مفهوم فرسودگی burnout)) دراوایل1970برای اولین بار توسط هربرت فرویدنبرگر(Herbert j.ferudenberger  )معرفی شد بطوریکه که ظهور ورشدآن رامرهون زحمات فرویدنبرگر درنیویورک ماسلاچ وپانیز(pines )درکالیفرنیامی دانند.نکته قابل توجه این است که فرسودگی شغلی اختلالی است که از زمان های دورموردتوجه بوده است اما بایدگفت دردهه های گذشته به عنوان  پدیده ای مستقل شناخته شده است .صاحب نظران درزمینه فرسودگی شغلی تعاریف ونظریات متعددی ارائه داده اند هربرت فرویدنبرگر(1975)فرسودگی شغلی را حاکی ازخستگی یا ناکامی   می داند که به علت ازخودگذشتگی فرد،روش زندگی یاارتباطاتی که منجربه وصول نتیجه دلخواه نمی شوند به وجودمی آید.

    پانیزوآرسنون (Aromosom)فرسودگی شغلی راسندرم خستگی جسمانی وعاطفی دانسته اند که درنتیجه توسعه گرایشهای منفی شغلی وازدست دادن احساس وعلاقه نسبت به دانش آموز (معلم)،بیمار(مددجو)ومراجع (کارمند)ایجادمی شود.

    فاربر(Farber)(1983)نیزدرتعریف فرسودگی شغلی می نویسد:فرسودگی شغلی حالتی ازخستگی جسمی ،عاطفی وروحی است که درنتیجه رویارویی مستقیم ودرازمدت بامردم ودرشرایطی که ازلحاظ عاطفی طاقت فرساست ایجاد می  شود.

   لنکستر(Langester)فرسودگی شغلی راانطباق ناموثریاتنیدگی بیان می کند.

     پانیزوآرسنون (1981)اشاره کرده اند که فرسودگی شغلی یکی ازعمده ترین پیامدهای اجتناب ناپذیراسترس شغلی است ومادامی که این استرس ازمیان برداشته نشودهمچنان ادامه خواهدیافت(به نقل ازخواجه پور1377)فرسودگی شغلی سندرمی است که می تواند  احساس بیزاری یاتلف کردن عمررادرفردایجادکند وفردرادرزمینه تاثیرگذاری برشغل خوددچارابهام سازدتاجائیکه احساس کند به نیرویی ناکارآمدتبدیل شده است درنتیجه انگیزه وعلاقه راازدست بدهد.   جرنیس (charneas)(1980)معتقداست که فرسودگی شغلی عاملی است که انگیزش وموثربودن راکاهش می دهدوشامل یک حس شکست است.(به نقل ازفراهانی ،1381،ص 31)

      آرسیرانک(Rcerank)(1986)نیزفرسودگی شغلی راپدیده ای عمومی وفراگیرتلقی می کندکه ازکنش متقابل و یگانه شخصیت فرد با محیط کار او ناشی می شود و در نتیجه آن از دست رفتن انگیزه و کاهش عملکرد فرد در زندگی است.محققان معتقدند که فشارهای روانی ناشی از شغل سلامت جسمی و روانی افراد دارد و موجب بی رمقی روانی در آنها می شود.

      به اعتقاد پانیز و ماسلاچ بی رمقی روانی نشانه ای از فرسودگی هیجانی و جسمانی است که ناشی از رشد خود پنداری منفی مانند یاس ، دلسردی و افسردگی در مورد کار،فقدان توجه و بی علاقگی و عدم احساس نسبت به مردم است به عبارت دیگر بی رمقی روانی یک شکل از واکنش نسبت به فشار روانی است که وقتی شروع می شود معمولا بازگشت به حالت اول را دشوار می سازد . نشانه های بی رمقی روانی شامل نشانه های جسمانی مانند فرسودگی مزمن ،مقاومت کم نسبت به بیماری و نشانه های روانی مانند بد گمانی عمیق و موثر در مورد کار،همکاران،کودکان و نظام آموزش است و علائم رفتاری مانند غیبت های طولانی و ترک خدمت معلمان است.

    گروهی از متخصصان موسسه علوم و تکنولوژی انگلستان (1989)معتقدند که حرفه معلمی از بسیاری مشاغل دیگر مانند پزشکی ، دندانپزشکی ، پرستاری و مامور مالیاتی فشار زاتر است و پیش بینی

 می کنند که در سالهای آینده مشاغل معلمی و پزشکی از مرحله خیلی فشارزا به مرحله بی نهایت فشارزا خواهند رسید.       (دانهام (Danhum) 1992) شرایط دشوار کار را در ایجاد فرسودگی شغلی موثر می داند او معتقد است هنگامیکه محیط فعالیت معلم نامناسب و مشکل آفرین باشد معنایش آن است که او از سه جهت تحت فشارهای مختلف قرار گرفته است که عبارتند از، فشارهای فیزیکی ،فشارهای مالی و فشارهای سازمانی از سوی دیگر       (دیاز(Diyaz)و هیداکو(Heedago)،1994) نشان داد که شرایط شغلی وسختی کاربرایجادافسردگی شغلی موثراست ومخصوصاً این تاثیربرروی کسانی که مسئولیت بیشتری دارندزیادتراست .فرسودگی شغلی می تواند برابعادمختلف زندگی فرد اثرگذارباشد.این عارضه نه تنهافردوزندگی شخصی اوراتحت الشعاع خودقرارمی دهد بلکه   می توانداثرات وعوارض فراوانی درسازمان وخانواده نیزبرجای گذارد.غیبت کارکنان ازکار،شکایتهای مختلف روان تنی ، کشمکش ،ناسازگاری وتضاددرمحیط خانواده ومحیط کار ودرنهایت ترک خدمت ازعکس العمل های  مربوط  به فرسودگی شغلی است .(اسکونفولد(Sconfold)،1990)

       (هرشن سن 1374)بیان می کند که فرسودگی شغلی تنها خستگی وفشار ناشی از کارنیست که بعدازکارمداوم به وجودآیدبلکه به سبک کلی زندگی فرد وساعتهای بیداری اونیز سرایت می کند .

      بادرنظرگرفتن تعاریف مطرح شده فرسودگی شغلی ومفاهیم آن درمجموع می توان گفت که فرسودگی شغلی کاهش قدرت سازگاری فردوباعوامل فشارزاست وسندرمی است که از خستگی جسمی وعاطفی تشکیل شده است ومنجربه تصورمنفی ازخود ،نگرش منفی نسبت به شغل ومیل به عدم ارتباط با همکاران هنگام انجام وظیفه    می شود وممکن است فردرا به سوی انواع بیماریهای جسمی وروانی سوق دهدوفردرا به بالاترین مرحله خستگی روانی و عاطفی برساند.

   بی رمقی ،ازتوان افتادگی ،زدگی از کار،تحلیل رفتار،سقوط شغلی،خستگی مفرط کاری ،تنیدگی ،وازدگی ،تهی شدگی وفرسایش روان ازدیگرواژه هایی است که درمورد مفهوم فرسودگی شغلی بکارگرفته می شود . فرسودگی شغلی به صورتی که امروزه به کار می رود توسط فرویدنبرگر در سال 1974 بیان شد قبل از این کسا نی را که دچار فرسودگی می شدند تحت عنوان افراد افسرده درمان می کردند. وی در دهه 80 و 90 این اختلال را تحت عنوان مجزا شناخت و برای درمان و رفع آ ن از       راهکار های خاص استفاده کرد. تحلیل رفتگی عمدتا بر افرادی که در مراکز اجتماعی – بهداشتی شاغل هستند محرز می شود مانند پزشکان – پرستاران – وکلا – معلمان – مدیران – مشاوران و افرادی که در نیروی انتظامی فعالیت دارند و فعالیت انها در شرایط دشوا ری است. حال  نظریه هایی راجع به این موضوع در پی می آ وریم.

       بارنارد((Barnard اظهار می دارد که یکی از دلایلی که استرس سر انجام ما را فرسوده می کند این است که موجب تولید استروئید ها می شود . استروئید ها دستگاه ایمنی را مختل می کنند . وقتی استروئید ها به طور نا مرتب ترشح می شوند فعالیت دستگاه ایمنی مختل می شود و متعاقب آن اندکی آثار منفی به دنبال می آ ید . اما ترشح منفی مداوم استروئید ها موجب کاهش التهاب می شود و از تشکیل آنتی بادی ها      جلو گیری می کنند . در نتیجه بدن در برابر عفونتها و فشارها آسیب پذیر می شود . ( راتوس ، 2007 ، ترجمه ابرا هیمی،1386 ) .

        هرز برگ(Herzbreg) معتقد است در جوامع کنونی از آن جایی که نیازهای سطح پایین تقریباً به طور کامل ارضاء        شده اند . ارضای این نیازها در محیط کار نمی تواند منجر به خشنودی شغل بشود . اما عد م ارضای آنها نا خشنودی شغل به بار می آورد . از طرف دیگر هرزبرگ معتقد است که ارضای نیازها ی سطح بالا منجر به خشنودی شغلی می شود . ولی عدم ارضا ی آنها نا خشنودی شغلی به بار نمی آورد . زیرا ارضای آنها دشوار است . نظریه هرزبرگ به نظریه دو عامل خشنودی شغلی معروف است .

      از دیدگاه مارکس(Markes )کارکنان ممکن است با فرآورده کار خود و سازمانی که آن فر آورده را تولید می کند بیگانه شوند . مارکس معتقد است که علت این از خود بیگانگی این است که فرد کنترل به خود و تمایل برای اظهار وجود خود را به منظور دریافت دستمزد نا چا ر است که نادیده بگیرد . بنا براین چون فرد در نتیجه پیوستن به سازمان یا کا رخانه توانایی مهار بر خود و ابراز وجود را از دست داده و از سازمان و    فر آورده آن بیگانه می شود .

       فانس(fans) معتقد است که نا توانی ، بیهودگی و بی هنجاری شرایطی را به وجود می آورد که فرد را به سوی از خود بیگانگی سوق می دهد و از خود بیگانگی ترکیبی از بیزاری از خود و بیزاری از اجتماع است .

       طبق نظرگروه مرجع (Apostel group)بین برخی از خصوصیات شغلی وخشنودی شغلی ارتباط وجود دارد که  عبارتنداز :سطح شغل ،که هرچقدرسطح یک شغل بالاتر باشد،خشنودی نیزبیشتراست.دستمزدوفرصت های ترفیع ،که هرچقدردستمزدومزایای ی یک شغل بالاترباشدخشنودی شغلی نیزبه مراتب بیشتراست .محتوای مشاغل ،مشاغلی که دارای تنوع هستنددرکارکنان خشنودی شغل بیشتری ایجاد  می کنندنسبت به مشاغل یکنواخت.

      تعامل اجتماعی وکارگروهی ،زمانی به خشنودی شغلی منجرمی شودکه سه فاکتورشباهت نگرش ها پذیرش ازجانب گروه ها وحصول اهداف حضورداشته باشند .

رهبری بین خشنودی شغلی ورهبری دیکتاتوری رابطه منفی وجوددارد وبین خشنودی شغلی ورهبری مشارکتی وملاحظه کاررابطه مثبت وجوددارد.نظریه انگیزش کارتوسط تایلورمطرح گردید ودرحیطه فعالیتهای صنعتی آمریکامعرفی نمود .به اعتقادتایلوردوعامل باعث انگیزش کارکنان  می گردد.یکی ترس ازگرسنگی ودیگری جستجوبرای منفعت شخصی .دراین نظریه اصل برآن است که پاداشهای مادی باکوشش های کارکنان یاکارمندان ارتباط مستقیم دارد.یعنی درصورت کافی بودن پاداش کارکنان آنهاباحداکثرتوانایی خودوانگیزه کافی کارخواهندکرد.

    نظریه روابط انسانی توسط التون مایو(Elton maio)مطرح گردیدکه وی معتقداست عناصر عاطفی موجوددرروابط بین افراد،بررفتارسازمانی افراددخالت دارد،این نظریه اهمیت دوستی وگروه بندی های اجتماعی وعاطفی کارکنان   رادرکارایی وپیشرفت سازمان مورتوجه قرارداده وبرآن تاکیدمی ورزد.نظریه روابط انسانی راباعنوان ساخت گرایی نیزمی شناسد( کورمن ((Korman،1993،ترجمه شکرشکن 1384)