، احساس ناامنی و ترس به وفور دیده میشود.
یکی از عوامل مهم و قابل توجه در زمینه شکلگیری این مسائل بحث سبکهای تربیتی است که به سه دسته عمده تقسیم میشود.
سبک تربیتی پرخاشگرانه؛ در این سبک والدین اساسا حقی برای کودک قائل نیستند و مسائل را فقط با زورگویی حل میکنند. این سبک تربیتی با ایجاد قوانین سخت از طریق والدین، مخصوصا در دوره نوجوانی ممکن است باعث انحراف کودک شود.
سبک تربیتی منفعلانه؛ این سبک برعکس سبک تربیتی پرخاشگرانه است و والدین کاملا منفعل هستند. کارهای کودک برای آنان اهمیت ندارد. قانونی برای کودک تعریف نمیشود. این سبک نیز آسیبزا است و سرانجام سبک تربیتی مقتدرانه؛ این سبک، ترکیبی تعدیل یافته است از دو سبک ذکر شده. به این معنا که در عین حال که بعضی آزادیهای مشروع به کودک داده میشود، قوانین مشروع نیز برای او تعیین میشود که کودک خود را ملزم به فعالیت در چهارچوب آن میداند میتوان گفت این سبک تربیتی ایمنتر و سالمتر از سبکهای قبلی است. بیشتر کودکان به دلیل سبک تربیتی نادرست والدین به ویژه در دوره بلوغ با خانواده دچار تعارض شدید شده و گهگاه نتیجه این تعارض فرار از خانواده، درگیر شدن در باندهای خلافکارانه و شبکههای دوستانه جرمخیز خواهد بود که ریسک اعتیاد، خیابانگردی و کار در خیابان را افزایش میدهد.
بلوغ زودرس و دیررس نیز میتواند تاثیرگذار باشد. در دخترانی که دچار بلوغ زودرس میشوند، مشکلات بیشتری به وجود میآید از جمله اینکه انتظارات بالاتری از آنان وجود دارد به این دلیل که صرفا از لحاظ زیستی به بلوغ رسیدهاند، حتی گاهی پیشنهادهای ازدواج برای این کودکان بیشتر میشود و معمولا در سنین پایین از طرف خانوادههای آسیبپذیر مجبور به ازدواج میشوند. از آنجا که ریسک طلاق در چنین افرادی نیز بسیار بالاست لذا در معرض خطر آسیبهای روانی و اجتماعی قرار دارند. از سوی دیگر بلوغ زودرس دختران در امتزاجی نامیمون با فقر، بدسرپرستی، اعتیاد و… به ویژه در خانوادههای تک سرپرست معمولا احتمال قرار گرفتن در معرض اطلاعات جنسی، سوءاستفاده را ارتقا داده و به عنوان یک ریسک فاکتور عمده عمل میکند. اما در پسران بلوغ زودرس چندان مشکلساز نیست بلکه معمولا بلوغ دیررس ایجاد مشکل خواهد کرد. پسرانی که دچار بلوغ دیررس میشوند معمولا (نه لزوما)، به دلیل عدم ایجاد حس قدرت در روابط با همسالان دچار تعارض میشوند و معمولا برای جبران آن گهگاه متوصل به خشونت خواهند شد این دسته از کودکان در صورت وجود خطرات زمینهای خانوادگی و روانشناختی معمولا به سمت باندها و دستههای تبهکاری میگروند و زمینه ایجاد بزه در چنین گروههایی بسیار بالاست.
وجود بیماریهای روانشناختی و رفتاری نیز مساله دیگری است که در کودکان کار و خیابانی نیازمند توجه است. برای مثال اختلال سلوک(Conduct Disorder) که برای کودکان زیر ۱۸ سال رخ میدهد، باعث میشود کودک در مدرسه دچار بیقانونی شود، دست به خشونت و دزدی بزند، نظم مدرسه و خانه را برهم بزند که در نتیجه وجدان اخلاقی در این دسته از کودکان به شکل مناسبی شکل نخواهد گرفت. یافتهها حاکی از آن است که اختلال سلوک در کودکان خیابانی به میزان بیشتری وجود دارد و وجود این اختلال گاهی زمینه خیابانی شدن کودکان را فراهم میکند. اختلال نافرمانی مقابلهای (O.D.D) نیز که زمینه ساز اختلال سلوک و رفتار ضد اجتماعی است در این راستا قابل بحث است کودک یا نوجوانی با این اختلال اغلب خشمگین و تحریکپذیر است و برای هر چیزی جر و بحث راه میاندازد. این رفتارهای مقابله جویانه معمولا در برابر افراد بزرگسالی رخ میدهد که کودک یا نوجوان با آنها آشناست؛ مانند والدین و در مواردی نیز معلمان و اولیای مدرسه. دو اختلال سلوک و نافرمانی مقابلهای میتواند باعث شود کودک بحران بلوغ را به خوبی طی نکند و اصطلاحا بلوغ منجر به آسیب شود و این آسیب در پدیده فرار کودکان و خیابانی شدن موثر است. نبود سیستم غربالگری و شناسایی مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی در مدارس مزید بر علت است. متاسفانه در مدارس به دلیل توجه بیش از حد مشاورین به کارهای روزمره و بیارتباط با آسیبها، سیستم مشاورهای صحیحی وجود ندارد. مشاوران و روانشناسان مدارس اگر بر اساس پرونده و تاریخچه فردی هر دانشآموز و با داشتن بانک اطلاعات کافی با کودکان ارتباط برقرار کنند، احتمال اینکه آسیبپذیری کودک را کاهش دهند بسیار زیاد است که متاسفانه تاکنون چندان موفق نبودهاند.
با شرایطی که توصیف کردید به احتمال فراوان کودکان کار و خیابان از مشکلات اساسی رشد هم رنج خواهند برد. این مشکلات شامل چه مواردی است؟
کودکان کار خیابانی معمولا دارای سنین ۷ تا ۱۸ سال هستند. در این سنین دو مرحله رشد روانی-اجتماعی مهم از نظر تئوری روانشناسی اتفاق میافتد. مرحله کارایی در برابر احساس حقارت و مرحله هویت در برابر سردرگمی هویت. اریکسون روانکاو اجتماعی در رابطه با این سنین دو نظریه مطرح میکند. مرحله رشد کارایی در برابر احساس حقارت معمولا کودکان دبستانی را در خود جا میدهد. در این سن کودک باید مهارتهای اجتماعی را به خوبی فرا گیرد، یادگیری در مدارس و خانواده به گونهای باشد که کودک احساس کارآمدی کند و خود را فردی مفید در اجتماع و خانواده بداند. اگر حس کارایی کودک به خوبی شکل نگیرد که معمولا در کودکان کار و خیابان به خوبی شکل نمیگیرد، قطب مخالف خود یعنی احساس حقارت را تقویت میکند و این احساس حقارت برای کودکان بسیار آسیبزا است که خشم نهفته، بزهکاری و فعالیتهای مجرمانه شدید از نتایج شکلگیری احساس حقارت در کودکی است. مرحله هویت در برابر سردرگمی هویت معمولا مخصوص سن نوجوانی است. در این سن، فرد نه کاملا کودک است و نه کاملا در نقش بزرگسال قرار دارد، به همین دلیل به دنبال یافتن هویت خود است. فرد در این مرحله به تحصیل، ورزش، تجربه مکاتب ایدئولوژیک مختلف میپردازد تا هویت خود را بیابد، در نتیجه این مرحله نوجوانان انتزاعیتر فکر میکنند، تخیلات آنها قویتر میشود، ایدهآل فکر میکنند و… اگر در این سن، جامعه و خانواده فرصتی برای هویتیابی صحیح کودکان فراهم نکنند، امکان این مساله وجود دارد که کودک هویت خود را در هویتهای آسیبساز مانند هویتهای خشونتآمیز و… پیدا کند. در نتیجه مرحله هویتیابی اگر صحیح انجام نشود، ممکن است تبدیل به بیهویتی و یا ایجاد هویتهای ناقص شود که اساسا مشکلساز خواهد بود در این رابطه هم از آنجا که کودکان کار و خیابان در بافتی سالم و محیطی غنی برای هویتیابی قرار ندارند معمولا دچار سردرگمی هویت شده و در معرض آسیبهای این مرحله قرار میگیرند. در خصوص مسائل زیستی و جسمانی موثر بر رشد نیز میتوان اشاره کرد که کودکان کار و خیابان به دلیل عدم وجود تغذیه صحیح و بهداشت کافی دچار مشکلات فیزیکی جسمانی نیز خواهند شد. همچنین کودکان زبالهگرد معمولا بیشتر در معرض مواجهه با بیماریهای عفونی و پرخطر هستند. اما بحث دیگری که قابل تامل است، رشد اجتماعی- هیجانی کودکان خیابانی است. زمانی که کودک کسب مهارت از اجتماع را یاد نمیگیرد، توسط اطرافیان تحقیر و سرکوب میشود، مورد سوءاستفاده قرار میگیرد اجازه ابراز هیجانی نمییابد و به عنوان موجودی کم اهمیت دیده میشود، تمام این بیتوجهیها و ناامنیها که به کودک تحمیل میشود باعث مختل شدن رشد اجتماعی – هیجانی وی میشود. در نتیجه این افراد خود را به عنوان عنصری سازنده در اجتماع در نظر نمیگیرند و در معرض تجربیات ناخوشایند قرار میگیرند این مساله با اختلالاتی همچون افسردگی، اضطراب، اعتیاد اختلال استرس پس از سانحه، اختلال سازگاری و… در ارتباط است.
نقش انحرافات جنسی و اختلالات جنسی کودکان در ایجاد پدیده کودکان کار چگونه است؟
به نظر بنده به جای اینکه کودک کار و کودک خیابان بودن، معلول این قضیه باشد، به میزان بیشتر علتی است برای ایجاد اختلالات و انحرافات جنسی. چون این کودکان در پارکها، خیابانها و در دید کلیتر در مکانهای جرمخیز مشغول فعالیت هستند با صحنههایی (اعم از جنسی، خشونت و…) مواجه میشوند که مشاهده آنها برای کودک مناسب و متناسب نیست و این مواجهه پیش از موعد و ناایمن با این صحنهها و اطلاعات یک عامل خطر عمده در شکلگیری انحرافات محسوب میشود. اکثر این کودکان مورد سوءاستفاده و تجاوز قرار میگیرند، کسانی که اختلال روانی/جنسی دارند، با فهم این مساله که این کودکان حامی ندارند، بیشترین سوءاستفاده را از کودکان میکنند.
عوامل موثر بر خودپنداری کودکان خیابانی چه چیزهایی است؟
خودپنداری به احساس خودکارآمدی فرد و میزان ارزیابی هر فرد از تواناییهای خودش اشاره دارد. روانشناسان و جامعهشناسان خودپنداره (Self-concept)، را جزء اصلی تشکیلدهنده شخصیت و هسته مرکزی سازگاری اجتماعی قلمداد میکنند. در واقع خودپنداره شامل انسجام و وحدت بین احساسات، درک و شناخت پیرامون هویت، ارزشها و نقشهای فرد، موجودیت فیزیکی و چگونگی شناخت فرد از خویشتن است که عمدتا از طریق تماسهای اجتماعی با سایر افراد و تجارب کسب میشود. خود پنداره مثبت موجب میشود تا فرد از اعتماد به نفس و احساس امنیت برخوردار باشد و در برابر انحراف اجتماعی تا حد زیادی مصونیت یابد. در حالی که خود پنداره بیثبات و منفی، ناامنی ایجاد میکند و میزان سازگاری فردی و اجتماعی را مختل میسازد. لازم به ذکر است که خودپنداره از نوع نگاهی که دیگران به فرد دارند، به نوع نگاهی که فرد به خود دارد تبدیل میشود. به این معنی که بازخوردهای دریافت شده از نوع نگاه دیگران، خودپنداره فرد را شکل میدهد. در این میان چون کودکان کار و خیابان در فرآیند مواجهه و برخورد با محیط، نگاه حقارتآمیز افراد و کمتوجهی آنان را دریافت میکنند، متاسفانه نمیتوانیم انتظار خودپنداره ایدهآل و سالم را از آنان داشته باشیم. در واقع میتوان گفت: «خودپنداره ناشی از زیست جهانی است که برای کودک کار و خیابانی به وجود آمده است». این زیست جهان به صورت چند وجهی کودک را تحت تاثیر قرار میدهد و کودک در بعد خانوادگی متاسفانه دچار کژکارکردی است، در بعد روابط بین فردی نیز چون شخص فرصت شکلدهی مهارتهای خود را نداشته است غالبا در روابط دچار شکست میشود که بر عزت نفس اجتماعی وی تاثیرگذار است. طبیعتا از فردی که در سه بعد، روانی، زیستی و اجتماعی خود دچار مشکل است، نمیتوان انتظار داشت که خودپندارهای مثبت داشته باشد. متاسفانه نهادهای اساسی خانواده، مدرسه و اجتماع به دلیل اینکه کارکرد خود را در قبال کودکان به درستی انجام ندادهاند، قطعا سیکل معیوب را ایجاد کرده و باعث شکلگیری خودپنداری منفی در کودک میشود.
در خصوص اینکه آیا این عوامل زمینهساز شکلگیری پدیده کودکان خیابانی هستند یا معلول خیابانی بودن نمیتوان نتیجهگیری واضحی داشت و نیاز به تحقیقات گستردهتری است. در اینجا به جای بحث علت و معلولی بهتر است از فاکتورهای روانشناختی زیست روانی و شخصیتی مرتبط با این کودکان نام برد. در زمینه رشـد اجتماعی، 80 درصد این کودکان دچار پرخاشـگری و خشـونت، 50 درصد آنان به سـرقت، 41 درصد به خرید و فروش مواد مخدر، 85 درصد به تخریب اموال عمومی، 54 درصد به بیتوجهی به حقوق دیگران و مشکل در برقراری ارتباط و همچنین 55 درصد این کودکان نیز به بزهکاری تمایل داشتهاند