مقیاس رضامندی زناشویی اسلامی

این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، روایی و پایایی و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است.  می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.

هدف: ارزیابی عوامل دهگانه رضایت زناشویی اسلامی (ارتباط کلامی، پایبندی های مذهبی،‌حل تعارض، مدیریت مالی، روابط جنسی، فعالیت های اوقات فراغت، مسائل شخصیتی، فرزندان و فرزندپروری، نقش زن و مرد، صله ارحام).

تعداد سوال: 50

تعداد بعد (عامل): 10

شیوه نمره گذاری و تفسیر: دارد

روایی و پایایی: دارد

منبع:‌ دارد

نوع فایل: word 2007

همین الان دانلود کنید

قیمت: فقط 2900 تومان

خرید فایل

مقیاس رضامندی زناشویی اسلامی

ازداوج مقدس ترین و پیچیده ترین رابطه میان دو انسان از دو جنس مخالف است که ابعاد وسیع، عمیق و هدف های متعددی دارد. بی شک هیچ نابهنجاری عاطفی و اجتماعی که از تأثیر خانواده فارغ باشد وجود ندارد. افلاطون می گفت برای آنکه جمهوری خوب سازمان یابد باید قوانین اصلی آن قوانینی باشد که رابطه زناشویی را سامان بخشد(دانش ،1384 به نقل ازاکبری،1391)
اگر جامعه ای از خانواده های سالم و متعادل برخوردار نباشد، نمی تواند ادعای سلامتی کند. خانواده هایی که در آن زن و شوهر با هم تفاهم دارند و از زندگی احساس رضایت می کنند کارکرد مناسب تری داشته و نقش خود را بهتر ایفا می کنند. رضایت زناشویی یکی از عوامی پیشرفت و دست یابی به اهداف زندگی است ( بخشی و همکاران،1386). رضایت زناشویی عبارت است از وجود یک رابطه دوستانه همراه با حس تفاهم و درک یکدیگر، وجود یک تعادل منطقی بین نیازهای مادی و معنوی زوجین . رضایت زناشویی در خانواده مهمترین رکن سلامت روانی افراد خانواده است(کجباف، 1383).
رضایت زناشویی نشانگر استحکام و کارایی نظام خانواده است. خانواده و جامعه سالم از پیوند های آگاهانه و ارتباط سالم و بالنده زوجین شکل می گیرد. چنانچه پایه خانواده از استحکام لازم برخوردار نباشد تبعات منفی آن نه تنها برای خانواده بلکه برای کل جامعه خواهد بود(ابراهیمی،1387).

رضايت زناشویی کیفیتی است که از عوامل متعدی تاثیر می پذیرد از جمله: عوامل روانی- شخصیتی، اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی. در میان مجموعه ی این عوامل تعامل زناشویی گاه از عواملی نظیر بیماریهای جسمانی و وضعیت حاد زیستی تاثیر می پذیرد و موجب می شود فرد نیازی فزاینده برای تکیه کردن به همسر خویش در انجام مسائل خود احساس کند. این پدیده قطعا” احساس دلتنگی و به دنبال ان هیجان پذیری و برافروختگی سریع را به بار خواهد آورد. از آنجا که رابطه ی جسم و روان رابطه ای متقابل و دوسویه است، قطعا” در اغلب موارد اختلال در عملکرد زیستی- فیزیولوژیکی بر تعادل روانی و تعامل اجتماعی تاثیر مخرب خواهد داشت. در مورد روابط خانوادگی، این وضعیت موجب درک نکردن طبیعت و وضعیت روان شناختی همدیگر می شود. در چنین شرایطی تصمیم گیری و قضاوت تحت تاثیر احساس خواهد بود نه خرد و در نتیجه بعضا” بروز مشاجرات و اختلافاتی در روابط زوجین به بار خواهد آورد. بنابراین در نظر گرفتن وضعیت جسمانی و شرایط فیزیولوژیکی همسران در چهارچوب تعاملات زناشویی ، اهمیت داشته و بررسی و توجه بیشتری را ایجاب می کند (دنفورث،2004 به نقل ازاکبری و همکاران ،1391).

رضایت زناشویی یک حالت روحی است که مزایا و هزینه های ادراک شده وی از ازدواج با یک شخص خاص را منعکس می کند. هر چند فرد در ازدواج خود با شریک زندگی اش احساس کند که هزینه های زیادی پرداخت کرده است، بطور کلی از آن شخص و ازدواج با او رضایت کمتری خواهد داشت. برعکس هر چند فکر کند در ازدواج با شریک زندگی خود مزایای بیشتری به دست آورده است از او و زندگی مشترکشان رضایت بیشتری خواهد داشت.

رضایت زناشوئی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن و شوهر را می گویند، رضایتمندی زناشوئی در واقع نگرش مثبت و لذت بخش است که زن وشوهر از جنبه های مختلف روابط زناشوئی دارند(سلیمانیان، ۱۳۷۳).
رضایت زناشویی حالتی از رضایت مندی در ازدواج است که به وسیله ی ادراک درون فردی )واکنش تجربه شده درونی ( یا یک ادراک بین شخصی ) سازش بین انتظارات یکی و رفتار دیگری ( تعریف میشود، تمرکز رضایت زناشویی به احتمال زیاد، بر رضایتمندی از فرصت ها، تصمیم گیری ها، درآمد، سبک زندگی، ارتباط، رابطه ی جنسی یا دوستان است. بدین لحاظ رضایت از رابطه ی زناشویی را یک مفهوم چندبعدی می دانند که عوامل گوناگونی ر ا در بر می گیرد و مجموعه ی این عوامل در رضایت یا خشنودی کلی از روابط نقش دارند. ازجمله ی این عوامل را می توان برآوردن انتظارات و نیازهای مادی و عینی، عاطفی، اجتماعی، اقتصادی و بسیاری مسایل دیگر دانست (رضویه، معین و بهلولی اصل، ۱۳۸۹).

وینچ (۱۹۷۴)، رضامندی زناشویی را انطباق بین وضعیت موجود و وضعیت مورد انتظار می داند. براساس این تعریف زمانی که وضعیت فعلی زندگی زناشویی فرد با آنچه مورد انتظار وی است، همخوانی داشته باشد، رضامندی زناشویی برقرار است و زمانی که انتظارات فرد از زندگی زناشویی با وضعیت فعلی وی منطبق نباشد، عدم رضایتمندی حاصل می شود. از نظر وی جنبه مرکزی زندگی اجتماعی و عاطفی یک شخص، ارتباط با همسر است و عدم رضایتمندی زناشویی می تواند به توانایی زوجین برای برقراری ارتباط رضایتمندانه با فرزندان و همچنین سایر اشخاص خارج از خانواده آسیب برساند.

لئو و کلوهنن (2005) ، رضایت زناشویی را پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران می دانند. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی افراد در خانواده است که از عاملهای گوناگونی مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و… اثر می پذیرد .

خانواده با پیوند زناشویی تشکیل می گردد و تداوم و بقای آن نیز بستگی به تداوم و بقای پیوند زناشویی دارد. رابطه زناشویی رابطه زن و مرد است که از ازدواج ناشی می شود و ازدواج فرایندی است که از کنش متقابل بین زن و مرد شکل می گیرد که برخی شرایط قانونی را تحقق بخشیده اند و به طور کلی عمل آنها مورد پذیرش قانون قرار گرفته است(میلانی فر،۱۳۸۲).

مطالعه علمی رضایت زناشویی، از دهه 1990 تا کنون به شدت مورد توجه قرار گرفته است. رضایت زناشویی یکی از گسترده ترین مفاهیم برای تبیین و نشان دادن میزان شادی و پایداری روابط می باشد. رضایت زناشویی فرایندی است که در طول زندگی زوجین به وجود می آید. زیرا لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگی ها ی شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکل گیری الگوهای مراوده ای است. زوجینی که از نوع و سطح رابطه شان راضی اند، توافق زیادی با یکدیگر دارند و زمان و مسائل مالی خودشان را به خوبی برنامه ریزی می کنند (گریف، 2000، به نقل از آسفیچی و همکاران،1391).

زوج بودن ابعاد زیستی، اقتصادی، عاطفی، روانی و اجتماعی مختلفی دارد. رضایت زناشویی یک ارزیابی کلی از وضع فعلی ارتباط را ارائه می دهد و هنگامی حاصل می شود که وضعیت موجود فرد در روابط زناشویی مطابق با آنچه که وی انتظار دارد، باشد. در حقیقت رضایت زناشویی یکی از عوامل پیشرفت و دستیابی به اهداف زندگی است که در طی آن زن و شوهر از ازدواج با هم احساس شادمانی و رضایت می کنند.

به طور کلی سه زمینه را برای رضایت مندی مطرح می کند. که به هم وابسته هستند و در  هم تداخل دارند. این سه حیطه عبارتند از:

۱- رضایت افراد از ازدواجشان

۲-رضایت از زندگی خانوادگی

۳- رضایت کلی از زندگی (نادی و سجادیان، ۱۳۹۰).

مفاهیم نظری رضایت زناشویی
از نظر اسپانیر و لیوایس رضايت زناشويي حالتي از رضايت مندي در ازدواج است كه به وسيله ي ادراك درون فردي (واكنش تجربه شده دروني ) يا يك ادراك بين شخصي ( سازش بين انتظارات يكي و رفتار ديگري ) تعريف مي شود، تمركز رضايت زناشويي به احتمال زياد، بر رضايتمندي از فرصت ها، تصمیم گیریها درآمد، سبك زندگي، ارتباط، رابطه ي جنسي يا دوستان است (به نقل از تبريزي و همكاران، 1385).
رضایت زناشویی حالتی است که طیّ آن زن و شوهر از ازدواج با یکدیگر و با هم بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (سینها و ماکرجی1، 1991 به نقل از میر احمدی زاده و همکاران، 1382).
و ینچ و همکاران او (1974) معتقدند که رضایت زناشویی انطباق بین وضعیّت موجود و وضعیت مورد انتظار است. طبق این تعریف رضایت زناشویی زمانی محقق می گردد که وضعیت موجود در روابط زناشویی با وضعیت مورد انتظار فرد منطبق باشد.
رضايت زناشويي فرآيندي است كه در طول زندگي زوجين به وجود مي‌آيد؛ زيرا لازمة آن، انطباق سليقه‌ها، شناخت ويژگي‌هاي شخصيتي، ايجاد قواعد رفتاري و شكل‌گيري الگو‌هاي مراوده‌اي است. (خدابخش احمدی و همکاران ،1380).
رضايتمندي زناشويي را مي توان نتيجه خرسندي عمومي از زندگي مشترک، رضايت از روابط جنسي و رضايتمندي عاطفي و هيجاني دانست(شاکریان وهمکاران، 1389).
دونلان و همکاران با اشاره به تحقيقات متعدد انجام شده، بر اين نکته تاكيد دارند که رضايت زناشويي بيش از همه، از ويژگيهاي شخصيتي زوجين متأثر است (دونالان، کانگر، براینت، 2004).
اكستي مينويسد:در الگوي تبادل اجتماعي رضايت زناشويي به اين صورت تعريف شده است.وجود ارتباط بين آنچه فرد در زندگي زناشويي انتظار دارد و آنچه در واقع امر در زندگي تجربه ميكند (الماسي ،خبیری، فراهانی ،حمایت طلب،1389).
اولسون و همكاران معتقدند سه زمينة كلي رضايتمندي كه به يكديگر وابسته اند عبارتند از: رضايت افراد از ازدواجشان، رضايت از زندگي زناشويي و بهطور كلي رضايت از زندگي(اولسون و همكاران،1989به نقل از الماسي وهمکاران، 1389).

رضایت زناشویی

برادبوری ، فینجچام و بیچ (2002)، رضایت زناشویی را به عنوان نگرشها یا احساسات کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش را تعریف می کنند.

تمركز رضايت زناشويي به احتمال زياد، بر رضايتمندي از فرصتها، تصمیم گیریها، درآمد، سبك زندگي، ارتباط، رابطه ي جنسي يا دوستان است بدين لحاظ رضايت از رابطه ي زناشويي را يك مفهوم چند بعدي مي دانند كه عوامل گوناگوني را در بر مي گيرد و مجموعه ي اين عوامل در رضايت يا خشنودي كلي از روابط نقش دارند (اسرار، 1383).
به طور كلي رضايت زناشويي را احساسات مثبت، دوست داشتن، رضايت جنسي، توافق در امور اقتصادي، خانه داري و تربيت كودك مي دانند رضايت زناشويى، انطباق بين وضعيت موجودو وضعيت مورد انتظار است. طبق اين تعريف رضايت زناشويى زمانى محقق مى شود كه وضعيت موجود فرد در روابط زناشويى مطابق با آنچه كه وى انتظار داشته است باشد. رضايت زناشويى در واقع نگرش مثبت و لذت بخشى است كه زن و شوهر از جنبه هاى مختلف روابط زناشويى خوددارندنتايج پژوهش محققان نشان داده است كه هم عواملى مانند موضوعات رشدى درون فردى شامل ويژگى هاى شخصيتى، بازخوردها، باورها، ارزش ها و انتظارات و هم موضوعات رشدى بين فردى مانند عشق، صميميت، تعهد، عواطف ورابطة جنسى، الگوهاى ارتباطى، موضوعات خانوادگى و موضوعات اجتماعى بر ميزان رضامندى زناشويى مؤثرند(وينچ ،1999به نقل از منصورى نيا،اعتمادى،فاتحى زاده،حسن پور،1390).
اين بدين معنا است كه هرچه فرد توانايي و آگاهي بيشتري از شناخت و چگونگي انتخاب و تفكيك ويژگيهاي شخصيتي خود و هماهنگي آنها با ويژگيهاي شخصيتي طرف مقابل خود داشته باشد توانايي انتخاب مناسبتردراو تقويت مي شود و همين انتخاب صحيح و مناسب زمينه ساز رضايتمندي را در فردفراهم مي سازد. مى توان بيان كرد آموزش برخى از مهارتها ، مانند آمادگى و ارتباط، مهارتهاى ارتباطى و مجموعه مهارتهاى زندگى پيش نياز درك متقابل و درك همسر مى باشد كه لازمه رضايت زناشويى است(منصوری وهمکاران،1390).
رضايت زناشويي را يك متغير نگرشي مي دانند و بنابراین، براساس اين ديدگاه رضايت زوجي يك خصوصيت فردي زن و شوهر بشمار مي رود. بر پايه ي اين تعريف، رضايت زناشويي در واقع نگرش مثبت و لذت بخشي است كه زن و شوهر از جنبه هاي گوناگون روابط زناشويي خود دارند و نارضايتي زناشويي در واقع نگرش منفي و ناخشنود ازجنبه هاي گوناگون روابط زناشويي است عوامل زيادي مي توانند در رضايت زناشويي مؤثر باشند و هركس با توجه به نگرش ويژه ي خود و يا نتايج پژوهشهايش عواملي را براي رضايت زناشويي بيان مي كند. برخي بلوغ فكري عاطفي زوجين، داشتن تحصيلات، طبقه ي مشابه خانوادگي، داشتن علاقه و طرز تفكر مشترك را از جمله عوامل تأثيرگذار بر رضايت زناشويي مي دانند (ساروخانی ،1370).
رضايت‌مندي زناشويي را بيشتر به صورت نگرش‌ها يا احساسات كلي فرد دربارة همسر و رابطه‌اش تعريف مي‌كنند. يعني رضايت‌مندي زناشويي يك پديدة درون‌فردي و يك برداشت فردي از همسر و رابطه است. چنين تعريفي از رضايت‌مندي زناشويي، نشانگر آن است كه رضايت‌مندي يك مفهوم تك‌ بعدي و بيانگر ارزيابي كلي فرد درباره همسر و رابطه‌اش است. رضايت‌مندي زناشويي پيامد سازگاری زناشويي است و به صورت دروني احساس مي‌شود. اصطلاح توافق زناشويي، رابطة مناسب زن و شوهر را توصيف مي‌كند. در رابطه با توافق بالا، هر دو زوج، به گونه‌اي رفتار، تصور و ادارك مي‌كنند كه گويا نيازها و انتظار‌هايشان برآورده شده و چيزي وجود ندارد كه در روابطه‌شان خلل ايجاد كند. در ازدواج بدون سازگاری زناشويي، مشكلات موجود ميان زوجين به حدي زياد است كه آنها را از احساس برآورده شدن نيازها و انتظارات باز مي‌دارد. اغلب زوج‌ها، جايي بين اين دو انتها قرار دارند و زمينه‌هايي از توافق و نبود توافق را تجربه مي‌‌كنند. رضايت‌مندي زناشويي، يك مفهوم كلي است كه در وضعيت مطلوب روابط زناشويي احساس مي‌شود. از طرفي رضايت‌مندي زماني اتفاق مي‌افتد كه روابط زن و شوهر در تمامي حيطه‌ها بهنجار گزارش شود. بنابر‌اين،محققان براي آساني در سنجش، همچنين عملياتي كردن اين مفهوم، رضايت‌مندي زناشويي را به چهار بٌعد اساسي تقسيم كرده‌اند كه عبارتند از:
الف) جاذبه: عبارت است از جنبه‌اي از يك شئ، يك فعاليت يا يك شخص، كه بر‌انگيزانندة پاسخ‌هاي نزديكي‌ در ديگران باشد؛ تمايلي براي نزديك شدن به يك شي، فعاليت يا شخص كه در رضايت زناشويي جاذبه‌هاي بدني و جنسي انسان مد نظر قرار گرفته است؛
ب)تفاهم: ارتباطي مبتني بر پذيرش دوسويه، راحت و بدون تنش و دغدغة خاطر كه بين دو نفر برقرار مي‌شود؛
ج)نگرش: نوعي سوگيري عاطفي دروني كه عمل يك فرد را تبيين مي‌كند. در اصل، اين تعريف در برگيرندة قصد و نيت فرد ‌است؛
د)سرمايه‌ گذاري: منظور از اين عبارت آن است كه هر يك از زوج‌ها براي بهتر ساختن رابطه و نيز خوشايندي طرف مقابل، كارهايي را انجام مي‌دهند و يا از انجام آن خود‌داري مي‌كنند. به بيان ديگر، مقابله به مثل كردن، هنگامي كه رفتار طرف مقابل پاداش‌دهنده است، و خودداري از انجام عمل متقابل، هنگامي كه رفتار وي پاداش‌دهنده نيست (جهاندیده،1389).

رضایت زناشویی عبارت است از احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر موقعی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند. بررسی عوامل موثر در رضایت زناشویی از این جهت حائز اهمیت است که رضایت فرد از زندگی زناشویی بخش مهمی از سلامت فردی محسوب می گردد(سلیمانیان، 1373).

رضایت زناشویی یکی از مهم ترین عوامل اثر گذار بر عملکرد خانواده می باشد. همه زوج ها به دنبال آن هستند که از زندگی زناشویی خود لذت ببرند و احساس رضایت کنند (رضا زاده، 1381).

رضایت زناشویی ، عبارت است از انطباق بین انتظاراتی که فرد از زندگی زناشویی دارد و آن را در زندگی اش تجربه می کند (یوسفی، 1384).

رضایت زناشویی به معنای داشتن احساس مطلوب از ازدواج است و یک تجربه شخصی در ازدواج است که تنها توسط خود فرد در پاسخ به میزان لذت رابطه زناشویی قابل ارزیابی است. رضایت زناشویی به انتظارات افراد بستگی دارد، با توجه به اهمیت کارکرد

عوامل تاثیرگذاربر رضايت مندي زناشويي
عوامل مختلفی برپایداری ازدواج واستحکام خانواده موثر است.زمانی که زن وشوهر از زندگی زناشویی خودرضایت داشته باشند،خانواده از استحکام خوبی برخوردار می شود وآنها می توانندبا مسائل ومشکلات به درستی برخورد کنند واز آسیبها در امان باشند(موسوی،1383).
عوامل شناختي، باورهاي غير منطقي، اسنادهاي ناسازگار و تعبير و تفسيرهاي غلط، عوامل هيجاني و عاطفي، عوامل فيزيولوژيكي و بدني ،الگوهاي رفتاري ،حمايت اجتماعي،خشونت، وجود فرزند، تاريخچه زندگي و ويژگيهاي فردي، استرس، مسائل اقتصادي، مذهب، نوع رابطه زوجين، ساختار قدرت درخانواده ورضايت مندي زناشويي، آداب و سنن اجتماعي- فرهنگي و زبان و هنجارها و تفاهم فكري و توافق مذهبي،ملاك هاي همسر گزيني و شيوه هاي همسر گزيني .بهداشت روانى جامعه و سلامت فيزيكى وعاطفى، در گرو سلامت روابط زناشويى و تداوم و بقاى ازدواج است (شاملو،1369).
گرچه عوامل اجتماعي و فرهنگي نقشي مهم در سازگاري زناشويي دارند، اما عوامل یا ويژگي هاي فردي كه در اينجا از آن به عنوان شخصيت نام برده مي شود، تاثير ويژه و بيشتري دارند. روي هم رفته، شواهد موجود نشان مي دهند كه عوامل شخصيتي، پيش بيني كننده هاي تجربي موثري براي سازگاري و ثبات زناشويي هستند و وجود روابط بين عوامل شخصيتي و بازدهي زناشويي زوجين با استفاده از طرحهاي طولي و مقطعي گوناگون تاييد شده است اگر شخصيت را به عنوان تركيبي از اعمال، افكار، هيجانات و انگيزشهاي فرد بدانيم مولفه هاي سازنده آن ممكن است در افراد گوناگون، متفاوت باشند.از سوي ديگر، امكان دارد اين مولفه ها از راههاي گوناگوني تركيب شده باشند؛ به گونه اي كه الگوهاي شخصيتي گوناگوني را بوجود آورند (معين، غياثي، مسموعي،1389).
پختگي رواني و رشد عاطفي فكري طرفين: اين ويژگي به سن بستگي ندارد و هر فردي بايد هنگام ازدواج به رشد عاطفي، فكري و اجتماعي كاملا رسيده و بالغ باشد. از آنجايي كه رشد عاطفي-فكري با رشد هوشي رابطه مستقيم دارد ، اختلاف زياد در اين زمينه سبب بروز اختلافات و نارضايتي زناشوئي مي شود(گنجی،1384).
ارتباط میان ناراحتی روان شناختی و عدم رضایت زناشویی در بیماران متأهّلی که طیف وسیعی از مشکلات روان شناختی را تجربه می کنند به اثبات رسیده است در میان اختلالات روان شناختی عمده، افسردگی به طور وسیع تری مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده است که ارتباطی قوی با آشفتگی زناشویی دارد (میرزولاندزبرگر، 2002).
پژوهشگران همچنین ارتباطی قوی میان اختلالات اضطرابی و آشفتگی زناشویی اثبات کرده اند. علاوه بر اختلالات روانی، مشکلات ارتباطی با بیماری های جسمانی نیز همبستگی دارد. افرادی که روابط رضایت بخش و حمایت کننده دارند، احتمال کمی وجود دارد که مبتلا به بیماری سختی شوند و اگر هم بیمار شوند سریع تر بهبود می یابند (هالفورد،1384). طرز تفكر، عقايد و تمايلات: بايد قبل از وارد شدن به زندگي زناشويي مخصوصا در دوران نامزدي در موضوعات مهم زندگي توافق نظر وجود داشته باشد. ثابت شده است كه توافق هاي زياد قبل از ازدواج روابط بعد از ازدواج را نيز محكمتر كرده و معني و مفهوم بهتر به زندگي زناشوئي مي دهد (گنجی،1384).

زوجین مشکل دار، بیشتر مشکلات رابطه شان را به همسرشان نسبت می دهند و فکر می کنند وی از روی عمد به گونه ای ناخوشایند با آنها رفتار می کند. در مقابل، زوجین خوشبخت، احتمالاً بیشتر رفتارهای منفی را به شرایط محیطی موقت نسبت می دهند (هالفورد، 1384).

فروید

فروید عشق را اساسا پدیده ای جنسی می دانست و آن را به عنوان یکی از غرایز معرفی می کند. فروید درباره ی عشق جنسی چنین اظهار نظر می کند که هنگامی که انسان به تجربه دریافت که عشق جنسی بالاترین خرسندی ها را ایجاد می کند در نتیجه خرسندی و رضایت جنسی مظهر همه ی کامرانی ها می گردد و به ناچار فرد دنبال آن می رود که در مدار جنسی ، خوشی های بیشتری را بدست آورد و شهوت جنسی را هسته ی مرکزی زندگی اش قرار می دهد.

به اعتقاد فروید، انسان موجودی لذت طلب است اما از سوی دیگر جوامع، مانعی بر سر راه میل لذت طلبی انسان هستند به همین دلیل فروید روش هایی را مورد بحث قرار می دهد که انسان بتواند میان غریزه ی جنسی و محدودیت های اجتماعی خودش، سازش ایجاد کند .

یونگ

یونگ در مورد غریزه ی جنسی، چنین اظهار نظر می کند : “علیرغم اهمیت انکار ناپذیر مسائل جنسی مع ذلک امکان پذیر نیست که همه چیز را مطلقا به این غریزه مربوط کنیم. ”  بنابر اعتقاد یونگ، در آدمی حتی یک غریزه وجود ندارد که غریزه دیگری آن را متعادل نساخته باشد . اگر عاملی جبران کننده به شکل یک غریزه و با قدرتی مساوی غریزه ی جنسی وجود نداشت، جنسیت هیچگونه سدی در برابر خود نمی دید .

در عصر ما بینش جنسی در حد مبالغه آمیزی مطرح شده است که یونگ آنرا به عنوان نشانه ی یکی از اختلالات روانی عصر ما می داند و اساساً بیان می کنند که این نشانه ی آن است که مفهوم سکس دقیقا درک نشده است. یونگ می گوید” برخلاف نیت شخصی فروید، ارزیابی طرفداران اصالت سکس منجر به آن شد آثار ادبی و هنری پس از وی بطور افراطی واپس زدن را ادامه دهند . قبل از فروید هیچ جایگاهی برای سکس در ادبیات و هنر قابل تصور نبود و به ناگاه چیزی جز سکس به چشم نمی آمد.”

آدلر 

آدلر مانند یونگ، انگیزه ی اصلی انسان را میل جنسی نمی دانست و میل به قدرت و تحکیم و تثبیت خود را مفهوم انگیزش انسان معرفی نمود . او معتقد است که مسئله ی جنسی حائز اهمیت نیست بلکه به عکس ، مسئله ی مهم واکنشی است که فرد در برابر احساس ضعف ، انزوا و ترس از خودش نشان می دهد و بعدها این کشش سوی مرز قویتر می رود ،  بصورت یک نوع تملک شهوانی درمی آید و موجب عقده های ادیپ والکترا به گونه ای واقعی می گردد . او عقیده دارد که عقده ی اختگی مشتق از احساس کهتری است که به دستگاه جنسی (تجربه ی جنسی ) مستولی  شده و تثبیت می گردد .

گرچه آدلر قبول نداشت که تمایلات جنسی محرک اصلی زندگی است اما به عنوان یکی ازتکالیف زندگی آنرا پذیرفت . به نظر وی واقعیت زیستی این است که ما بصورت دو جنسی ، موجودیت پیدا کرده ایم . تکلیف زندگی این واقعیت است که هر دو جنس می توانند در رابطه ی جنسی لذت و معنی متقابل بیابند  . ما با تعریف نقش جنسیمان بر پایه ی توصیف ها و  پنداره های قالبی فرهنگی باید بکوشیم با جنس دیگر رابطه برقرار کنیم .

فرانکل 

در نظریه ی معنا درمانی فرانکل ، عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفای وجود دیگری را یافت. کسی نمی تواند از وجود و سرشت فرد دیگری کاملاً آگاه شود مگر آنکه عاشق او باشد . فرد می تواند بوسیله ی این عمل انسانی و روحانی صفت های شخصی و الگوی رفتاری مخصوص خود را به خوبی دریابد. وی محبوب را قادر خواهد کرد که به امکانات خود تحقق بخشد. در معنی درمانی، عشق، اعتلا یافته ی غریزه ی جنسی نیست بلکه خود مانند غریزه ی جنسی، پدیده ی اصلی و ابتدایی است.  میل جنسی معمولا حالتی است از بیان عشق و وقتی جایز و مقدس است که هر کسی برای عشق باشد .  پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست بلکه میل جنسی راهی برای درک آن  همدم غایی است که عشق نام دارد .

کارن هورنای

کارن هورنای از جمله کسانی است که بر نظریه ی فروید انتقاد کرد و ارتباطی میان احساس محبت و غرایز جنسی آن طور که فروید معتقد بود ؛ نمی دید . هورنای در مورد رابطه بین محبت و تمایل جنسی معتقد است که محبت پدیده ای کاملا جدا از تمایل جنسی است که می توان گفت تنها در بعضی موارد با یکدیگر ارتباط پیدا می کند و در یکدیگر تأثیر می گذارند .گاهی تمایل جنسی وجود دارد بی آنکه توأم با محبت باشد، گاهی محبت وجود دارد بی آنکه آمیخته به تمایل جنسی باشد مثل عشق مادر و فرزند ، گاهی هم این دو مرتبط و آمیخته با یکدیگرند .

به عقیده ی هورنای بعضی از افراد طبیعاً و بطور غریزی، تمایلات شهوانی قویتری نسبت به دیگران دارند در این صورت احتمال اینکه احتیاجات روانی خود را از طریق نزدیکی جسمی و دفع شهوات ، ارضاء نماید ، زیاد می شود . همچنین کسانی که رابطه ی جنسی رضایت بخشی ندارند و نمی توانند از نزدیکی جنسی لذت سالم و طبیعی ببرند بیشتر حریص می شوند و احتمال اینکه ارضاء احتیاجات روانی خود را در امور جنسی جستجو کنند، زیادتر می شود .

هورنای معتقد است کسانی که عطش محبت طلبی دارند با یک حالت اجبار و اضطرار سعی می کنند همه کس را از خود راضی نگه دارند همین کیفیت روحی باعث می شود که با یک “رغبت” اجباری به تمنیات جنسی دیگران چه زن و چه مرد پاسخ مثبت بدهند یا کسانی که احتیاج به تسلط و غلبه بر دیگران دارند مجبورند که احتیاج خود را در هر نوع رابطه ای از جمله روابط جنسی اعمال و ارضا نمایند .

فروم‬ 

بر اساس نظریه ی ‫فروم‬ ، میل جنسی یکی از مظاهر رشد و تکامل آدمی است که از سالهای اولیه ی زندگی نمایان می شود. در یک مقیاس گسترده شکستن تابوی جنسی اقدامی است عصیانگر در جهت پس گرفتن استقلال شخصی ولی با این روش نمی توان به آزادی بیشتری دست یافت. عصیانگری با ارضای میل جنسی و گناه ناشی از آن خاموش می شود .

فروم علیرغم اینکه میل جنسی را رفتاری می داند که دارای عناصر شبه غریزه است . عوامل مؤثر بر آن را ناشی از یادگیری و فرهنگ بشمار می آورد. اریک فروم عشق را نتیجه ی رضایت کافی جنسی نمی داند بلکه کامیابی جنسی را نتیجه ی عشق می شناسد. او در مطالعه ی مشکلات جنسی این موضوع را نشان می دهد و می گوید:  “مطالعه ی یکی از متداولترین مشکلات جنسی یعنی سرد مزاجی زن و ناتوانی جنسی مرد نشان می دهد که علت واقعی این مشکلات نا آگاهی از روشهای درست جنسی نیست بلکه علت واقعی منع هایی است که عشق را غیر ممکن می سازد.”

از نظر فروم، نیاز به عشق و عاطفه در هر انسانی قوی است. عشق حاصل از ازدواج نزدیک‌ترین رابطة انسان‌ها محسوب می‌شود. به کمک توسعة زندگی شهری امروزی، تأثیر فرهنگ غربی، آموزش نوین، ارزش‌ها و ایده‌های در حال تغییر، اهمیت رو به رشد زندگی جنسی و غیره، رابطة عاطفی بین زن و شوهر اهمیت ملاحظه‌پذیری را به دست آورده است، برای برآوردن نیازهای اساسی روانی از قبیل عشق، محبت، همدردی، هر شخص به خانواده خود وابسته است. او معتقد است عشق عبارت از همبستگی و یگانگی با شخص، به شرط نگه داشتن فردیت و موازین شخصیت فردی است. عشق یعنی شرکت‌داشتن و آمیزش که مجال می‌دهد که تمام فعالیت درونی شخص ظاهر شود، عشق بارور همواره بر علائم توجه، مسئولیت، احترام و شناخت دلالت می‌کند. از دیگر مؤلّفه‌های عشق حمایت و قدردانی است (فروم، 1389).

فروم معتقد است، عشق در رابطه بین زوجین شامل ابراز احساسات مثبت، توجه و مراقبت، همدلی و مهربانی، حمایت و قدردانی است. فروم معتقد است، عشق عبارت است از همبستگی و یگانگی با شخص، به شرط نگه داشتن فردیت و موازین شخصیت فردی. عشق یعنی شرکت داشتن و آمیزش که مجال می‌دهد که تمام فعالیت درونی شخص ظاهر شود، عشق بارور همواره بر علائم توجه، مسئولیت، احترام و شناخت دلالت می‌کند (فروم، 1389).

مزلو‬

مزلو‬، همچون بسیاری از روانشناسان دیگر ارضاء میل جنسی را برای بقاء نسل بشر اساسی می داند او نیازهای انسانی را در یک سلسله مراتب قرار می دهد که نیاز جنسی بشر جزء نیازهای اولیه محسوب می شود. همچون نیاز به غذا، آب و هوا و خواب.

همچنین بیان می دارد که رضایت جنسی در شدید ترین و وجد آورترین حد خود در افراد خود شکوفا وجود دارد. افراد خود شکوفا (سالم) اوج لذت جنسی را وسیله ای برای دستیابی به هدف و هم جوشی کامل و عشق واقعی می دانند. اوج لذت در رضایت جنسی در افراد خود شکوفا در مقایسه با افراد معمولی بطور همزمان، هم مهم تر است و هم کم اهمیت تر.

این اغلب تجربه ای عمیق و عارفانه است و در عین حال نداشتن رابطه ی جنسی نیز توسط این افراد راحت تر تحمل می شود. بین این موضوع و نگرش این افراد نسبت به غذا می توان تشابه جالبی یافت. افراد خود شکوفا هم از غذا لذت می برند و هم در عین حال، آنرا در طرح کل زندگی نسبتا بی اهمیت تلقی می کنند.

مازلو بیان می دارد که عشق و تمایل جنسی دو مفهوم کاملاً مختلف هستند . بهم آمیختن این دو مفهوم جایز نیست با وجود این در افراد سالم این دو مفهوم بهم می پیوندند و با هم می آمیزند .  در واقع در زندگی افراد خود شکوفا این مفهوم کمتر جدایی پذیرند و از یکدیگر فاصله نمی گیرند .

راجرز

به نظر راجرز، جامعه ی ما بطور سنتی برای ارزش جنسی، شرایط بسیار محدودی وضع می کند. این شرایط محدود کننده باعث شده است که افراد زیادی برای اینکه احترام بیشتری برای خود قائل شوند ارزش مسائل جنسی خود را نادیده بگیرند . شاید در واکنش به این ممنوعیت های بیش از حد علیه جنسی بودن به افراط کشیده شویم و معتقد باشیم برای اینکه احساس با ارزش بودن کنیم باید از لحاظ جنسی موفق باشیم. مرتبا در حالت اوج لذت جنسی باشیم همیشه برانگیخته باشیم و روان سازی و نعوظ خود را حفظ کنیم، هرگز سریعاً انزال نکنیم بلکه همیشه انزال کنیم .

مسترز و جانسون

قسمت اعظم اضطراب عملکرد جنسی که مسترز و جانسون ( ۱۹۷۰ ) توصیف کردند در واقع بازتاب محدود کننده ای است که می گوید: باید در روابط جنسی موفق باشیم نه اینکه طبیعی باشیم. فعالیت جنسی طبیعی به فعالیتی گفته می شود که نه عملکرد گرا باشد و نه هدف گرا ، بلکه باید در متن یک رابطه ی صمیمی اتفاق بیافتد .

سینها و مکرجی

سینها و مکرجی (2005)، رضایت زناشویی را پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعادلی منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران می دانند. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی افراد در خانواده است که از عاملهای گوناگونی مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و.. اثر می پذیرد.

رضایت زناشویی پیوندی دوستانه همراه با تفاهم و درک یکدیگر و تعامل منطقی میان نیازهای مادی و معنوی همسران است. رضایت زناشویی بنیادی ترین ستون سلامت روانی در خانواده است که از عامل های گوناگون مانند وضع مالی، سن ازدواج، وضع کاری و … اثر می پذیرد  (سینها و مکرجی  ، 1990).

پرلز

پرلز ( ۱۹۷۰ ) علاوه بر قبول غریزه ی جنسی به اهمیت غریزه ی دیگری معتقد است که آنرا برای فهم رفتار انسان لازم می داند. او این غریزه را غریزه ی اشتیاق یا گرسنگی می نامد. که به اعتقاد او هدفش صیانت نفس است ، در صورتی که هدف غریزه ی جنسی ، بقای نسل است . بر اساس این دیدگاه ، مشکلات جنسی و عدم رضایتمندی جنسی ، زمانی رخ می دهد که به عنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت و کل وجود انسان را به مخاطره بیندازد.

رفتارهای جنسی فرد زمانیکه در وضعیت رشد قرار گرفته باشند ولی او گرفتار کشمکش میان نیازهای جنسی و خواست های اجتماعی شده باشد ممکن است دچار توقف رشد گردند که این توقف رشد را پرلز، نوروز یا روان نژندی می نامد . در چنین وضعیتی فرد تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با بدن خود دارد و نمی تواند نیازهایش را بطور آشکار ارضاء نماید، علاوه بر آن سرکوب نیازها مانع تشکیل هویت کامل می گردد .

کوردک

از نظر کوردک (1991)، همسران با ویژگی‌های اجتماعی، روان‌شناختی و جسمی یکسان و شبیه به هم، بیش‌تر تجربه رضایت زناشویی را در زندگی خود دارند (به نقل از فالکنر، 2002: 14).

اسچوماچر

اسچوماچر و همکاران (2005) مهم ترین عامل در رضایت زناشویی را انطباق بین زوج ها توصیف می کنند و معتقدند که این عامل سطح رضایت زناشویی را افزایش می دهد.

دیدگاه اینگلهارت
وی اهمیت رضایت از زندگی را در چهارچوب مفهوم فرهنگ مدنی مورد توجه قرار می دهد. فرهنگ مدنی، شامل مجموعه شاخص های رضایت، اعتماد به یکدیگر، رضایت سیاسی و احساس خوشبختی است.

او معتقد است تداوم نهادهای دموکراتیک و سطح توسعه اقتصادی با شاخص های فرهنگ مدنی مرتبط است،کشورهایی که در سطح بالایی از توسعه اقتصادی قرار دارند نمرات بالاتری را در شاخص های فرهنگ مدنی به دست می آورند. به نظر او ارزش ها و احساس سعادت رابطه تنگاتنگی اما پیچیده ای دارند. انسان موجودی هدفمند است و تا زمانی که به آنچه می خواسته نرسد احساس رضایت نمی کند. وقتی مردم به خواسته های ارزشمند می رسند احساس خوشبختی و رضایت می کنند لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتا زودگذر است.در کوتاه مدت ممکن است آنچه ما به دست آورده ایم موجب سرخوشی شود، اما در بلند مدت این طور نیست. پس از مدتی مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی می کنند یا وقتی که به نقطه اشباع می رسند به دنبال سایر خواسته ها می روند. در صورتی که خواسته های عینی مدت مدیدی عرضه شده باشند ، مردم بهای کمی به آن داده و متوجه خواسته های دیگر می شوند اما در بلند مدت نه ثروت و نه قدرت و نه شهرت احساس سعادت رو موجب نمی شود.‌ به این ترتیب اینگلهارت رضایت از زندگی را همراه با نگرش های همبسته به آن(مثل اعتماد) یک مجموعه نشانگاه فرض کرد که با فرایندها و پدیده های سطح مکان مرتبط هستند (اینگلهارت،1373: 44).

به عبارت دیگر اهمیت رضایت از زندگی در پیامدهای سیاسی فوری آن نیست، بلکه در نقشی است که در فرایند سطح مکان ایفا می کند.

نظریه پارسونز

پارسونز با طرح نظام شخصیتی در نظریة خود به تعریف رضایت اقدام می‌کند. او نظام سازماندهی شده از تمایلات و انگیزه عمل یک فرد را شخصیت می‌نامد. عنصر اصلی نظام شخصیت، تمایلات است. تمایلات غرایزی هستند که در روند کنش و در موقعیت‌های اجتماعی به‌دست می‌آیند.

بر مبنای نظریة پارسونز، رضایت برون‌داد خرده نظام انگیزشی درونی شده است که حاصل پاداش‌هایی از نوع تمجید بیش از حد است. بنابراین، به اعتقاد پارسونز، در چارچوب نظام شخصیتی اگر به عنوان انگیزه به فردی پاداش‌هایی از نوع تمجید بیش از حد در حالتی داده شود که خود او این نوع تمجیدها را باور کرده باشد، رضایت حاصل خواهد شد. بر اساس تعریف پارسونز در قالب کلی نظام شخصیتی نیز بین خوشایندی و رضایت تمایز وجود دارد. رضایت به عنوان حالتی درونی در مقابل خوشایندی مطرح می‌شود که حالت ظاهری دارد.

دیدگاه برگس و لاک

برگس و لاک (1953)، به تأمین اقتصادی و کفایت اقتصادی به عنوان تعیین‌کنندة اصلی در رضایت زناشویی و طلاق می‌نگرند.

به گمان برگس و لاک در هر لحظه بخت فرد بیش‌تر در راستای ازدواجی همسان‌گزینانه عمل می‌کند تا ناهمسان‌گزین (برگس ولاک،1953).

براساس نظریه لاك و والاس، سازگاري زناشویی به عنوان برون سازي هر یک از زوجین در موقعیت زمانی معین تعریف شده است(علی­اکبری­دهکردی، 1389).

دیدگاه فیتزپتریک

در دیدگاه فیتزپتریک ؛ شخصی که از وضعیت اشتغال و مسکن برخوردار است به روشنی از وضعیت رفاه بهتری از شخصی قرار دارد که فاقد ایمنی و امنیت خاطر باشد. تامین به معنای پیش آگاهی از این امر است که اوضاع و احوال یک فرد در آینده نزدیک دستخوش نابسامانی نخواهد شد (فیتزپتریک،1381: 21). همانطور که مشخص است تامین به عنوان یکی از چشم اندارهای رفاهی در دیدگاه فتزپتریک آمده است، لذا لازم می نماید که نظریات مربوط به این مفهوم را بررسی نماییم.
نظریه های تامین (احساس امنیت)
امنیت اجتماعی که در بعضی متون” تامین اجتماعی” نیز ترجمه شده است در واقع حکایت از حفظ فرد در مقابل خطراتی است که اجتماع آن را برای افراد رقم می زند و فرد را در مقابل خطراتی که مسبب آن زندگی جمعی است مانند: بیکاری،‌فقر، گرسنگی، عدم دسترسی به بهداشت،‌آموزش و پرورش و..حمایت می کند.این واژه با مقوله امنیت در مطالعات امنیت ملی و اجتماعی بسیار فاصله دارد. باری بوزان امنیت اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: امنیت اجتماعی به حفظ الگوی سنتی زبان، ‌فرهنگ، مذهب و هویت و عرف ملی با شرایط قابل قبولی از تحول مربوط است (بوزان،1378: 34). در واقع بوزان امنیت اجتماعی را به حفظ ارزش ها و هویت گروهی تقلیل می دهد. «احساس امنیت مستلزم توانایی در حفظ آنچه که شخص دارد و حصول اطمینان از تداوم برخورداری از آن در آینده است»( صفدری1374: 38). به همین دلیل احساس امنیت می تواند در چشم اندازهای رفاهی بسیار مهم باشد و پایه های رفاه ذهنی اشخاص را فراهم نماید. در تشریح احساس امنیت از نظرات چلبی و مولار استفاده شده است.
مسعود چلبی
او برای امنیت تقسیم بندی مخصوصی صورت می دهد، او معتقد است چهار علقه برای انسان وجود دارد که می توان آنها را از هم تفکیک کرد. علقه شناختی(فرهنگی)، علقه مادی(اقتصادی)،علقه جمعی(اجتماعی) و علقه امنیتی(سیاسی)(چلبی،1389: 76).

در بعد علقه امنیتی انسان به عنوان موجودی هدفمند و بالقوه و مضطرب(انسان با چهره سیاسی) جهت حفظ آرامش صیانت خود در ارتباط با محیط های اثباتی و اجتماعی در صدد تحقق اهداف خود است. چلبی تقسیم بندی خود را بر اساس مدل (آجیل) پارسونز ارائه می دهد. برای علقه امنیت می توان چهار بعد اساسی قائل شد شامل:

1 -امنیت مالی (اقتصادی)

2- امنیت جانی/ بهداشتی (سیاسی)

3-امنیت جمعی/ گروهی (اجتماعی)

4- امنیت فکری (فرهنگی)(همان).
احساس امنیت مالی به احساس ثبات فرد برای داشتن توانایی مالی و شغل مطمئن درآمدزا اشاره دارد که قابلیت برآورده کردن نیازهای او را داشته باشد.منظور از احساس امنیت جانی، احساس برای حفاظت از سلامتی زندگی اش در مقابله با تهدیدات بیرونی(اعم از دولتی، اجتماعی، محیطی و بهداشتی) ای است که وجود و کیفیت سلامتی اش را به خطر می اندازد.احساس امنیت جمعی، احساس فرد برای شرکت آزادانه در گروه ها، انجمن ها و احزاب مختلف و نیز حفظ این گروه ها اشاره دارد، به گونه ای که از سوی دولت یا دیگر گروه های اجتماعی مورد تهدید یا تبعیض قرار نگیرد.احساس امنیت فکری، اشاره به این احساس دارد که فرد بتواند آزادانه و بدون تهدید از سوی کنشگری دیگر(اعم از دولتی یا غیر دولتی) افکار و نظرات خویش را بیان کند بدون اینکه مورد توبیخ و تنبیه قرار گیرد(شریفی،1384: 103).
مولار
او بحث خود را در باب امنیت جامعه ای با شرح اشکال متفاوت امنیت آغاز می کند. او معتقد است احساس امنیت در سه شکل ملی، جامعه ای و انسانی وجود دارد که منظور او از امنیت ملی، دولت، در امنیت اجتماعی، گروه های اجتماعی و در امنیت انسانی تک تک افراد هستند(صمدی،1384: 37).

معنای امنیت ملی حفظ مردم یک کشور و سرزمین در مقابل حمله فیزیکی است و به مفهوم «دفاع» به کار رفته است.مفهوم امنیت انسانی این ایده را ارائه می دهد که در مطالعات امنیتی انسان ها باید مقدم بر دولت ها باشند و در کنار تهدیدات نظامی، تهدیدات غیرنظامی نیز مورد نظر قرار گیرند(کینگ و موری،1383:779).

در کل می توان گفت امنیت انسانی در پی تامین ایمنی و اطمینان خاطر بشر در برابر گرسنگی، بیماری ها و همچنین تمام اشکال خشونت و کنش های منافی حرمت انسانی است که باعث اختلال یا نابودی حیات و بقای او می شود(نویدنیا،1382: 60).
از دیدگاه مولار امنیت جامعه ای ناظر بر توانایی پاس داشت یا دفع تهدید از عنصری است که افراد یک جامعه را به همدیگر مرتبط می سازد: به عنوان نمونه اگر زنجیره اتصال اقلیتی، ملیت آن هاست، امنیت جامعه آن ها عبارت است از دفع دغدغه ها و نگرانی هایی که به ویژگی خاص آن ها مربوط می شود.

به نظر مولار امروزه با توجه به تعامل ملت ها و رنگ باختن مرزهای پیشین، امنیت جامعه ای از اعتبار قابل توجهی برخوردار است (صمدی،1384: 37).

هاوکینز

هاوکینز (1986) رضایت زناشویی را (به نقل از اندرسون، راسل و شوم، 1983) «احساس ذهنی رضایت، خشنودی، و لذت تجربه شده در هریک از زوجین وقتی جنبه های مختلف زندگی مشترک خود را در نظر می گیرند» می داند. می توان این مفهوم را بیانگر بعد احساس امنیت روانی که یکی از ابعاد احساس امنیت در زندگی مشترک است، دانست. زیرا یکی از مفاهیم احساس امنیت روانی همسران در زندگی مشترک، رضایت و احساس آرامش از زندگی مشترک است.

ترنهلم و یانسن

ترنهلم و یانسن (1996) ارتباط زناشویی را فرآیندی می دانند که در آن زن و شوهر به صورت کلامی و به صورت غیرکلامی مثل گوش دادن، حالات چهره و ژست های مختلف با همدیگر تبادل احساسات و افکار را انجام می‌دهند. رضایت از زندگی زناشویی سهم عمده ای در تداوم زندگی و تربیت نسل بعدی دارد ( فاتحی زاده و احمدی: 1384)

نظریه عقلانی – عاطفی الیس

نظریه عقلانی – هیجانی معتقد است که اختلال زناشویی به طور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا به رفتار همسر مربوط نمی شود بلکه بیشتر به خاطر نظر و عقیده ای است که زن و شوهر در این رفتار دارند. بنابراین RET در رابطه، به افراد توجه دارد، یعنی به جای اینکه تنها تعاملات یا تنها سیستمی که زن و شوهر در آن هستند مورد نظر باشد. این رویکرد افراد را مورد اصلی در اختلال می داند، احساسات و رفتارهای آشفته ای که در روابط وجود دارد، صرفاً معمول رفتار غلط یکی از زن و یا شوهر هستند که به دنبال تحریکاتی مثل رفتار غلط، باعث و سازنده اختلال می گردند یا به عبارت دیگر RET پیوسته به احساسات و اعمال زن و شوهر توجه دارد اما به طور اخص به تفکر هر یک از آنها می پردازد. این تفکر است که در حد وسیعی منجر به خشم و دیگر هیجانات و تعاملات آشفته زوج می گردد. (سلیمانیان ۱۳۷۳).

رضایت زناشویی یک حالت روحی است که مزایا و هزینه های ادراک شده فرد را از ازدواج با یک شخص خاص منعکس می کند. هرچه شخص در ازدواج خود با شریک زندگیش احساس کند که هزینه های زیادی پرداخت کرده است، به طور کلی از آن شخص و ازدواج با او رضایت کمتری خواهد داشت. برعکس هرچه بیشتر فکر کند در ازدواج با شریک زندگی خود مزایای بیشتری بدست آورده است از او و زندگی مشترکشان رضایت بیشتری خواهد داشت. ( الیس و همکاران ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی،1375)
تعریف  مختلفی برای رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاکینز انجام گرفته است وی رضایت زناشویی را این چنین تعریف می کند: احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواجشان را در نظر می گیرند، رضایت یک متغییر نگرش است وبنابراین یک خصوصیت فردی زن و شوهر محسوب می شود. طبق تعریف فوق، رضایت زناشویی در واقع نگرشی مثبت و لذت بخش است که زن و شوهر از جنبه های مختلف روابط زناشویی دارند.(الیس و همکاران ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی،1375 )

الیس (۱۹۹۴) می نویسد: طرق مختلفی برای تعریف رضایت زناشویی وجود دارد که یکی از بهترین تعاریف توسط هاوکینز انجام گرفته است. وی رضایت زناشویی را چنین تعریف می کند: احساسات خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند.

الیس (1992) رضایت زناشویی را از احساسات مرتبط با خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده زن یا شوهر ناشی می داند. الیس نقش تفکر در رضایتمندی زناشویی را مهم دانسته است و نادیده گرفتن علائق و طرز تفکر طرف مقابل را موجب دلسردی و ناکامی در رابطه زناشوئی می داند.

هم چنین الیس بیان می کند که رضایت زناشویی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربه شده توسّط زن یا شوهر است هنگامی که همه جنبه های ازدواج شان را در نظر می گیرند (سلیمانیان، 1373).

شواهد فزاینده ای وجود دارد که شیوه های درک ، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابط شان اتفاق می افتند، تأثیر مهمی بر کیفیت روابط آنها می گذارد (باوکام، اپستین، سایر زوشر 1989 به نقل از ترکان 1385). تاثیر منفی “باورهای غیر منطقی” یا در نهایت معیارهای غیر واقع نگرانه ای که افراد در مورد روابط صمیمانه دارند را بر الگوهای تعامل و رضایت همسران مورد تاکید قرار دارد( آلبرت الیس1976، به نقل از اپستین و دیگران، 2005) .

الیس (به نقل از فرحبخش، ۱۳۸۳) نارضایتی زناشویی را در دو عامل می داند:

۱- اسطوره های ارتباطی

به نظر الیس نارضایتی های زناشویی به خاطر وفاداری زوجین به یک یا چند اسطوره است که غیر واقعی و دارای حالت آرمانی هستند. اسطوره هایی وجود دارند که موجب می شوند زوجین انتظارات خود را از یکدیگر بالا ببرند. این اسطوره ها عموماً مربوط به رضایت زناشویی یا عشق و عاشقی است. این اسطوره ها به طور ضمنی و نهفته در ذهن زوجین وجود دارد. اسطوره یک باور همگانی است که اکثر افراد یک قوم به آن باور دارند. مثلاً: اساس عشق زیبایی است.

۲- ناهمخوانی های مهم

ناخشنودی زناشویی زمانی به وجود می آید که آنها در یک یا چند زمینه تطابق و همگانی نداشته باشند. عدم تطابق ممکن ناشی از انتخاب سطحی، بدون دقت و شناخت ناکافی باشد.

ماهونی

ماهونی و دیگران (1999) دریافتند هنگامی كه همسران به روابط خود جنبه مقدس می دهند رضایت زناشویی بالاتر و تعارضات كمتری دارند و بهتر می توانند مشكلات خود را حل و فصل كنند. در دیدگاه اسلام تأكید فراوانی در این خصوص شده است كه در هنگام شروع كار و انجام امور روزانه با نام خدا و برای رضای او انجام شود.

گارسیا

به نظر گارسیا (1999 ، 2001) رضایتمندی در سه سطح اصلی مطرح می‌شود:
الف) رضایت زوج از ازدواج
ب) رضایت از زندگی خانوادگی
ج) رضایت کلی از زندگی.

نظریه چرخه زندگی زناشویی
شواهد حاکی از آن است که در ازدواج دوره های خاصی وجود دارد که سطح رضایتمندی پایین تر یا بالاتر از سایر دوره هاست. نظریه چرخه زندگی زناشویی با تقسیم بندی مراحل زندگی و تغییرات و تنشها و نقشهای خاص هر مرحله به بررسی تفاوتها در سطح رضایتمندی زناشویی که ناشی از تغییارت دوره های مختلف است می پردازد. این نظریه هر مرحله از چرخه زندگی را محصولی از توالی منظم وقایع قبلی می داند، چنین رویکردی برای توجیه تأثیرات چرخه زندگی بر روابط هم مفید می باشد ( الیس و همکاران  ،1994.ترجمه .صالحی و یزدی ،1375 )

نظریة چرخة زندگی زناشویی و رضایت‌مندی از زند‌گی زناشویی‌، حاکی از آن است که بین رضایت از ازدواج و دوره‌های زندگی رابطه‌ای منحنی شکل وجود دارد که طبق آن با تولد فرزندان و در دوره‌ای کوتاه از میانسالی، رضایت از ازدواج کاهش می‌یابد و سپس با راه افتادن فرزندان، رضایت از زندگی به نحو چشمگیری افزایش می‌یابد (برناردز، 1384: 243).

نظریه چرخه زندگی زناشویی با تقسیم بندی مراحل زندگی و تغییرات و تنش ها و نقش های خاص هر مرحله به بررسی تفاوت ها در سطح رضایتمندی زناشویی که ناشی از تغییرات دوره های مختلف است می پردازد. نظریه روانی اجتماعی هر مرحله از چرخه زندگی را محصولی از توالی منظم وقایع قبلی می داند، چنین رویکردی برای توجیه تاثیرات زندگی بر روابط مفید می باشد. مفهوم مهمی که اغلب متخصصین خانواده درمانی، جامعه شناسان و طراحان چرخه زندگی به آن اشاره کرده اند پدیده اپی ژنیک سیستم ارتباطی است. با توجه به اصل اپی ژنیک مطرح کرده است که مبادلات هر مرحله رشدی براساس تبادلات قبلی می باشد. موفقیت یا شکست در مراحل بعدی بستگی به پیامدهای تکالیف و تبادلات مراحل قبلی دارد و همین موضوع برای متخصصین مربوطه مدل جالبی از چهار جریان عمده در اپی ژنیک سیستم ارتباطی با دوام ارائه می دهد که عبارتند از : (دلبستگی – مراقبت – ارتباط- حل مساله مشترک و تقابل )

دانش به نقل از برچلر پنج مرحله ای از چرخه زندگی زناشویی را به قرار ذیل مطرح می کند:
مرحله اول : سالهای اولیه ازدواج 
در بین مراحل چرخه زندگی زناشویی سالهای اول به نظر متخصصین مخاطره آمیزترین و هیجان انگیزترین مرحله می باشد و برای اکثر افراد، بالاترین سطح رضایتمندی زناشویی را به همراه دارد.
مرحله دوم : انتقال به دوره والدینی 
این مرحله از تولد اولین فرزند تا زمانی که وی به سنین نوجوانی می رسد طول می کشد اغلب بررسی های طولی نشان می دهد که اکثر زوجین در فاصله یک تا ۳ ماه پس از تولد نوزاد، کاهش در رضایتمندی زناشویی را تجربه می کند. این بررسی ها همچنان نشان می دهد که هر مشکل عمده ای در این زمان بیشترین تاثیر را بر همسر و مادر می گذارد، هر چند اگر همسر از رابطه رضایت داشته باشد و از طرف شوهر حمایت شود با استرس های این دوره کنار خواهد آمد تحقیقات مختلف نشان دهد که میزان رضایت زناشویی در مراحل تولد و تربیت فرزندان کاهش پیدا می کند. تنش های مربوط به نقش های زناشویی پس از استقلال زندگی فرزندان، نسبت به زمانی که آنها در خانواده حضور داشتند کمتر است و زوجها از رفتار خود نسبت به یکدیگر کمتر شکایت دارند (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
مرحله سوم : نیمه زندگی
این مرحله زمانی است که فرزند آخر به دوره نوجوانی می رسد و اولین فرزند خانه را ترک می کند. در این زمینه زوجین دوباره کشمکش های کلاسیک دوره نوجوانی را با تنش زیاد تجربه می کند، مسائلی همچون تلاش دریافتن هویت شخصی، تلاش در تعیین نمودن و دنبال کردن زندگی شغلی و بحران هویت میانه زندگی، سازماندهی مجدد و …. (سلیمانیان، ۱۳۷۳).
مرحله چهارم : فرا والدینی
این مرحله زمانی شروع می شود که آخرین فرزند، خانه را ترک کرده و زمانی است که زن یا شوهر بازنشسته می شوند. سندرم آشیانه خالی ویژگی این مرحله است. بررسی های اخیر نشان می دهد که این مرحله برای اکثر زوج ها دوره نسبتاً مثبتی بوده و رضایتمندی زناشویی نسبت به مراحل قبلی بهبود می یابد. زوجین نهایتاً تفاوت های خود را فهمیده و می پذیرند و انرژی خود را صرف همراهی و مراقبت می کنند. مشکلاتی مانند دور شدن فرزندان از خانه، مرگ والدین، دوستان و بستگان و تحلیل نیروهای جنسی – روانی در این دوره موجب نزدیکتر شدن مرز زناشویی می شود.
مرحله پنجم : اوج
اکثر زوج هایی که به مرحله پایان چرخه زندگی مشترک می رسند یاد گرفته اند که چگونه می توانند هسمران خوبی باشند. این مرحله دوره میان بازنشستگی و مرگ یکی از طرفین است که ممکن است چند هفته، چند ماه و ۱۰ الی ۱۵ سال طول بکشد (سلیمانیان، ۱۳۷۳).

نظریه مدل اجتماعی نای ( social exchange theory Nye )

یكی از نظریه های مهم در زمینه ازدواج و خانواده كه توجیه مناسبی برای روابط رضایت بخش و بالعكس می باشد، نظریه مبادله اجتماعی نای (1978) ، است. این نظریه مبتنی بر یك مدل اقتصادی از رفتار انسانی است و فرض اساسی در نظریه فوق این است كه روابط با پاداشهای بیشتر و هزینه های كمتر رضایتمندی بیشتری را ایجاد خواهد كرد و دوام بیشتری خواهند داشت. شواهدی وجود دارد كه دوام یك رابطه با سطح كلی پاداشهای موجود مرتبط می باشد. این نظریه اشاره به این مطلب دارد كه هركس منابع شخصی مانند پول، دانش، استعداد، عاطفه و . . . دارد كه برای پاداش مناسب به دیگران از این منابع استفاده می كند. چنین منابعی می توانند منابع قدرت در تصمیم گیری زوجین باشد . نظر به مبادله اجتماعی می تواند به طور گسترده ای برای كمك به زوجین در موقعیت های دارای تعارض استفاده شود. اكثر درمانهای موفق زناشویی به حداكثر سازی جنبه های پاداش دهنده روابط و به حداقل رساندن موانع تاكید می كند. ( برنشتاین، برنشتاین، 1998، ترجمه، پور عابدینی نائیینی ، 1380) .

نظریه مبادله اجتماعی نای مبتنی بر یک مدل اقتصادی از رفتار انسانی است و فرض اساسی در نظریه فوق این است که روابط با پاداش های بیشتر و هزینه های کمتر رضایتمندی بیشتری را ایجاد خواهد کرد و دوام بیشتری خواهند داشت. شواهدی وجود دارد که دوام یک رابطه با سطح کلی پاداشهای موجود مرتبط می باشد. این نظریه اشاره به این مطلب دارد که هر کس منابع شخصی مانند پول، دانش، استعداد، عاطفه و … دارد که برای پاداش مناسب به دیگران از این منابع استفاده می کند. چنین منابعی می توانند منبع قدرت در تصمیم گیری زوجین باشد. نظریه مبادله اجتماعی می تواند به طور گسترده برای کمک به زوجین در موقع های تعارض استفاده شود. اکثر درمانهای موفق زناشویی برحداکثر سازی جنبه های پاداش دهنده روابط و به حداقل رساندن موانع تاکید می کند (لاسول و لاسول، ۲۰۰۰ به نقل از دانش، ۱۳۸۵).
دیدگاه ژست اسپری

ژست اسپری می گوید اغلب جامعه شناسان خانواده معتقدند، ازدواج نظامی است که تمایل به ثبات، سازگاری و هم آهنگی برای رضایتمندی دارد و بیشتر روی ثبات و هماهنگی برای حل مشکلات زندگی تکیه می کنند. از طرف دیگر وی متذکر می شود که از نظر جامعه شناسان در حقیقت، ثبات همان هماهنگی است در حالی که این دو مفهوم می تواند از یکدیگر به کلی جدا باشد . انتخاب ثبات به عنوان هدف مطلوب ازدواج، ناشی از پذیرش بعضی از ارزشهای مربوط به خانواده و ازدواج است. ثبات می تواند ناشی از پذیرش یک هنجار اجتماعی باشد و یا از ارزشهای شخصی حاصل شود. از طرف دیگر ، جامعه شناسان خانواده تاکنون خانواده را جایگاه توافق، تعادل و هم آهنگی فرض کرده اند، که مرتبط با مفاهیمی است که مترادف با ثبات است. ولی اسپری می گوید، بسیاری از ازدواج ها ثبات دارند، ولی بین زن و مرد هم آهنگی و رضایتمندی وجود ندارد. وتعارض های دائمی بین آنها دیده می شود در نتیجه اسپری نوع دیگری از چهارچوب مفهومی را برای مطالعه خانواده پیشنهاد می کند. به این صورت که خانواده به مثابه یک ارگانیسم نیست که هدفش رسیدن به هماهنگی یا ثبات باشد. بلکه، گروهی است که در آن منافع افراد باهم در تعارض اند. و در عین حال اتحادها به خاطر هدف های مشترک تثبیت می شوند. خانواده فرآیندی است از کوشش های دائم برای حفظ هم آهنگی که ناشی از یک نظام مبادله و موافقت که قطعی نیست، که مشکلات در درون آن می تواند مذاکراتی را به وجود آورد، لیکن همیشه می تواند مورد مذاکره مجدد قرار گیرد. اسپری می گوید: اولاً در این چشم انداز هم آهنگی خانوادگی بیشتر مجموعه ای از مسائل است تا یک وضعیت بهنجار گروه، حال این سئوال پیش می آید که همکاری منظم اعضای خانواده چگونه امکان پذیر است بنابراین مفهوم اساسی در تجزیه و تحلیل رفتار خانوادگی، بیشتر همکاری است تا انطباق سازش و توافق، اسپری معتقد است همکاری فرآیندی است که عبارت است از حل یک مساله و مشکل درون خانواده که ادامه روابط را با وجود تفاوت ها ونارضایتی های عمیق ممکن می سازد. همکاری نه رفتارهای مشابه را ایجاب می کند ونه ارزشهای مشترک را در حقیقت همکاری مجموعه ای است از راه و سمت هایی که برای زن و مرد رضایت زناشویی دوطرف قابل فهم می کند (اندره ، 1980. ترجمه. فرنگیس، 1378) .

نظریه ارتباطات

فرآیند ارتباط در خانواده یكی از زمینه های مورد علاقه مشاوران در خانواده درمانی است. نویسندگانی چون پاول، ژانت بوئن و جكسون (1976) ، ارتباط انسانی را در سه بعد تعریف كرده اند: تركیب، معانی و اعمال.

1 – تركیب : مجموعه قراردادها وقوانین دستور زبان ماست كه به منظور بیان معنی در ساختار قرار گرفته و واژه ها در جملات بكار می رود .

2 – معانی : به معنی مفهوم واژه ها مربوط می شود و به میزان و كیفیت زبان و كاربرد آن بستگی دارد. در بسیاری از خانواده ها در نظام های ارتباطی آنان زبان خاص بكار می رود كه درك و شناخت آن برای مشاوره می تواند بسیار مفید باشد .

3 – اعمال : شامل رفتارهای كلامی و غیركلامی و مطالعه ی اثرات رفتاری ارتباط است ( نوابی نژاد، 1386) .

نظریه های سیستمی 

در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می‏شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می‏شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می‏شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می‏آید. گاهی صف‏بندی‏های درون خانواده مخرب و به مثلث‏ سازی منجر می شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست (شارف، ترجمه فیروز بخت، 1381) .

در نظریه تجربه ‏نگر، ویتاکر، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار می‏گیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظام‏ها، تبانی‏های مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسل‏ها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرآیند می توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود.

در مجموع ویتاکر چنین فرض می‏ کند که نشانه‏های اختلال هنگامی ظهور می‏کنند که فرآیندها و ساخت‏های مختل به مدت طولانی تداوم می‏یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می‏ شوند (گلدنبرگ، 2000، ترجمه برواتی و همکاران، 1382 )

نظریه ‏های بین نسلی بوون

در نظریه بین نسلی، بوون ، تصور می‏ شد در بسیاری از خانواده‏های مشکل‏دار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می‏ دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته‏ اند (بارکر، ترجمه دهقانی، 1375)

هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل می‏شوند و ضعیف‏ترین کار کرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هسته‏ای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی‏ثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هسته‏ای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشده‏ای که در طی آن دوره‏هایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ ، 2000، ترجمه برواتی و همکاران، 1382)

نظریه لونسون

لونسون (1994) معتقد است که رضایت زناشویی با گذشت زمان کاهش می‌یابد در این رابطه، رولینز و فلدمن (1970) نیز بر مبنای مطالعاتشان یک مدل U شکل را از رضایت زناشویی ارائه می‌کنند، به این صورت که رضایت زناشویی در طی سال‌های تربیت فرزندان کاهش می‌یابد و در طی چرخة زندگی زناشویی زمانی که خانه از فرزندان خالی می‌شود، رضایت زناشویی افزایش می‌یابد (فالکنر، 2002: 10).

السون و فاورز

السون و فاورز (1989؛ به نقل از بردی، 2010) زوجین را شامل چند نوع می داند:

1- موزون: رضایت بالا دارند و توانایی بالایی در حل مشکلات دارند و مسایل اخلاقی را مهم می داند.

2- سازگار: رضایت خوب و متوسطی دارند و قدرت حل مسائل را دارنن، ممکن است در مورد فرزندان اتفاق نظر نداشته باشند

3- سنتی: از عادات همسرانشان ناراضی هستند و برای بیان احساسات احساس راحتی نمی کنند و در حوزه های ارتباطی رضایت کمی دارند.

4- تعارض: ناراضی از رفتار همسر و داشتن شکل ارتباطی، سندروم خود محوری در گفتگو و بحث های رایج است.

كرادوك

كرادوك (2007)، بر روي مقوله هاي مؤثر در رضايت زناشويي تحقيق كرده است و به اين نتيجه رسيده است كه زوجيني كه انعطاف پذيري، سازگاري و همبستگي بيشتري داشته اند از رضايت زناشويي بيشتري برخوردار بوده اند. همچنين يك همبستگي مثبت را بين رضايت زناشويي و مؤلفه هاي همسويي در اوقات فراغت، همگرايي و مسائل مربوط به فرزندان، ازدواج، خانواده و دوستان بدست آورده اند.

نظریه سیستمی میلان

به طور خاص رویکرد میلان راههای مفیدی برای پرداختن به سیستمهای معنایی پیچیده و غالباً متضاد که افراد به کنشهای خود نسبت  .می دهند ، ارائه کرد . این رویکرد به قدرت سیستمهای اعتقادی توجه داشت که هم افراد و هم خانواده ها ممکن است در طول زمان اسیر آنها باشند یا عامل شکوفایی آنها محسوب شود . این رویکرد روشی ارائه نمود که درک فرآیندهای بین نسلی ناآگاهانه که روابط خانوادگی را در طول زمان کنترل می کنند ، را به یک رویکرد سیستمی در مورد تغییر قواعد پنهان در الگوهای ارتباطی تعاملی جاری خانواده ها پیوند می دهد .
روش رسمی که رویکرد میلان برای کارگروهی و برای تفکر سیستمی درباره وضعیت های دشوار بالینی به متخصصان ارائه کرد – یعنی استفاده مداوم از فرضیات برای هدایت سوالات درمانگر ، بررسی چرخه ای و نفوذ متقابل در فرایند درمانی و نیز در فرایند خانواده ، و اندیشه بی طرفی درمانگر نسبت به اعضا خانواده – همه در حوزه خانوادگی سه نسلی ایتالیایی ریشه دارد به چگونگی سازمان یافتن هویت خانواده پیرامون معانی ای که غالباً بدون بررسی به ارث می رسند ، می پردازد .
همچنین توجه درمانگران را به اسطوره های خانوادگی به عنوان نیرویی قدرتمند در زندگی درونی خانواده ها بازگزداند . تاکید بر زمینه سازی به عنوان عامل اصلی در تعریف معانی موجود در الگوهای روابط خانوادگی ، استفاده از سوالات مستقیم و غیر مستقیم برای روشن کردن منظور و تحریک کنجکاوی خود اعضای خانواده درباره ماجرا تاکید بر چرخه ای بودن فرایند های نفوذ متقابل را که به وضوح از رشته جداگانه رشد کودک به وجود آمده اند ، نیز مدنظر قرار دادند و راهی به درمانگران نشان دادند که بدون تحریک احساسات شخصی در مورد سوء استفاده از قدرت و شخصیت درمانگر ، در الگوهای پیچیده خانوادگی مداخله نمایند .
همچنین لذت و فایده کار گروهی در تکامل این الگو به عنوان کمکی در کار  با خانواده ها تأثیر تعیین کننده ای داشته است بیشترین ارزش کارگروهی هنگام کار با خانواده هایی است که قدرت پیوند آنها بیش از آن است که یک درمانگر تنها بتواند میان آن ها فرق بگذارد . بهرحال ، این الگو با تشویق درمانگران به اینکه همیشه در رابطه با وضعیتهای دشوار بالینی چند موقعیت متفاوت را در نظر بگیرند نوعی آزادی ایجاد کرده ( ریمرز2000 که سهم خاصی در کمک به درمانگران داشته است و صرف نظر از اینکه به یک گروه دسترسی دارند یه نه ، کار مفیدی انجام دهند . (بارنس 1383 ، ص 65-67 )
چهارمین تاثیر عمده برنحوه امیزش کارنظری وبالینی ازرویکردمیلان حاصل شد.که دردهه 1970توسط چهارروانکاو ایتالیایی بنیانگذاری شدوانهابرای توسعه کارگروهی اصولی گردهم امده بودند.این رویکردچهارچوبی ارائه میکندکه درانهامیتوان ادراک روان پویشی وبین نسلی رابارویکردسیستمی درکارباخانواده ها امیخت.

دیدگاه جی هی لی

تاکید عمده خانواده درمانی استراتژیک ، انعطاف پذیری آن به عنوان ابزار مهم کار با انواع  خانواده های مراجعه کننده است . کاربرد این رویکرد در درمان خانواده ها و اعضایشان که رفتارهای ناکار سازی از قبیل بهم تنیدگی ، اختلالات خوردن و سوء مصرف مواد نشان می دهند موفقیت آمیز بوده است دومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک این است که اکثراً درمانگرانی که خارج از این رویکرد عمل می کنند ، اکنون قویاً معتقدند که تغییر واقعی در سطح فردی و دوتایی ممکن است و همیشه نیاز نیست که کل سیستم در تغییر مرتبه پایین تر درگیر شوند . تغییر اساسی را می توان بدون درگیر شدن کل سیستم  در جلسات درمان ایجاد کرد . بنابراین فرصت ها برای کسب نتایج مطلوب افزایش پیدا می کند سومین تاکید خانواده درمانی استراتژیک ، تمرکز روی نوآوری و خلاقیت است . چهارمین تاکید خانواده درمانی استراتژیک سهولت استفاده از آن همراه با سایر درمانها به ویژه مکاتب خانواده درمانی ساختی و رفتاری است .
دلیل دیگری که درمان استراتژیک غالبا با سایر رویکردها ترکیب می شود یکی از مروجان همکار آن یعنی جی هی لی است که در زمینه ساختی در کلینیک راهنمایی کودک در فیلادلفیا کار می کند
دلیل دیگرتمرکز خانواده درمانی رفتاری بر تعریف ، تصریح وتغییر دادن الگوهای تعاملی خاص به روشی موازی با رویکرد استراتژیک است .
یک جنبه از خانواده درمانی استراتژیک که آن را ازسایر رویکرد متفاوت می سازد تمرکز آن بر یک مشکل است . این کیفیت که به ویژه در نخستین گروه MRI آشکاراست در اوایل تکامل خانواده درمانی استراتژیک آن را از سایر روشهای خانواده درمانی جدا کرد . در اصل این رویکرد به خانواده کمک می کند که در برخورد با مشکل معلوم به سرعت و با کارآرمد ی منابع اش را تنظیم کند . بعضی از مدل های خانواده درمانی استراتژیک از قبیل آنهایی که هی لی توصیه می کند بر فنون قدرتمند و خبره بودن درمانگر تاکید می کند . جملگی بر خلاقیت درمانگر در یافتن راه حل برای خانواده تاکید می ورزد . ( گلادینگ ، 1382 ،281 -283 )

نظریه وندورف

وندورف و همکاران (2000) در تعریف رضایت زناشویی می‌گویند؛ انطباق رفتارهای زناشویی زوج‌ها با یکدیگر و وجود تفاهم و همدلی و عشق بین آن‌هاست. به عبارت دیگر رضایت زناشویی، وجود یک رابطة دوستانة منطقی، تفاهم، درک یکدیگر و ارضای نیازهای مادی و معنوی زن و مرد است (به نقل از سیادت وهمایی، 1386: 174).

نظریه کاپلان و مدوکس

کاپلان و مدوکس (۲۰۰۲) میرفردی، احمدی و رفیعی بلداجی (1389) نیز چنین بیان می‌کنند که رضایت زناشویی یک تجربة فردی در ازدواج است که افراد آن را با توجه به میزان مسرت و خوشی در زندگی زناشویی ارزیابی می‌کنند، آن‌ها اعتقاد دارند که این امر به انتظارات، نیاز‌ها و خواسته‌ها و تمایلات افراد در ازدواجشان بستگی دارد. رضایت زناشویی بر میزان رضایت بین زوج‌ها اشاره می‌کند، که این امر به معنای میزان رضایتی است که زوجین در روابط خود آن را احساس می‌کنند.

طبقه بندی نظریه های رضایت زناشویی

1- دیدگاه کلان

در دیدگاه کلان، دو نوع برخورد با جامعه وجود دارد: یکی از آنها دیدگاه موسوم به کارکردگرایی ساختی است و فرد شاخص آن پارسنز بشمار میرود. طرفداران این مکتب براین باورند که اجزای متشکل یک نظام اجتماعی (جامعه) آنچنان به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند که نتایج و آثار هر یک از اجزاء ضرورتا موجبات چگونگی دوام و بقای کل جامعه را فراهم می کند و هر نهاد اجتماعی کارکرد معینی دارد که به گونه ای در دوام و بقای جامعه موثر است. برای مثال نهاد خانواده با کارکردهای خود از قبیل تولید نسل و پرورش افراد به دوام و بقای نظام اجتماعی کمک میکند. (ادیبی، 1358).

از دیدگاه کارکردگرایان، نظام ارزشی مشترک در سطح جامعه و در سطح فردی لازم است و همین است که موقعیت های اجتماعی را استوار با معنی و پیش بینی پذیر می سازد هدف های مشترکی چون خوشبختی در زناشویی، موقعیت فرزندان و دستاورد شغلی، انسجام سطح بالایی را برای جامعه به ارمغان می آورد. یکی از نیازهای دیگر جامعه این است که تظاهرات عاطفی مردمش را تنظیم کند زیرا عواطف افسار گسیخته می تواند سرچشمه هرج و مرج شود. برخی از عواطف آشکارا ضروری اند. برای مثال عشق و وفاداری خانوادگی برای تضمین جمعیت کافی ضرورت دارد (ریترز، 1996).

نظریه دوم در دیدگاه کلان، نظریه فمنیسم است که از مکتب تضاد سرچشمه می گیرد و در دوران معاصر بیشتر مطرح شده است. (ادیبی، 1358)

1- دیدگاه خرد

در دیدگاه خرد، خانواده به عنوان یک گروه اجتماعی بررسی می شود. از جمله نظریه های مطرح در این دیدگاه نظریه مبادله است. در دیدگاه مبادله واحد تحلیل فرد است و گروهها به منزله پدیده ای که به فرد خدمت می کنند، دیده می شود.

برخی از اصول مبادله به قرار زیرند:

انگیزه، نقشی مهم در مبادله ایفا می کند اما به صورت فردی مطرح است.

چون انسان ها در جستجوی لذت در رضایت خاطر هستند، بنابراین هر فرد در رویارویی با افراد دیگر باید همانگونه که چیزی را می گیرد چیزی نیز بدهد. آنان بر این باورند که اگر رضایت متقابل بدست نیاید، هیچ نوع کنش متقابلی صورت نخواهد گرفت.

تأیید اجتماعی می تواند به صورت انگیزه و عامل ایجاد کننده رضایت در نظر گرفته شود. در نظریه مبادله با وجود اینکه به دسته بندی پاداش نمی پردازند، اما پاداش های کلی معینی وجود دارد که قوی ترین آنها تأیید اجتماعی است.

در گروه، هماهنگی منبع رضایت است. بر اساس این دیدگاه هماهنگی با هنجارها سبب می شود که سودی عاید فرد شود. البته سود برای افراد گوناگون معانی متفاوتی دارد و هماهنگی فرد با گروه، بهترین نشانه تعلق و دلبستگی گروهی است (ادیبی، 1358).

کالینز استدلال میکند که آگاهی دو جانبه، تمرکز بر توجه مشترک، هماهنگی موزون حالات گفتگو، روحیه و نماد مشترک، احساساتی را که انعکاس دهنده و بالابرنده حالت، توجه و هماهنگی مردم است ایجاد میکند. با ایجاد این احساسات که ویژگی مناسک است فرایندهای مبادله شکل می گیرد (ترنر، 2003).

نظریه طبقه بندی ازدواج بادوام کوبر و هاروف

برسی کوبر ( Cuber ) و هاروف ( Haroff ) (1992)، در مورد ازدواج های موفق و رضایت بخش منجر به توسعه یک طبقه بندی از ازدواج های بادوام شده است و پنج مدل از روابط، مشخص گردیده است که بشرح زیر می باشد :
1 – مدل فقدان و کم تحریکی حیات و زندگی ( d.evitalize )

انطباق و جور شدن به میزان کم که همسران نه تنها در تعارضات بلکه در علایق نیز این چنین هستند. در این مدل هرچند اشتیاق و علاقه سالهای اولیه کمرنگ شده است اما به نظر می رسد که طرفین علاقه مند به ترک رابطه باشند .
2 – مدل خو گرفته با تعارض ( Conflict-habituated )

این دوره با درگیری و مشاجره زیاد مشخص می شود و طرفین با خوبی این جنگ و جدال را تحمل می کنند هرچند که این مساله واقعاً برای آنها لذت بخش نمی باشند .
3 – مدل هم خویی منفعلانه ( Passive-congenial )

انطباق و سازش راحت و بی دردسر است، در این مدل زوجین مانند روابط با دیگران به راحتی با یکدیگر جور می شوند.
4 – مدل کلی ( total )

ویژگی این مدل همیشه در کنار یکدیگر بودن و داشتن علایق متقابل شدید است .
5 – مدل حیات – زندگی ( Vital )

در این مدل هرچند طرفین تا حد زیادی با یکدیگر وابسته هستند اما یکدیگر را محدود نمی کنند و در مقایسه با مدل کلی به یکدیگر فرصت بیشتری برای رشد و پیشرفت شخصی می دهند. ( ستیر ، ورجینا،1997).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.