منظور از مبانی نظری پایان نامه و پروپوزال، تئوریها، نظریه ها و مدلهای علمی است که پژوهشگر به عنوان سنگ بنای پژوهش خود انتخاب می نماید تا بدین طریق بتواند نتایج پژوهش خود را در راستای آزمون نظریه یا مدل مورد نظر تبیین نماید.
نوشتن فصل دوم پایان نامه (مبانی نظری و پیشینه پژوهش) کاری بسیار طاقت فرسا و زمان بر است. اما می توان با استفاده از مطالعات انجام شده قبلی و گزینش مباحث از میان آنها، به صورت قانونی در زمان و هزینه صرفه جویی نمود.
پس از پرداخت موفق می توانید فایل ورد مبانی نظری موردنظر خود را سریعا دانلود نموده و اقدام به نگارش فصل دوم پایان نامه خود فرمایید.
دانلود مبانی نظری و پیشینه پژوهش عوامل کاهش تعهد اخلاقی دبیران و راهکارهای ارتقای آن
تعداد صفحه: 85
نوع فایل: ورد (قابل ویرایش)
منابع: دارد
تعداد منابع: 61
همین الان دانلود فرمایید
قیمت: فقط 28000 تومان
گزیده ای از متن:
2-1 مقدمه
يكى از ارگان هايى كه پایبندی به ارزش هاى اخلاقى در آن ممکن است تمام اجتماع را متاثر سازد آموزش و پرورش است، چراکه به نوعى نه فقط کارمندان و معلمین بلكه دانش آموزان و خانواده هاي آنها را هم متاثر خواهد ساخت كه اين دانش آموزان آتیه سازان جامعه هستند و معلمین بایستی افزون بر اين كه خودشان به اين ارزش ها پایبند باشند انان را در وجود دانش آموزان نهادينه سازی نمایند، هر نوع تعلل در اين عرصه ممکن است آسيب هاى غیر قابل جبرانی را به دانش آموزان و اجتماع تحمیل نماید. يكى از راهکارهایی كه معلمین قادر هستند اين ارزش ها را در وجود دانش آموزان نهادینه سازی نمایند اين می باشد كه خود دبیر پایبند به اين ارزش ها بباشد (پيركمالى و شريفى كيا، ١٣٩٥). تحقیقات حاکی از ان است كه معلمین حین تدريس مقولات مختلف، در درجه ى نخست در وضعیتی قرار گرفته اند كه الگو و یاددهنده اخلاق می باشند و تدريس مقوله موردنظر انان در درجه ى دوم اهميت جای خواهد گرفت. از این رو، دبیران و مربيان بایستی به اندازه كافى در رفتارهاى خویش تامل نمایند و تلاش نمایند ارزش ها را بی تظاهر در رفتار خویش نمایان کنند (خسروى و باقرى، ١٣٨٧). معلم، امانت دارى می باشد كه امانت وی بجز از تمامی امانت ها است؛ انسان، امانت او است. بنابراین، تمامی معلمین بعنوان الگو و قهرمان دانش آموزان پنداشته می گردند و تاثیری بسزا در رشد تمامی جوانب آنها ايفا می نمایند. بدون تردید، اهداف نظام آموزش و پرورش بطور جامع بوسیله تک تک معلمین و اساتید در تمامی سطحهای قبل از دبستان، دبستان، متوسطه و عالى واقع می گردد. بنابراین، اهميت و عظمت تاثیر دبیر در جامعه های بشرى به میزانی است كه از طرفی انبای الهى خویش را معلم تعریف می نمایند و از جانب ديگر مشاهده می گردد كه تاريخ، اکثرا بدست معلمین بزرگ رقم زده می شود.
2-2-اخلاق
“اخلاق” واژه ای است كه در زبان تمامی اجتماع شیوع دارد و در هر زبانى واژه ای معادل اين لغت موجود است؛ ولی با اين كه چنین بنظر می رسد اغلب مردم، اخلاق و ضداخلاق را می دانند و اين لغت نیازی به تعريف ندارد، بایستی اظهار داشت كه “اخلاق” کلمی ای است نظیر تعدادی از سایر لغات همسان با آن كه از سخت ترین واژه ها در تعريف نمودن می باشد؛ چونکه با وجود زیاد بودن عالمان، فلاسفه و اندیشمندانی كه در دنیا ظهور یافته اند و کلیه اکتشافاتی علمی و فلسفى كه در مسایل گردیده است و در شمار زیادی از آنان توافق نظر حاصل گردیده و مساله و مشكل حل گردیده است، اما همين واژه عمومی هنوز حل نگردیده، به اين مفهوم كه توافق نظر در خصوص آن موجود نیست. هر فيلسوفى يک گونه سيستم اخلاقى را توصیه می نماید و اخلاق در مكتب او با اخلاق در سایر مکاتب تفاوت دارد.(مطهرى، ١٣٧٧؛ به نقل از خانمحمدى و خاشعى، ١٣٩٥). اخلاق جمع “خُلق” (بر وزن قفل) و “خُلُق” (بر وزن افق) است، كه در لغت به مفهوم سجيه و طبيعت و سرشت مورد استفاده قرار گرفته است، خلق نشان دهنده صورت باطنى انسان بوده و نشانگر زيبايى و زشتى درونى می باشد. “خُلُق” به مفهوم شكل و صورتى می باشد كه بشر با چشم ملاحظه می نماید و “خُلق” به مفهوم توان و سجايا و صفات درونى می باشد كه با چشم دل ملاحظه می گردد. از این رو می توان اظهار داشت: “اخلاق یک سری از صفات روحى و باطنى انسان می باشد” (مكارم شيرازى، ١٣٧٨؛ به نقل از هدايتى و همكاران، ١٣٩٠). دهخدا (١٣٧٢) در لغت نامه، اخلاق را جمع خلق، خلق و خوها و علم اخلاق را دانش بد و نيك خوى ها معرفی نموده است و آن را يكى از سه قسمت فلسفه، يا حكمت عمليه می پندارد (عزيزى،1382). اخلاق هم اکنون بااهمیت ترین و کاراترین شاخه فلسفه می باشد، به صورت کل، اخلاق، فلسفه اخلاقى می باشد (گولكان، ٢٠١٥). در زبان لاتین کلمات (ethics) و (morality) هر دوی انها به مفهوم اخلاق مورد استفاده قرار می گیرند. اتيكس بر نظام اجتماعى كه اخلاق مذکور در آن بکار می رود، تاكيد می نماید، ولی مورالز شخصيت فردى را نمایان می سازد (منتقمی، ١٣٨٩). ريشه لغت “ethics” كه معادل آن در بعضی از زبان هاى جاوع غرب “morality” است، از لغت يونانى”ethos” كه به مفهوم صفات و شخصيت بشر مشتق گردیده است. در ايران، قدمت مفهوم morals در قالب لغات زبان هاى باستانى ايران يا مدرنیته تر مانند خوى، سرشت، اخلاق، ادب و نظیر انان، مانند هر نقطه ديگر جهان، به قدمت تمدن بشرى می باشد. امام یحتمل مفهوم ethics دارای قدمت زیادی نیست و به صورت تقریبی 50 تا 60 سال از داخل شدن آن به ايران بخصوص به حرفه هاى حسابدارى، پزشكى و وكالت می گذرد (اگر هم سبق هایى داشته است دستكم با مفهوم امروزين كه با اين اصطلاح به متون ما راه يافته است تفاوت دارد). اين در حالیست كه در برخی نقاط ديگر مانند يونان، ورود ethics در حرفه ها دارای قدمتی بیشتر از دو هزار و پانصد سال است. دوم، ترجمه ى سنتى ethics به رفتار منجر گردیده است تا نویسندهای کمتری از اخلاق يا سایر اصطلاحات استفاده نماید. سوم، در زبان لاتین با توجه به موجود بودن دو اصطلاح morals وethics، فرق قائل شدن میان مصادیق اين دو مفهوم تسهیل می گردد. اما در فارسی يا از رفتار يا از اخلاق يا تركيب هاى اخلاق نظیر اخلاق فردى و اخلاق گروهى (اگر هر دو با یکدیگر در متنى ارائه گردیده باشند) بهره گیری مینمائیم. به این علت، مرز مفهومی اين دو مفهوم مختلف را نمیتوانیم به وضوح ترسيم نمائیم. هم اکنون اصطلاح رفتار آن چنان جاى محكمی بجاى ethics یافته است كه اخلاق هم رقيبی قابل قبول براى آن نمی باشد چه رسد به آداب كه در واقع معادل مطلوبی ممکن است براى ethics باشد. البته اخلاق نیز قادر است اين نقش را متقبل گردد اما با ورود morals به اصطلاح شناسى شايد بهتر است اخلاق را به morals بچسبانيم (پوريانسب، ١٣٩١). از لحاظ علمی، اخلاق معرفتى می باشد كه از فعلهای اختيارى ادم بر مبنای يك سير عقلانى تشکیل می شود (مظاهرى، به نقل از عزيزى، ١٣٨٢). انورى (١٣٨١) هم در فرهنگ بزرگ سخن، اخلاق را یک سری از عادات و رفتارهاى فرهنگ قابل قبول بین اهالی يك جامعه، معرفی نموده و در ادامه به رفتارهاى مطلوب و مورد پسند عموم معطوف می نماید (به نقل از مصدق و پوركرمی، ١٣٩٢). اخلاق در واقع، ملكاتى می باشد كه در نفس انسان متنج می گردد و برسالواک و رفتار متاثر است؛ به عبارت دیگری به اعمال انسان در چرخه حیات وی سمت و سو می بخشد. اخلاق، یک حالت از درون می باشد كه آن را از كردار و رفتار شخص اکتشاف می نمائیم. (زمانى فريزهندى، ١٣٨١). قراملكى (١٣٨٨) هم اخلاق را در يك رویه عينى تر به الگوى رفتار ارتباطى درون فردی و برون فردی بر اساس رعايت حقوق شخص و سایرین معرفی می نماید. مباحث اخلاقی، دارای رابطه ای نزديک و تنگاتنگ با ارزش ها هستند و به آن مانند نابزارى نگاه می گردد كه ارزش ها را عملی خواهد ساخت. اخلاق به مفهوم پایبندی به اصول معنوى و ارزش هايى كه بر رفتار فرد يا جامعه، حکمفرماست؛ مبنى بر اين كه درست چه چیزی است و نادرست کدامیک می باشد (دفت، ١٩٩٦؛ به نقل از حسينى و عباسى، ١٣٩١). دوركيم (١٨٩٣) بعنوان يكى از جامعه شناسان معروف اعتقاد دارد كه “اخلاق یک سری از مقررات و رسوم و رفتارها است”. از منظر وی اخلاق بر دو لايه مبتنی ست كه شامل: ١- اجبار اجتماعى و بيرونى، ٢- تمايل درونى كنش گران می باشد (مهدوى و زارعى، ١٣٩٠).
از دیدگاه پرينگ (٢٠١٠) اخلاق را می توانیم بعنوان يك روند فعالسازی تفاهم و مفهوم مرتبط با تعاملات اجتماعى معرفی نمود. بر مبنای تعريف رملى و هرليهاى (٢٠٠٥) اخلاق، بیانگر باورهاى يك دسته حرفه اى در این خصوص می باشد كه چه چيزى صحیح و مربوط به استانداردهاى آن حرفه ست. هر کدام از حرفه هاى مربوط به انسان، دارای حوزه ها و بعدهای گوناگونی است كه بعضی مشترک و بعضی نیز مخصوص آن حرفه می باشند.
ماس كورتيس (٢٠٠٦) اخلاق را بعنوان تعبير مفاهيم معرفی گردیده از واقیعت، راستگویی، حق و عدالت معرفی می نماید. اخلاق در دایره المعارف بريتانيكا در سه بعد طرح گردیده است: اخلاق نظرى يا فرااخلاق، اخلاق هنجارى، اخلاق كاربردى. اخلاق نظرى به ماهيت مفاهيم و قضاوت هاى اخلاقى می پردازد. اخلاق هنجارى راهکاری جهت گزینش درست بین نیکی و بدی، و درست و غلط را بر مبنای قواعد اخلاقى طرح می کند و اخلاق كاربردى كه اخلاق نظرى و اخلاق هنجارى آن را مورد تاييد قرار داده و با استفاده از اصول و تئوری های طرح نشده در انها به بحث و ارزیابی در خصوص اخلاقياتى مانند عدالت اجتماعى، نابرابرى نژادى، جنسيتى و نظایر آن خواهد پرداخت. (به نقل از آرينپور و محرابى، ١٣٩٥).
ديدگاه اخلاق در مفهوم تئوریک آن، چارچوب ساختاری باورها، فرضیات، اصول و ارزشهايى می باشد كه زندگى اخلاقى را حمايت و اولويت ها را معین می نماید و باعث گونه ای پويايى منطقى براى شخص می گردد، ولی اخلاق عملى، امورى فارغ از باورها و تعهد می باشد؛ و اغلب مرتبط با اعمال ورفتارهايى می باشد كه شخص آن را انجام می دهد (استارات،2004، به نقل از كرمی و همكاران، ١٣٩٦).
2-3-تعريف علم اخلاق
ارزیابی صفات مرد پسند عموم و نحوه کسب نمودن انان و صفات نامطلوب و نحوه خودداری از آنان و يا (در صورت دچار شدن به آن) چگونگى رهایی از انان مرتبط با علم اخلاق می باشد. به همین ترتیب ارزیابی اعمال و رفتارهاى اختيارى مطلوب و نامطلوب و نحوه انجام اعمال و رفتارهاى موردپسند و ترک اعمال و رفتارهاى ناشایست هم مرتبط با علم اخلاق است. استاد مطهرى (١٣٥٧) با تاکید بر تعريف مرسوم علم اخلاق به منزله “علم زندگی کردن يا چگونه بایستی زندگی کرد”، تفسیر می نمایند كه اخلاق را نبایستی انحصارا رفتارها و اعمال ظاهرى پنداشت: “بطور معمول اظهار می دارند اخلاق، در دو ناحیه به ما دستور نحوه و چگونگی زندگی کردن را می دهد: يكى در ناحيه ى چگونگی رفتار نمودن و ديگری در ناحيه چگونه بودن. در واقع چگونه زندگی کردن دارای دو شعبه است: شعبه چگونگی رفتار كردن و شعبه چگونه بودن.
چگونه رفتار كردن مرتبط می گردد به افعال انسان – كه البته شامل گفتار نیز می گردد- كه به چه صورت بایستی باشد. و چگونه بودن مرتبط می گردد به خلقیات و ملكات انسان كه به چه صورت و با چه كيفيتی بایستی باشد” (به نقل از شمالى، ١٣٨٩).
علم اخلاق یک سری از اصول هنجارى می باشد كه جایز است رفتار و اعمال انسان بر مبنای آنها جريان پیدا کند. به عبارت دیگری مبانى اخلاق مسیر سلوک و رفتار مطلوب را نشان داده، و هدفها و انگیزشهای آن را معین می نماید. در اين خصوص، دو بعد حسن فاعلى و حسن فعلى قابل طرح می باشد، به بیان دیگری، در منظر اسلام صرفا خوب بودن عمل، بمفهوم حسن فعلى، جهت خلق ارزش اخلاقى کفایت نخواهد داشت، علاوه بر آن، انگيزه ى انجام دهنده آن هم بایستی نيک و الهى باشند، به معنی این که حسن فاعلى هم دارا باشد (مغنيه، ١٣٨٧؛ به نقل از قلى مطلق و همكاران، ١٣٩٤). فاکتورهای ارزشمند کردار اخلاقى شامل موارد زیر باشند::
عناصر فاعلى: عبارتند از آزادى و اختيار فرد، و انگیزش و نيت خالص در وی. نيت و انگيزه دارای دو ركن بنیادی است: نخست، قصد و اراده در صورت پذیرفتن عمل؛ از این رو عملی كه بدلیل غفلت و غیرعمدی صورت پذیرد، عمل اخلاقى محسوب نمی گردد؛ ثانیا، هدف کننده کار، کسب رضای خدا باشد كه از آن به اخلاص یاد می گردد؛
عنصر فعلى و عينى: افزون بر شروط فاعلى به منظور انجام عمل اخلاقى، بایستی خود عمل نیز خودبخود، فعلی مورپسند و نيكو به حساب آید. عمل، متناسبا با اثرات و نتایجش “خوب” يا “بد” قلمداد می گردد و صرف نظر از آن اثرات، هر فعلی تنها یک حركت فيزيكى به حساب می اید. نتایج فعل اخلاقى بایستی به پدید امدن كمال آدمی یاری رساند (سيد مرتاض و گرشاسبى، ١٣٨٩). دو رویه يا ديدگاه اصلی در خصوص مقوله علم اخلاق موجود است: نخست ديدگاهى كه مبحث اخلاق را “ملكات نفسانى يا حالتهای درون” می پندارد. در اين رویه، بر مبنای نظام ارسطويى دسته بندى علوم، علم اخلاق در عرض “تدبير منزل” و “سياست مدن” و در خصوص مسایل شخصی می باشد و عمل عمده آن، تحليل ملكات نفسانى يا صفتهای راسخ در نفس، از منظر فضایل يا رذایل می باشد. اين تعريف تا دوره های هم عصر مورد قبول واقع شده بود. ولی رویه دوم، كه اغلب کاتبان معاصر هم آن را قبول نموده اند، مقوله علم اخلاق را علاوه بر صفتهای اكتسابى (راسخ يا غيرراسخ)، شامل كنش هاى اختيارى هم می پندارد. بر اين مبنا، مبحث علم اخلاق، کردار اختيارى ادمی و صفتهای اكتسابى وی (راسخ يا غيرراسخ) می باشد. از این رو علم اخلاق دانشى می باشد كه كنش هاى اختيارى و صفات اكتسابى انسان را وصف نموده، بیان کرده، تفسير و ارزش داورى می نماید. مبحث علم اخلاق دارای خصیصه هایی است كه عبارتند از: جزء اعمال انسانى آدمی بودن، بستگی داشته به آگاهى، ارادى و اختيارى، اعتبارى و انتزاعى بودن، دارای هدف بودن، پيچيدگى، و بسته بودن به جهان بينى (شريفى، ١٣٩٤).