این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، روایی و پایایی و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. پس از پرداخت موفق می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.
هدف: ارزیابی مهارت حل مسئله در زندگی واقعی در فرد
تعداد سوال: 10
تعداد بعد: 1
شیوه نمره گذاری: دارد
تفسیر نتایج: دارد
روایی و پایایی: دارد
منبع: دارد
نوع فایل: Word 2007
همین الان دانلود کنید
قیمت: فقط 1900 تومان

نظریه های مهارت حل مسئله
نتایج پارهای از تحقیقات ( بورنشتاین ، 2003) نشان دادهاند که یکی از شاخصهای مهم سلامت روانی، توانایی حل مسئله و تصمیمگیری است. آموزش حل مسئله در اواخر دهه 1960 و اوایل1970 به عنوان بخشی از جنبش شناختی– رفتاری برای اصلاح رفتار آغاز گشت.
دزوریلا و گلدفرید
دزوریلا و گلدفرید ، پایهگذاران شیوه آموزش حل مسئله طی مقالهای به لزوم آموزش مهارت حل مسئله در برنامه آموزش مهارتهای فردی تأکید نمودهاند ( نزو و دزوریلا ، 2001).
دزوریلا و گلدفرید (1971) حل مسئله را به عنوان فرایند رفتاری شناختی تعریف کرده اند که می تواند انواعی از پاسخ های متناوب بالقوه سودمند را جهت مقابله با موقعیت های دشوار در اختیار افراد قرار دهد. بدین جهت از اهداف آموزش به مراجعان در مهارت های حل مسئله این می باشد که یک راهبرد جهت سازگاری کلی در اختیار آنان قرار دهد.
سبک حل مساله ، فرایندی شناختی – رفتاری است که فرد برای شناسایی و کشف موثر راه های سازگاری با موقعیت های دشواری که در جریان زندگی روزمره با آنها روبرو می شود ، به کار می برد. بر اساس این تعریف، حل مساله یک فرایند سازگاری هوشیارانه ، منطقی و هدفمند است که می تواند ، توانمندی های شخص را برای برخورد موثر با دامنه گسترده ای از موقعیت های پر فشار روانی به کار گیرد ( دزوریلا و نزو ، 1982) .
حل مسئله یک راهبرد مقابلهای مهم است که توانایی و پیشرفت شخصی و اجتماعی را افزایش و تنیدگی نشانههای روانی را کاهش میدهد ( دزوریلا و شیدی ، 1992).
شیوه حل مسئله راهبردی مفیدو موثری است برای رویارویی با مشکلات موقعیتی که به صورت فرایندی رفتاری تعریف شده است و به شکل واضح یا شناختی انواع پاسخهای بالقوه موثر به موقعیت مشکل آفرین را نشان می دهد واحتمال انتخاب موثرترین و بهترین پاسخ را از میان راه حلهای مختلف افزایش دهد (دروزیلا و گلد فرید 1971).
شیوه حل مساله فرایندی رفتاری است ، خواه آشکار باشد و خواه شناختی ، که :
1) انواع پاسخ های بالقوه موثر به موقعیت مشکل آفرین را ارائه می کند و
2) احتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان این راه حل ها افزایش می دهد ( دیویسون و گلدفرید ، 1976).
گرانت (2001) با استفاده از آموزش حل مساله و حمایت اجتماعی برای كاهش افسردگی و افزایش سلامت عمومی و رضایتمندی كلی از زندگی بر روی یك گروه از افراد نتایج قابل قبولی از این آموزش گزارش داده است. (دی زوریلاوجانز ، 2004).
دزوریلا و گلدفرید (2008) بخش اساسی حل مسئله را که «جهت گیری کمی» به شمار می رود، تشریح نمودند.
آزبورن
بر اساس نظریه آزبورن (1963 به نقل از دی زوریلا و نزو، 2001 ) هر اندازه راه حل های متناوب تولید شوند، ایده های با كیفیت مطلوبتر در دسترس خواهد بود .
گلاور و برونیگ
مسأله عبارت است از تعارض یا تفاوت بین موقعیت موجود و موقعیت دیگری که فرد میخواهد بدان دست یابد( گلاور و برونیگ ، به نقل از خرازی، ۱۳۸۳،ص ۲۱۳).
کارل پوپر
“زندگی سراسر حل مسأله است”. این جمله عنوان کتابی است از کارل پوپر[۲]، یکی از بزرگترین فیلسوفان علم در قرن بیستم. وی حل مسأله را نه تنها رسالت علم بلکه اجبار زندگی میدانست وآدمی را ناگزیر از رویارویی دائمی با مسائل گوناگون و تلاش برای حل آنها(پوپر، ۱۹۹۴؛ ترجمه خاجیان، ۱۳۸۳).
کهلر
از نظر کهلر ( یکی از سردمداران مکتب گشتالت) فرایند دستیابی به یک راه حل واقعی حتما” باید شامل مفهوم کلیدی بینش باشد یعنی یک تجدید ساختار شناختی که باعث می شود و یک مسیر غیر مستقیم ، به عنوان راهی که به هدف کاهش دهنده تنش منتهی می شود ادراک میگردد .تاکید کهلر به شکل بندی ادراکی برای رسیدن به حل مسئله ، شاید مهمترین اصل در فرایند حل مسئله محسوب شود. حصول بینش همیشه تحت شرایط دیداری وهندسی و مطلوب که از نظر کهلر ضرورت مطلق دارند، به وقوع می پیوندد ( نایک لند 2003 به نقل از غنایی 1383) .
وودورث
وودورث (woodworth) عقیده دارد یک مشکل، وقتی به وجود می آید که فرد دارای هدف معینی باشد. ولی راه روشن وصول به هدف را نداند. چنین فردی هنگامی به راه حل صحیح می رسد که اطراف و جوانب مشکل را بررسی کرده و انطباق مداوم و لا ینقطع خود را برای یافتن راه وصول به هدف، در خود ایجاد کرده باشد. اما تفکر هنگامی رخ می دهد که بررسی و کنجکاوی از محیط و موقعیت های آنی و «نزدیک»، بالاتر رفته و فرد از خاطرات و تجارب قبلی و مفاهیم تشکیل یافته ذهنی خود استمداد و بهره برداری کند.»
هاگا
سبک حل مساله وسیله ای مفید برای مقابله با مشکلات موقعیتی است و به صورت فرایندی رفتاری تعریف شده است که بصورت رفتاری یا شناختی انواع پاسخ های بالقوه موثر به موقعیت مشکل آفرین را ارائه می کند احتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان این راه حل های مختلف افزایش می دهد ( هاگا و همکاران 1995) .
ایساکسن و آرت
حل مسئله، تفکر و رفتار فرد برای تضمین رسیدن به پیامدهای مطلوبی است که جست وجو می کند (ایساکسن و آرت، 2011).
آندرسون
بسیاری از مردم عقیده دارند که ، حل مسئله عالیترین نمونه تفکر است. در کار حل مسئله تلاش بر آن است که به هدفی برسیم ولی هدف را حاضر و آماده برای این کار در اختیار نداریم. باید هدف را به پاره هدفها واین پاره هدفها را نیز به هدفهای جزئی تقسیم کنیم تا در نهایت به سطحی برسیم که وسیله وصول برای ما آماده و مهیا است. (آندرسون ۱۹۹۰ به نقل از اتکینسون وهمکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
اتکینسون
موفقیت در حل مسئله نه تنها تابع نوع راهبرد تجزیه مسئله به عناصر آن است ، بلکه به چگونگی بازنمایی مسئله نیز وابسته است. گاه نوعی بازنمایی گزاره ای مفید است و بعضی وقتها نیز بازنمایی دیداری یا تجسمی موثر تر است . علاوه بر مسائل مربوط به گزاره ها در قیاس با تصویر های ذهنی , پرسش هایی نیز درمورد محتوای بازنمایی به چشم می خورد. گاه به این دلیل نمیتوانیم مسئله ای را حل کنیم که در بازنمایی آن یا عنصر با اهمیتی را نادیده گرفته ایم یاعنصر کم اهمیتی را به آن اضافه کرده ایم.(اتکینسون و همکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
راهبرد دیگر این است که کار را از هدف آغاز کنیم و رو به عقب برگردیم. این روش مخصوصا” در حل مسائل ریاضی بسیار مفید و موثر است.(اتکینسون و همکاران /براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
کسیدی و لانگ
بررسی های همه جانبه گرد آوری شده توسط کسیدی و لانگ ( ۱۹۹۶) برای دستیابی به توصیف کامل به جای مقایسه و هم چنین نقش یکپارچه کلیه متغیرها در یک ساخت ، طرح یک ساخت ، طرح یک مقیاس چند عاملی را موجب شد. این مطالعه دو هدف رادر نظر گرفت .
۱) جمع آوری ابعاد شناخته شده که عمدتاً در کارهای هپنروپترسون ( ۱۹۸۲) ، هپنرات ، ال ( ۱۹۸۷- ۱۹۸۵) ، نزو (۱۹۸۹ و ۱۹۸۷) منعکس شده بود.
۲ ) تدوین مقیاس برای ارزیابی متغیر فوق. نتیجه این کار تهیه پرسشنامه سبک حل مسأله گردید که در تحقیقات بعدی برای توضیح و روشن ساختن نقش سبک های شناختی در ارزیابی و پاسخ به استرس به کار رفته است.
حل مسئله فرایندی شناختی – رفتاری است که افراد به واسطه آن راهبردهای موثر برای مقابله با موقعیت مسئله زا را در زندگی ، شناسایی و کشف می کنند ( کسیدی و لانگ ، 1996) .
بنا به مطالعات کسیدی و لانگ ( 1996) طبیعت سازه سبک حل مساله که با تاکید بر نظریه سبک اسنادی افسردگی ابداع گردیده چند عاملی است ، ومی تواند به طور گسترده ای در مورد فرایند استرس به کار رود.
کسیدی و لانگ ( ۱۹۹۶) سه سبک نخست نزو ( شامل سبک حل مسئله خلاقانه ، اعتماد و گرایش ) را شیوه های حل مسئله سازنده و سه سبک بعدی نزو ( شامل سبک حل مسئله درماندگی ، مهارگری و اجتناب ) را شیوه های حل مسئله غیرسازنده نامیده است.
کسیدی و لانگ (۱۹۹۶) شش سبک را برای حل مسأله در نظر میگیرند که عبارتند از:
1- درماندگی یا بییاوری ،
2- مهارگری در حل مسأله ( کنترل حل مسئله ) ،
3- اعتماد به توانایی در حل مسأله،
4- سبک اجتناب،
5- سبک گرایش ( شیوه تقرب ) ،
6- سبک خلاقیت.
بر اساس نتایج پژوهش کسیدی (2009) بین دو جنس تفاوت عمدهای وجود نداشته ولی بین پسران و دختران در دو سبک حل مسئله مهارگری و خلاق تفاوت معنیداری وجود دارد.
نزو
نزو (۱۹۸۹) از شواهدی که از بررسی های خود به دست آورده بود اظهار می دارد که سبک های حل مسأله یک مفهوم واحد نیست .
نزو ( 1987) سبک حل مساله را به عنوان فرایندی شناختی – رفتاری معرفی می کند که توسط آن افراد راهبردهای موثری برای مقابله با مشکلات زندگی شناسایی و کشف می کنند. سبک حل مساله به عنوان متغیر مهم در ایجاد و ابقا اختلالات عاطفی در روان شناسی به تازگی مطرح شده است .
نزو (۱۹۸۷؛ به نقل از کسیدی و لانگ ،۱۹۹۶) سبک های حل مسئله را فرآیند های شناختی –رفتاری و مبتکرانه می داند که فرد به کمک آن راهبردهای سازگارانه برای مشکلات روزمره شناسایی یا ابداع می کند.
نزو (1978؛ به نقل از لانگ و کسیدی، 1996) یک فرآیند 5 مرحله ای را پیشنهاد می کند، که اگر به نحو سودمندی به کار گرفته شود، فرد را نسبت به فشار های بیرونی مقاوم و در برابر مشکلات کمتر آسیب پذیر می سازد جهت یابی مشکل ، دانستن این که مشکل وجود دارد.
1. تعریف و ضابطه بندی مشکل ، ارزیابی حوزه مشکل و وضع اهداف واقعی.
2. ایجاد راه حل های متنوع
3. تصمیم گیری
4. اجرای راه حل و تایید آن، انجام راه حل های انتخاب شده، نظارت و ارزیابی موفقیت آن
5. و تقویت خود برای موفقیت.
و معتقد است که مسئله گشایی به عنوان یک روش مداخله درمانی موثر کاربردهای زیادی یافته است و برای طیف وسیعی از مشکلات عادی زندگی و اختلالات رفتاری به کار گرفته می شود و نیز برای مداخله در بحران و نیز مشکلاتی از قبیل فقدان مسایل زناشویی، افسردگی، اضطراب، انواع اعتیادها و مشکلات تحصیلی و مسائلی دیگر از این شیوه استفاده می شود.
از نظر دزوریلا و نزو (۱۹۹۰؛ نقل از پشتیبان،۱۳۸۶) حل مسأله از دو مؤلفه تشکیل یافته است: جهتگیری به مسأله و مهارتهای حل مسأله.
1- جهتگیری به حل مسأله
جهتگیری به مسأله مؤلفه انگیزشی توانایی حل مسأله را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر مجموعه پاسخهای شناختی- هیجانی- رفتاری تعمیم یافتهای است، که فرد آن را به موقعیت مشکلدار کنونی منتقل میکند. این مؤلفه از تجارب مربوط به حل مسأله در گذشته ناشی میشود. جنبهی شناختی این مجموعه در برگیرندهی متغیرهایی مانند ارزیابی مسأله، اسنادهای علی و انتظارات کنترل شخصی است. جنبهی هیجانی بر حالات عاطفی مانند اضطراب، خشم و افسردگی متمرکز است و بخش رفتاری به تمایلات گرایش- اجتناب اشاره میکند(دزوریلا و شیدی، ۱۹۹۲؛ نقل از پشتیبان،۱۳۸۶).
2- مهرت های حل مسئله
….
نزو (۱۹۸۷) شش سبک حل مسئله را معرفی کرده است، شامل: خلاقانه، اعتماد،گرایش، درماندگی، مهارگری و اجتناب.
1- سبک حل مسئله خلاقانه نشان دهنده ی برنامه ریزی و در نظر گرفتن راه حل های متنوع بر حسب موقعیت مسئله ساز است.
2- سبک اعتماد در حل مسئله بیانگر اعتقاد در توانایی فرد برای حل مشکلات است .
اين عامل توان تصميم گيري , خودباوری و توانايی فرد را در حل مسأله نشان می دهد.
3- سبک گرایش نگرش مثبت به مشکلات و تمایل برای مقابله رودر رو با آنهاست .
اين عامل تفکر و نگرش مثبت به جنبه های مختلف زندگی و تمايل به مقابله با مشکلات را نشان می دهد.
4- سبک درماندگی بیانگر بی یاوری فرد در موقعیت های مسئله ساز می باشد.
5- همچنین سبک مهارگری در حل مسئله به تاثیر کنترل کننده های بیرونی و درونی در موقعیت مسئله ساز اشاره دارد .
اين عامل منبع کنترل درونی – بيرونی فرد را در موقعيت های مشکل زا منعکس می کند.
6- در نهایت سبک اجتناب گویای تمایل به نادیده گرفتن مشکلات به جای مقابله رودر رو با آنهاست.
اين عامل پنهان کردن مسأله و تمايل فرد را به عدم مواجهه و مقابله با مشکلات را منعکس می کند.
کسیدی و لانگ ( ۱۹۹۶) سه سبک نخست نزو ( شامل سبک حل مسئله خلاقانه ، اعتماد و گرایش ) را شیوه های حل مسئله سازنده و سه سبک بعدی نزو ( شامل سبک حل مسئله درماندگی ، مهارگری و اجتناب ) را شیوه های حل مسئله غیرسازنده نامیده است.
نزو (1986) یک مدل پنج مرحله ای شامل موارد ذیل را پیشنهاد کرد که اگر به نحو سودمندی به کار گرفته شود فرد را نسبت به عوامل فشارآور بیرونی مقاوم و د برابر ضعف عزت نفس ، کمتر آسیب پذیر می سازد :
1- جهت گیری
2- شناسایی مشکل و تعیین اهداف
3- ایجاد راه حل های دیگر
4- ملاحظه پیامدها و تصمیم گیری
5- طرح ریزی و بررسی موفقیت
نزو (۱۹۸۷) يک فرايند پنج مرحله ای را پيشنهاد می کند که اگر به نحو مؤثری به کار گرفته شود، فرد نسبت به استرسورهای بيرونی مقاومت بيشتری نشان می دهد و کمتر مستعد افسردگی خواهد شد .
الف ) موقعیت یابی مشکل ( Problem orientation ) – تشخیص این که مشکل وجود دارد.
ب ) تعریف و فرمول بندی مسأله ( Problem definition and formulation ) – ارزیابی حیطه مشکل و تعیین اهداف واقع گرانه.
ج ) ایجاد راه حل های گوناگون ( Generation of alternative soloutions ) .
د ) تصمیم گیری ( decision making ) – انتخاب راه حلّی برای اجرا.
و) اجرا و ارزیابی راه حل انتخاب شده ( Soloution implementation and verification ) . نظارت و ارزیابی موفقیت های حاصله از انجام راه حل برگزیده شده و تقویت خود برای موفقیت ها.
بر طبق این نظر حل مسأله مقدمتاً یک فرایند مقابله ای آگاهانه ، منطقی ، پر تلاش و هدفمند است که می تواند توانایی فرد را برای مقابله سودمند با انواع وسیعی از مومفقیت های استرس زا افزایش دهد.
بدل و لناکس
توانایی حل مسئله با شیوه مقابله درگیر با مسئله انطباقی ارتباط می یابد و حل مسئله ناکارآمد نیز با راهبردهای مقابله ای غیرانطباقی ارتباط دارند(بدل و لنوکس ،۲۰۱۲).
بدل و لناکس (۱۹۹۷) هفت اصل راهنمای حل مسأله را ایجاد کردهاند و پیروی از این اصول، احتمال موفقیتآمیز حل مسأله را افزایش میدهد و از راهبردهای خودشکنانه جلوگیری میکند.
۱ – مشکلات طبیعی هستند: پذیرفتن این موضوع که مشکلات بخش مهمی از زندگی طبیعی هستند، مهم است. داشتن مشکل «بد» نیست و وجود آنها نشانه ضعف نیست. قبول مشکلات به مردم کمک میکند تا درباره خودشان بیشتر پذیرا و کمتر دفاعی باشند.
…..
مدل حافظه گرینو
مدل حافظه گرينو که پيوند مستقيم ميان ساختار حافظه و حل مسئله را مطرح ساخت. بنابر ديدگاه وی حل مسئله ، اطلاعات ، تکنيک ها و ايده هائی را که می دانيم و از تجربه گذشته به خاطر می آوريم ، به بازی می گيرد. اين تجارب قبلی« محتوی حافظه » را تشکيل می دهد ، با وجود اين حل مسئله مبين شکل منجر به فردی از پذيرش حافظه است چرا که يک راه حل اغلب از طريق تشکيل شبکه های ربطی و نه از طريق ذهنی پيدا می شود . مدل گرينو چهار چوبی فراهم می آورد که خود واجد يک سری مراحل می باشند ، مراحلی که به عنوان پايه و اساس برای تحليل تکليف است . اين مدل تنها پاسخگوی مسائل خاصی است ودر مقابل مسائل عام فاقد کفايت است. حل مسئله دراين مدل ، متضمن دو مرحله اصلی است که ممکن است آنها همزمان رخ دهند يا در يک زمينه با هم همپوشی داشته باشند .
لازاروس
مقابله فرایندهای است که طی آن خود به اداره خواستهایی می پردازد که فراتر از منابع و توانایهای شخص بوده و تهدید کننده هستند (لازاروس و فولکمن ، 1984 به نقل از ریو، 1992)
از نظر لازاروس و همکاران مقابله عبارتست از تلاشهای شناختی و رفتاری برای اداره مطالبات بر دینی و درونی خاص و تعارضات بین آنها که بصورت طاقت فرسا یا فراتر از منابع تشخیص ارزیابی می شوند ( لازاروس 1991، ص 112 به نقل از فرایدبنرگ 1997).
لازاروس و فولکن (1998) براساس یک سری مطالعات تجربی انواع مختلف شیوه مقابله را مشخص کرده اند که عبارتند از :
1- مقابله رویاروی گر
2- دوری جویی
3- خویشتن داری
4- جستجوی حمایت اجتماعی
5- مسئولیت پذیری
6- گریز اجتناب
7- حل مدبرانه مسئله
اسپیواک و شوره
اسپیواک و شوره (1974) نشان دادند که حل مسئله بین فردی ، عامل کلیدی در اصلاح عزت نفس والدینی و اتخاذ روش های سازگاری مناسب با والدین است . با به کار گیری روش حل مسئله بین فردی می توان بین کودکان و نوجوانان خوب سازش یافته و کودکان و نوجوانان خوب سازش نیافته تمایز قایل شد .
اسپیواک و شوره رویکرد حل مسأله را شامل روشهای زیر میدانند:
1- تمرکز بر فرایندهای تفکر که زیربنای حل مسألهی بین فردی است.
2 – روشن كردن و وضوح مهارتهای شناختی قابل تعریف در حل مساله بین فردی .
3 – كاربرد مهارتهایی كه عموماً به آن (ICS) یا مهارتهای شناختی حل مساله بین فردی می گویند .
كه شامل:
1 – شناخت و تشخیص مساله
2 – تجزیه مساله و بررسی احساس خود و دیگران در مورد مساله
3 –ایجاد راه حل های چاره ساز برای حل مشكل
4 – طراحی نقشه برای اجرای بهترین راه حل
5 – تحقق بخشیدن، كنترل كردن و ارزیابی نقشه .
اسپیواك و شوره معتقدند كه این مهارتها از طریق تمرین به وسیله آموزش دهندگان ومراقبت كنندگان و از طریق الگو دهی به وسیله معلمان و مراقبت كنندگان یاد گرفته می شوند.
اسپیواك و شوره همچنین بیان كردند : اینكه چطور مراقبت كنندگان با بچه های درحال رشد صحبت می كنند و چطور با آنها و دیگران برخود می كنند نه نقش مهمی را در اینكه آیا یك كودك یك شیوه حل مساله را ازطریق خودش شكل میدهد یانه بازی میكند. ( هپنر و همكاران، 1983 )
نیول و سیمون
یکی از روشهای مفید برای حل پارهای از مسایل، روش کار معکوس از طرف هدف یا پاسخ مسأله به عقب است. از این روش به ویژه میتوان برای پیدا کردن راه اثبات مسایل ریاضی استفاده کرد. کلید اصلی روش کار معکوس تجزیهی هدف اصلی به مجموعهای از هدفهای فرعی است که حل آن منجر به رسیدن به هدف اصلی میشود. حلال مسأله هریک از این هدفهای فرعی را به طور مستقل حل میکند تا به حل نهایی برسد. این روش زمانی به مشکل برخورد میکند که حل یکی از هدفهای فرعی مانع حل هدف دیگر گردد. در این صورت باید ترتیب حل هدفهای فرعی را به نحوی تنظیم کرد که با چنین مشکلی برخورد نشود. (نیول و سیمون، ۱۹۷۲).
سبک حل مسأله به شیوه نیوئل و سایمون
یکی از نظریه های مهم درباره حل مسأله، نظریه ی نیوئل و سایمون است. در این نظریه بر فهم افراد از مسأله تأکید می شود. درکی از فرد و مسأله خاصی دارد بازنمایی مسأله یا فضای مسأله نامیده می شود. فضای مسأله شامل بیان مسأله، حالت هدف و مسیرهای بالقوه موجود بین مسأله تا حالت هدف است. معمولاً فردی که با یک مسأله روبرومی شود ابتدا در حافظهی خود به جستجوی مفاهیم یا طرحوارههای مربوط به آن مسأله می پردازد. اگر حلال مسأله ماهر باشد، از دانش موجود خود دربارهی آن تکلیف برای تعریف و فهم مسأله استفاده می کند و به این ترتیب جستجوی حافظه را گریز ناپذیر می کند. آنها تعریف رسمی از فضای مسأله عرضه کرده اند که شامل پنج جزء خاص است(گلاور و همکاران، ۱۹۹۰):
…
فرایند حل خلاقانه مسأله آسبورن- پارنز
در واقع حل خلاقانه مسأله یا CPS را میتوان یک فرآیند، روش، یا سیستم برای مواجهه با مسأله و به دست آوردن راه حلی مؤثر و خلاق دانست. فرآیند حل خلاق مسألهای که در این پژوهش به کار رفته است، مدل اسبورن- پارنز است که شامل شش مرحله است:
….
فرایند حل خلاقانه مسأله ایساکسن – تریفینگر
در طی پنج دههی گذشته، بسیاری از محققان و طراحان، انواعی از مدلها و رویکردهای متفاوت به حل خلاقانه مسأله را در محیطهای متفاوتی مثل دانشگاهها، مدارس، مراکز تجاری بزرگ و کوچک و شماری از ارگانها ، ارائه کردند. در تاریخچه روانشناسی، جامعه شناسی، آموزش و پرورش، یا آموزش و توسعه سازمانی، عبارت رایج حل خلاقانه مسأله جهت توصیف بسیاری از مدلها مورد استفاده قرار گرفته است.
………..
سبک حل مسأله به شیوه گانیه
افرادی مانند گانیه حل مسأله را مهمترین محصول یادگیری میدانند؛ زیرا افراد مختلف در زندگی روزانه و حرفهای خود به حل مسائل گوناگون میپردازند(هاشمی و شهرآرای، ۱۳۸۶)
…
سبک حل مسأله به شیوه IDEAL
مهارت حل مسأله یکی از کارکردهای عالی ذهن است که اکتساب آن معمولاً به آموزش نیاز دارد. اگر چه انسان در حوزههای مختلف با مسائل متنوعی مواجه است. با این حال میتوان اصولی کلی را در نظر
……..
سبک حل مسأله به شیوه زیگزاگ
مدل حل مسأله زیگزاگ، به توالی استفاده از چهار فرایند حس کردن (S)، شهود (N)، تفکر (T) و احساس (F) در حل مشکل اطلاق میشود. هنگامی که دو نوع ادراک (حس و شهود) در دو سر خط اول بیایند و دو نوع قضاوت (تفکر و احساس) در دو سر خط دوم بیایند، هر چهار فرایند که با فلش به هم
……….
سبک حل مسأله به شیوه فراشناختی
در سالهای اخير پيگيريهای منظم در مورد ساختار شناختی که در حل مسأله درگير است از طرف روانشناسان شناختی به عمل آمده است. در مدلهای ارائه شده تأکيد زيادی بر دانش موجود در ساختار حافظه شده است. در چند سال اخير پژوهشگرانی نظير شيگماتسا و کاتسومی (۱۹۹۳ ؛ به نقل از فلاول ، ۱۹۸۵)،
…………
مورتون
نتایج مورتون در مورد تفاوت در سبک حل مسئله به این صورت است که مردان نسبت به زنان بیشتر از سبک حل مسئله سازنده(خلاق، اعتماد و گرایش) استفاده میکنند. نمره مردان نسبت به زنان در تکالیف پیچیدهای مثل حل مسئله بالاتر است( گاردانیو ،2001).
محمودی و واحدی
حل مسئله فرایند رفتاری شناختی آشکاری است که:
۱.پاسخ های بالقوه موثر برای موقعیت دشوار را فراهم می سازد.
۲. احتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از بین پاسخ های متعدد افزایش می دهد (محمودی و واحدی، ۱۳۸۶).
قلتاش، صالحی و خادم کشاورز
افرادی که از توانایی حل مسئله بیشتری برخوردارند، بهتر می توانند با استرس ها و مشکلات زندگی مقابله کنند و آن هایی که حل مسئله را یاد می گیرند احتمالاً به طور موثری با استرس مقابله می کنند و نداشتن قدرت حل مسئله بیشتر با مشکلات روانشناختی و اجتماعی همراه است (قلتاش، صالحی و خادم کشاورز، ۱۳۸۸).
آقایوسفی و شریف
حل مسئله به فرایندی شناختی و رفتار ابتکاری فرد اطلاق می شود که فرد از طریق آن می خواهد راهبردهای مؤثر و سازش یافتة مقابله ای خود را در مقابل مشکلات روزمره تعیین، کشف یا ابداع کند (آقایوسفی و شریف، 1390).
محمدی
افرادی که از توان حل مسئله بالایی برخوردارند احتمال زیادی دارد که در مقابله موثر با طیف وسیعی از موقعیت ها موفق باشند و جهت گیری فرد نسبت به موقعیت تاثیر قطعی و قاطعی بر نحوه پاسخ او دارد. جهت گیری که رفتار مستعد حل مسئله را ترغیب می کند شامل آمادگی یا نگرش فرد به این فرض است که موقعیت های مشکل، بخشی از زندگی معمول است و لذا می توان از عهده آن برآمد. همین طور هرگاه موقعیت مشکل زا روی می دهد می توان آن ها را مشخص کرد و مانع از گرایش بلافصل پاسخ به نخستین تکانش شد و توقع فرد از توانایی اش در کنترل محیط تا حد زیادی موفقیت او را در کوشش برای مواجه با مشکلات به وجود آمده افزایش می دهد(محمدی، ۱۳۷۷).
محمدی و حاجی علیزاده
مفهوم حل مسئله توسط محمدی و حاجی علیزاده (۱۳۸۷) چنین تعریف شده است: فرایند شناختی- رفتاری خود رهنمون که فرد با استفاده از آن تلاش می کند، راه های مقابله ای موثر یا انطباقی با مشکلات زندگی روزمره را بیابد و نیز می گویند حل مسئله یک فرایند مقابله هشیار، عقلانی، پر تلاش و هدفمند است که می تواند، توان فرد را برای درگیری موثر با طیف وسیعی از موقعیت های فشار زا بالا ببرد.
نظریه های کلی درباره حل مسئله
1. نظریه های محرک – پاسخ و تداعی : این نظریه ها که در ضرورت فرایند ارتباط میان محرک-پاسخ مشترک اند حل مسئله را، همانند هر نوع تفکر، کنشی می دانند از تداعی ها یا روابطی که در تجربه موجود زنده تشکیل شده اند. در این نظریه ها، دو مفهوم کلیدی وجود دارد: یکی مفهوم «میانجیگری»(mediation) یا وساطت است که فرایند اشاره ای (یک رمز، یا زبان به معنای اعم، یک فکر) می باشد و یک محرک را به یک پاسخ مرتبط می کند. همچنین سبب می شود که ما یک مفهوم، مانند «کتاب» را، به سایر انواع مشترک با آن «تعمیم» دهیم. به بیان دیگر، علامت یا رمزی مانند کلمات، محرکهای گوناگون را به همدیگر و به پاسخها مربوط می کنند. مفهوم کلیدی دوم در نظریه های S-R، «سلسله مراتب خانواده عادت»(habit family hierarchies) است به این معنا که یک محرک، چند یا چندین پاسخ متفاوت را برمی انگیزد. مثلاً وقتی یک نفر با مسئله ای (محرکی) مانند باز نشدن در خانه اش مواجه می شود به انواع پاسخها از قبیل: تکان دادن در، جابه جا کردن کلید در، دنبال ابزاری رفتن، از رهگذری کمک خواستن، و… متوسل می شود تا سرانجام، به حل مسئله (باز کردن در خانه) موفق می شود.
2. نظریه های گشتالت و شناختی : نظریه های گشتالتی، «ادراک» را مفهوم کلیدی در حل مسئله می داند و «بینش» «insight» یا بصیرت را مورد تأکید قرار می دهد. نظریه های شناختی نیز فرایندهای ذهنی شخص را در حل مسئله، مهم تر و اساسی تر از اشارات (cues) محیطی می داند.
3. نظریه های خبرپردازی و همانندنگاری کامپیوتر (information processing and computer simulation theories) : این نظریه ها، که در سالهای اخیرمطرح شده اند، به خاصیت انحصاری انسان در گردآوری و پردازش اطلاعات برای حل مسائل خود، توجه دارند که امروزه این عمل برای حل مسائل بسیار پیچیده خود به وسیله کامپیوتر انجام می گیرد. مفهوم مرکزی یا کلیدی در این نظریه ها همگانی بودن «کاشفها» (heuristics) است و «کاشف» هرگونه روش یا شیوه ای است که تحقیق را در راههای خاص برای حل مسئله مورد نظر، هدایت می کند و از شقوق دیگر، می کاهد. روش کامپیوتری در واقع، فواید و منافع شیوه های محرک-پاسخ و شناختی را برای حل مسئله به صورت مطلوب، ترکیب می کند و به هم می آمیزد. بدین معنا که همانند نظریه S-R(محرک-پاسخ)، روی مکانیزم های دقیق، و همانند نظریه شناختی، روی توجه به هدایت و راهنمایی تأکید می ورزد.
به بیان دیگر، نگرش غالب امروز در مطالعه چگونگی حل مسئله، نگرش خبرپردازی است که مانند دیدگاه گشتالتی درباره چگونگی حل مسئله فرضهای خاصی دارد. این نگرش، بر این باور است که حل یک مسئله در چند گام انجام می گیرد و هر گام به هدف خاصی متوجه است. حل مسئله از ارزش یابی موقعیت یک مسئله معین، انتخاب و کاربرد گامهای خاص بعدی و… ترکیب می یابد و این روش تا پایان حل مسئله، ادامه دارد. به این معنا که در هر گام فرایند حل مسئله، شخص حل کننده آن، شکلی از پردازش را به کار می برد، همچنان که کامپیوتر می کند. کار روان شناس، عبارت است از توصیف و تبیین ماهیت اطلاعات و انواع پردازش مورد استفاده در هر گام.
برخی از روان شناسان بر این باورند که انسان برای حل یک مسئله، ابتدا یک بازنمایی درونی از مسئله (انبار شده در حافظه) می سازد. این بازنمایی را «فضای مسئله» می نامند که در حل موفق مسئله، بسیار مؤثر است. چون شخص در این عمل، به چگونگی مسئله و تعبیر و تفسیر آن می اندیشد.