دانلود رایگان مقیاس انگیزش تحصیلی هارتر

این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. پس از پرداخت موفق می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.

هدف: سنجش انگیزه تحصیلی

تعداد سوال: 33

شیوه نمره گذاری و تفسیر نتایج: دارد

روایی و پایایی: دارد

منبع: بحرانی ، محمود . بررسی روایی و پایایی مقیاس انگیزش تحصیلی هارتر . فصلنامه مطالعات روان شناختی . دانشگاه الزهرا . دوره 5 / شماره یک . 1388 . صفحات 50-72

همین الان دانلود کنید

قیمت: رایگان

خرید فایل

مقیاس انگیزش تحصیلی هارتر

  روند حركت جامعه امروزي در زمينه‌هاي مختلف از جمله در زمينه آموزش و پرورش با مسائل متعددي روبروست . نهاد آموزش و پرورش نهادي است كه پايه‌هاي ضعف و قوت يك جامعه را پي‌ريزي مي نمايد . آنچه در نظر صاحبنظران تعليم و تربيت تا زمان حاضر مورد قبول واقع شده ،  اين نكته است  كه آموزش و پرورش سرمايه‌گذاري دراز مدت است كه يا ساير نهادهاي اجتماعي جامعه ارتباط متقابل دارد . از جمله مسايلي كه آموزش و پرورش ايران با آن روبرو است كاهش انگيزه  به تحصيل در دانش‌آموزان مقطع متوسطه مي باشد ، « بي‌انگيزه بودن نسبت به تحصيل ، گذشته از  افت تحصيلي و اتلاف منابع مادي منجر به نااميدي و دلسردي دانش‌آموزان شده و زمينه را براي ايجاد مشكلات روحي و انحرافي اجتماعي فراهم مي كند» (اميري راد ، 1378) .

      در اكثر مواقع مشكل نوجوانان ما ، فهم مطالب آموختني نيست . بلكه بي انگيزه بودن به تحصيل كه مانع يادگيري مي شود ، به هر حال بي‌انگيزگي به تحصيل منجر به افت تحصيل مي شود يك محاسبه  ساده نشان مي دهد در برنامه پنج سال اول مبلغ 281 ميليارد در آموزش ابتدايي ، 157 ميليارد ريال در راهنمائي تحصيلي ، 79 ميليارد ريال در آموزش متوسطه يعني جمعاً 517 ميليارد ريال صرف كساني شده كه افت تحصيلي داشته‌اند . مقايسه اين رقم با جمع هزينه‌هاي جاري آموزش و پرورش در طي برنامه اول   كه بالغ بر 2500 ميليارد ريال مي باشد ، وخامت اهميت اين امر را نشان مي دهد (اميري ، 1371) .

      آنچه واضح است آن است كه بي‌انگيزه بودن نسبت به تحصيل و عواقب آن نتيجه اي جز هدر           رفتن منابع مالي و انساني كه صرف تعليم و تربيت مي گردند ندارد . لذا بر مسئولين نظام آموزشي است كه اولاً در جهت شناخت عوامل اين معضل و ثانياً جهت كم كردن و پيشگيري از آن فعاليتهايي    انجام دهند .   

 

بيان مسأله

      هركسي مي داند كه انگيزه‌اش چيست چگونه بي‌ميلي ملامت آور در يكسو و علاقه مشتاقانه در  سوي ديگر تفاوت بوجود مي آورد . شكسپير مي نويسد كه كودك دبستاني نالان با كيفش و صورت درخشان صبحگاهيش مانند ماري بدون اشتياق به سوي مدرسه مي خزد .

بيشتر ما لحظه‌هايي از يادگيري پرحرارت خود را به ياد مي آوريم كه نمي توانستيم حقيقت مطلب  را در          مورد آنچه كه عميقاً بدان توجه داشتيم به سرعت دريابيم ، در آن لحظه‌ها همراه با شيفتگي و اشتياق بوديم .

        انگيزش عبارت از آن چيزي است كه ما را از ملامت به سوي علاقه حركت مي دهد .                  انگيزش عبارت از آن چيزي كه به ما انرژي مي دهد و فعاليتهاي ما را هدايت مي كند . انگيزش را با موتور يا فرمان يك اتومبيل تشبيه مي كنند در واقع انرژي و هدايت در مركز مفهوم انگيزش قرار دارند . همچنين انگيزش به پيشرفت ارتباط دارد و هر دو وسيله و هدف پيشرفتهاي تربيتي نيز محسوب مي شوند، لذا ارتباط مستقيم با آموزش و پرورش پيدا مي كنند .

      آموزش و پرورش و نحوه آن در هر كشور ، نشان دهنده ميزان رشد و ترقي مي باشد ، امروزه اين  امر بعنوان يكي از شاخصهاي رشد و توسعه به شمار مي آيند . براي يك نظام آموزش موفق و پويا ، بررسي تمام عواملي كه باعث افزايش كيفيت آموزش مي شود ، از اهميت بالايي برخوردار است .

يكي از مشكلات شايع نظام‌هاي آموزشي ، در بسياري از كشورهاي جهان ، از كشورهاي پيشرفته تا  عقب مانده ، كاهش انگيزه تحصيلي مي باشد كه زيانهاي علمي ، فرهنگي و اقتصادي زيادي را  متوجه دولتها و خانواده‌ها مي كند تلاش براي شناسايي عوامل مهم در كاهش انگيزه پيشرفت تحصيلي و ارائه راهبردها و انجام اقداماتي در جهت كم كردن خسارات ناشي از كاهش انگيزه تحصيلي مستلزم تحقيقات بسياري است . در زمينه مطالعه تربيتي ، خصوصاً در كشورهاي در حال توسعه معمولاً ارتباط معناداري بين مفاهيم و وضعيت اقتصادي ، ويژگيهاي فردي و خانوادگي ، امكانات آموزشي ، ويژگي‌هاي اجتماعي و ميزان انگيزه به تحصيل يافت شده است (شلويري ، 1376) .

     فقر اگر براي مدت طولاني در خانواده‌اي تداوم داشته باشد ، ممكن است بر ارزشهاي حاكم بر خانواده تأثير بگذارد . به هر حال اثرات فقر چه مستقيم و چه غير مستقيم ، مي تواند بر ادراك افراد اثر بگذارد و ادراك منفي نسبت به فعاليتهاي اجتماعي تعليم و تربيت بوجود آورد .

يكي ديگر از عواملي كه به نظر مي رسد مي تواند بر ميزان انگيزه به تحصيل دانش آموزان اثر   داشته باشد ، سطح تحصيلات والدين است . در اين خصوص بايستي اشاره نمود مطالعات قبلي در ايران نشان داده‌است ، سواد پدر به طور اخص بهترين معيار تعيين كننده محيط فرهنگي و اجتماعي خانواده است و مي تواند مستقيم يا غير مستقيم بر توانائيهاي ذهني فرزندان اثر بگذارد (مهريار ، 1352) .

بر همين اساس تحصيلات پدر ، بارها بعنوان نشان دهنده طبقه اجتماعي در پژوهشهايي كه در ايران صورت گرفته است به كار برده شده است . آنچه مسلم است تحصيلات والدين به طرق گوناگون           مي تواند به غني سازي محيط خانوادگي در زمينه‌هايي نظير كمك كردن در انجام تكاليف فرزند ، گسترش فعاليتهاي فرهنگي در خانواده و ايجاد رقابت براي موفقيت تحصيلي فرزندان كمك نمود .

     مطالعات موجود ارزش تفكر درباره انگيزه پيشرفت دانش آموزان را نشان مي دهند . معلمان    مي توانند از درك منابع و راههايي كه به وسيله آنها انگيزش پيشرفت افزايش مي يابد استفاده كنند .         در واقع برخي از شواهد جالب ، ارتباط بين سطح انگيزش پيشرفت و قابليت سازندگي يك جامعه را نشان داده‌ است . اين شواهد براين موضوع اشاره دارد كه انگيزش پيشرفت مي تواند پيشرفت اقتصادي و تكنولوژيكي را تغذيه كند و موجب گسترش آن شود .

عملكرد تنها شاخص قابل مشاهده انگيزش پيشرفت است . انگيزش به وسيله يك نظام پيچيده از افكار و احساسات حمايت مي شود .    

     آكورد و گلوردبرگ (1979) 332 ضريب همبستگي بين اندازه‌هاي انگيزش و پيشرفت تحصيلي را تجزيه و تحليل كردند . از همبستگي‌هاي بدست آمده 98% مثبت و متوسط آنها 34% بوده است  معمولاً چنين نتيجه‌اي اينگونه تفسير مي شود كه سطوح بالاي پيشرفت نيز به سطوح بالاي انگيزش  منجر مي شود .

    پژوهش حاضر به بررسي« علل و عوامل مؤثر بر انگيزه تحصيلي دانش آموزان مقطع متوسطه شهر سروآباد » در سال تحصيلي 89 – 88 پرداخته است . همچنين در جستجوي يافتن علل و عوامل كاهش انگيزه  به تحصيل در ميان آنها مي باشد . با توجه به اهميت تحصيل در جامعه ما در اين پژوهش سعي مي شود عواملي كه باعث كاهش انگيزه به تحصيل در دانش آموزان مي شود را بيان كرد و از نظرات صاحبنظران براي پيدا كردن راهكارهاي در مورد انگيزش تحصيلي استفاده مي شود شايد تا حدودي بعضي از مشكلات بي‌انگيزگي دانش آموزان شهر سروآباد به امر تحصيل حل شود .

 ضرورت و اهميت مسأله

     يكي از بزرگترين معضلات آموزشي ، كاهش انگيزه به تحصيل مي باشد ، در اين ميان مهمترين رسالت نظام آموزشي ، آماده ساختن دانش آموزان براي كسب دانش ، مهارتهاي شناختي و شغلي جهت ورود به اجتماع است جوانان داراي طبايع و استعدادهاي گوناگون هستند لذا با اين استعدادها شناخته شده و تقويت شوند ، تا بدين وسيله ايجاد انگيزه به تحصيل شود . بنابراين شناسائي عواملي كه كاهنده انگيزه هستند ، نقش مهمي را ايفا مي كند . تربيت انسانهاي كارآمد در صورتي ميسر است كه افراد با علاقه و اشتياق دست به انتخاب رشته بزنند و با ميل و رغبت ادامه تحصيل بدهند تا به صورت افراد مفيد براي اجتماع درآيند .

     شناسايي دلايل كاهش انگيزه به تحصيل و رفع يا كاهش اين عوامل خدمت بزرگي به آموزش و پرورش مي باشد (روشها ، امكانات آموزشي و صلاحيت دبيران) بايد بلافاصله درصدد اصلاح آن برآيند و چنانچه اين عوامل خارجي باشد (شرايط اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، خانوادگي و …. ) در صورت امكان با اتخاذ تدابير لازم تأثير اين عوامل را به حداقل خود برساند در هر صورت با شناسايي اين عوامل :

1- از هدر رفتن منابع مالي جلوگيري به عمل مي آيد .

2- از آنجائيكه محصولات درونداد آموزش و پرورش دانش آموزان هستند لذا چنانچه با ميل و انگيزه به تحصيل بپردازند ، رسالت آموزش و پرورش كه آماده كردن افراد شايسته براي ورود به اجتماع دانشگاه است برآورده مي شود .

     بطور كلي يافته‌هاي اين پژوهش مي تواند برنامه‌ريزان و مسئولين رده‌هاي مختلف آموزش و پرورش و حتي عوامل اجرايي دبيرستانها و ديگر دوره‌هاي تحصيلي را ياري دهد تا به موارد فوق دسترسي يابند .

 

اهداف پژوهش

هدف كلي :

 «بررسي عوامل مؤثر بر انگيزه تحصيلي دانش آموزان دوره متوسطه شهر سروآباد در سال 89 – 88 » . 

اهداف جزئي :

1- بررسي تأثير عوامل اقتصادي واجتماعي بر انگيزه تحصيلي دانش آموزان .

2- بررسي تأثير ويژگيهاي خانوادگي دانش آموز بر انگيزه تحصيلي آنان .

3- بررسي تأثير اميد به آينده بر انگيزه تحصيلي دانش آموزان .

4- بررسي تأثير نگرش به محيط و ساختار نظام آموزشي بر انگيزه تحصيلي دانش آموزآن .

 

فرضيه‌هاي پژوهش

1- بين ويژگيهاي اقتصادي و اجتماعي دانش آموزان داراي انگيزه تحصيلي بالا و دانش آموزان با              انگيزه تحصيلي پايين تفاوت معني داري وجود دارد .

2- بين ويژگيهاي خانوادگي ( نگرش به خانواده تحصيلات والدين ، تعداد افراد خانواده ،                       سخت گيري والدين ، فوت يا طلاق ) دانش آموزان داراي انگيزه تحصيلي بالا و دانش آموزان داراي انگيزه تحصيلي بالا و دانش آموزان با انگيزه تحصيلي پايين تفاوت معني داري وجود دارد .

3- بين ميزان اميد به آينده دانش آموزان داراي انگيزه تحصيلي بالا و دانش آموزان با انگيزه تحصيلي  بالا و دانش آموزان با انگيزه تحصيلي پايين تفاوت معني داري وجود دارد .

4- بين نگرش به محيط ، عوامل و ساختار آموزشي دانش آموزان با انگيزه تحصيلي بالا و دانش آموزان با انگيزه تحصيلي پايين تفاوت معناداري وجود دارد .

 

 

مفاهيم و متغيرها

متغيرها وابسته :  انگيزه تحصيلي در دانش آموزان .

متغير مستقل : عوامل اقتصادي و اجتماعي – ويژگيهاي خانوادگي –  ميزان اميد به آينده –                  ساختار آموزشي .

انگيزه : يكي از مهمترين عناصر يادگيري انگيزه است . انگيزه محركي است كه شخص را براي رسيدن به هدف وادار به فعاليت مي كند (صباغيان ، 1357).

بعبارت ديگر انگيزه يك اصطلاح كلي كه زمينه مشترك بين نيازها  ، شناختها و هيجانها را مشخص             مي كند كه هر يك از اينها فرايندي دروني است كه رفتار را نيرومند و هدايت مي كند .

اميد به آينده : ميزان اطميناني كه شخص به وصول خواسته‌هاي خود در آينده دارد ، در اينجا منظور خواسته‌هايي است كه توسط تحصيلات تأمين مي شود .

ويژگيهاي اقتصادي : ميزان درآمد ، سهم فرد از اين درآمد ، نوع مسكن ، ميزان و نوع تفريحات ،                نوع تغذيه ، نوع وسيله نقليه و …. .

ويژگيهاي خانوادگي : تعداد افراد خانواده ، تحصيلات والدين ، تك والدي بودن ، روابط پدر و مادر باهم و فرزندان و …. .

اصطلاح خانواده را مي توان در مجموع اسلاف ، اخلاف و خويشان جانبي و والدين متعلق به يك دودمان و يا جمع زوجين و فرزندان آنان كه او اين سلول و يا واحد حيات طبيعي – اجتماعي را                تشكيل مي دهند ، به كار برد (ساروخاني ،‌ ؟) .

ويژگيهاي اجتماعي : درك از ارزش و اهميت تحصيلات در جامعه و تأثير تحصيلات بر روابط اجتماعي .

عوامل آموزشي : روابط اولياي دبيرستان با دانش آموزان ، نحوه تدريس ، دبيران ، كتابهاي درسي و …. .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم

پيشينه تحقیق

–       تعاريف انگيزش و انگيزه

–       نظريه‌هاي پژوهش

–       انگيزش و پيشرفت تحصيلي

–       پيشينه تحقيق

تعاريف انگيزش و انگيزه

      انگيزش شايد يكي از متداولترين و وسيعترين مطالعات مفاهيم روانشناختي است . كاربرد تئوريهاي انگيزش در ساير رشته‌ها از قبيل يادگيري ، شخصيت ، رفتار كاركنان و رضايت شغلي                            تركيب  شده است . در يك چنين شرايطي و موقعيتي ، انگيزش در وراي تئوري بصورت يك                    منبع مديريتي مفيد و قابل استفاده‌اي براي شكل دادن رفتار بوجود مي آيد .

چهارچوب تئوري انگيزش بر فهم و پيش گويي زير بناي عقلاني رفتار انساني متمركز شده ‌است ، كاركرد جنبه‌اي از انگيزش بر مداخله  فعال به منظور اصلاح كردن و تغيير دادن و توسعه دادن پاسخهاي رفتاري مطلوب تأكيد مي كند (سينگر ، 1990) .

     اصطلاح «انگيزش» ، عبارت است از تمام عوامل رواني (آگاهانه و ناآگاهانه) ، آماده كننده انسان به منظور تحقق بخشيدن به بعضي از اعمال ، گرايشها و اهداف .

«انگيزه» عاملي است دروني كه رفتار شخص را بر مي انگيزد و جهت مي دهد و آن را هماهنگ                  مي سازد . انگيزه را بطور مستقيم نمي توان مشاهده كرد ولي وجود آن را از روي رفتار شخص مي توان استنباط كرد . عامل بوجود آورنده انگيزش را انگيزه مي نامند .

در اثر يادگيري انسان آمادگي خاصي براي انجام رفتارهايي معين را مي يابد كه به آن انگيزش گفته             مي شود . بنابراين مهمترين عامل در پيدايش انگيزه وجود انگيزه است . پيدايش انگيزه نيز ارتباط بسيار نزديك با ويژگيهاي طبيعي و اكتسابي وجود دارد .

     انگيزه‌ها را گاهي بعنوان نيازها ، تمايلات ، سائقها يا محركات دروني تعريف مي كنند                      (هرسي و بلانچارد ،ترجه علاقه بند ، 1374) .                     

انگيزه‌ها معمولاً معطوف به هدف مي باشند و اين انگيزه‌ها ممكن است آگاهانه ، يا ناخودآگاهانه باشند ، در اين رابطه زيگموند فرويد يكي از اولين كساني بود كه اهميت انگيزش ناخودآگاه را تشخيص داد                 (هرسي و بلانچارد ،ترجمه علاقه بند ، 1374) .

     يك تعريف جامع از انگيزش همچون بسياري از مفاهيم روانشناختي متشكل مي باشد ، همچنانكه اتكينسون مي نويسد ، مشكل تعريف انگيزش از اينجاست كه اين اصطلاح در روانشناسي معاصر                 منشأ ثابتي ندارد (هوي و مسيكل ، ترجمه نايلي ، 1373) .

 استيرزو پورتر به چند تعريف كه توسط عده اي از نظر پردازان انگيزش عنوان شده اشاره مي كند             (نايلي ،1373).

جان اتكنيسون (1964) نظريه پرداز ديگر انگيزش را فرايندي تصور مي كند كه گزينشهايي را كه توسط انسان يا موجودات زنده ديگر صورت مي پذيرد تحت نفوذ قرار مي دهد .

ويكتور وروم (1964) نظريه پرداز ديگر انگيزش را فرايندي تصور مي كند كه گزينشهايي را كه توسط انسان يا موجودات زنده ديگر صورت مي پذيرد تحت نفوذ قرار مي دهد .

كمپل و پريچارد (1976) كه هردو از نظريه پردازان بنام در انگيزش هستند كه عقيده دارند كه انگيزش به مجموعه روابط متغيير ، مستقل يا غير مستقلي كه راستا ، وسعت و پايداري رفتار را تبيين مي نمايند مربوط است ، به اين شرط كه تأثيرات استعداد مهارت و درك وظيفه مورد نظر و همچنين محدوديتهايي كه بر محيط حاكم هستند ثابت نگه داشته شوند .

وين ماندي و همكارنش انگيزش را عبارت از اشتياق و علاقه نسبت به انجام فعاليتهايي(همجهتي)                 مي دانند كه براي نيل به هدفهاي (هدف) سيستم مورد نظر لازم است .

ببريل مان واتساينر(1964) معتقدند كه انگيزش حالت دروني فرد است و رفتاري را در روي موجود            مي آورد تا رسيدن به هدف شخص ممكن گردد.

مطابق تعريف ميچل و لارسون (1987) فرايند روانشناختي مورد توجه قرار گرفته است  بنابر تعريف              آنان : انگيزش فرايند روانشناختي است و برانگيختگي ،هدايت و تداوم اعمال ارادي فرد را كه هدف دار هستند، موجب مي گردد.

در يك سطح كليتر، انگيزش به فراگردي اشاره مي كند كه حاكم بر انتخابهاي فرد از بين اشكال مختلف فعاليتهاي اختياري است (به نقل از جمشيدي ،1376).

در تعريف انگيزش ، توجه به سه مؤلفه يا جزء بسيار مهم است :

جزء اول مربوط به انرژي يا نيرو دهي به رفتار است كه رفتار انسان را فعال مي كند . علايم يا نشانه هاي محيطي ، خاطره ها و نيز پاسخهاي عاطفي كه افراد را براي رفتار  معيني هدايت مي نمايند در اين جزء قرار مي گيرند.

جزء دوم مربوط به هدف است كه رفتار فرد را هدايت نموده و يا به آن جهت مي دهد بقول لاولويكي    از خصوصيات رفتار انگيخته هدف دار بودن است (هوي و ميسكل ، 1370) .

جزءسوم به بقاء و دوام رفتار توجه دارد و تداوم آن را موجب مي گردد و ، رفتار وقتي تداوم پيدا           مي كند كه عوامل محيطي ، جهت و شدت سائقها و نيروهاي فرد را تقويت كند. از تركيب اين اجزاي سه گانه مي توان به يك تعريف كلي دست يافت.

فرايند انگيزش به نيروهاي پيچيده ، نيازها، شرايط تنش زاي امكانيسمهاي ديگر اطلاق مي گردد كه فعاليت فرد را براي تحقيق هدف دهي آغاز كرده  و به آن تداوم مي بخشد.

در تعريف ديگر انگيزش را فرايندي روانشناختي چند سويه اي مي دانند كه انرژي رفتارهاي افراد را نسبت به يك غايت يا هدف مطلوب جهت مي دهد و يا انگيزش يك فرايند پيچيده اي است كه از نيازهاي فرهنگي ، اجتماعي ، روانشناختي و فيزيكي تركيب شده است كه بطور فردي و مؤثر بريكديگر ، به  منظور سازمان دادن رفتار انساني عمل مي كند (سينگر1990 )

تفاوت هدف و انگيزه  

      گاهي هدفها را با انگيزه ها اشتباه مي گيرند . هدفها نتايج مطلوبي هستند كه رفتار در جهت آنها هدايت مي شوند . تحقق يافتن هدفها ، مستلزم رفتار هدايت شده است . اما آنچنانكه گفته شده انگيزه ها به يك وضع دروني اشاره مي كنند كه رفتار را درجهت هدفها ، فعال و هدايت مي كنند . تشخيص  انگيزه ها ازهدفها مفيد است.

      اولاً يك هدف واحد مي تواند انگيزه هاي متنوعي را ارضاء كند . مثلاً دستيابي به تحصيلات عالي دانشگاهي مي تواند انگيزه هاي متنوعي را ارضاء نمايد و ديگر اينكه يك انگيزه واحد مي تواند رفتار را در جهت هدفهاي متنوعي فعال و هدايت كند.

بعنوان مثال : برخي از افراد كه واجد انگيزه قوي موفقيت هستند. ممكن است نياز به موفقيت را با كار و فعاليت بيشتر ارضاء كنند در حاليكه ديگران ، همين انگيزه را از طريق كار با كيفيت بهتر برآورده سازند.   بنابراين هدفها و انگيزه ها مفاهيمي مربوط ولي متفاوت هستند و هردو در رفتار افراد منعكس مي شوند .

علاوه بر اين هدفها بيرون فرد قرار دارند كه گاهي از آنها به عنوان پاداشهاي ‹‹ مورد انتظار›› كه انگيزه ها را بسوي خود معطوف مي سازند ، ياد مي كنند .روانشناسان غالباً اين هدفها را داعيه يا مرگ مي نامند   (هرسي وبلانچارد 1995) .

 

نظريه‌هاي انگيزش

تئوريهاي انگيزش بر اساس جنبه هاي رفتار انساني به سه گروه طبقه بندي مي شوند :

الف ) تئوريهاي محتوايي كه به نيازهاي افراد مربوط هستند .

ب ) تئوريهاي فرآيندي كه هم عناصر مفهومي و هم شناختي را در بر مي گيرند .

ج ) تئوريهاي تقويت كه اصول يادگيري را مدنظر قرار مي دهند .

       تئوريهاي محتوايي مي كوشند كه عواملي را كه موجب بر انگيخته شدن افراد مي شوند را دقيقاً مشخص سازند . در اين تئوريها نيازها و محركهايي كه موجب انگيزش مي شوند و همچنين نحوه ارضاي آنها در سازمانها مورد بحث و مطالعه قرار مي گيرد . در مكتب مديريت عملي ، پول و پاداشهاي مادي به عنوان ابزارهاي اصلي انگيزش عنوان شده اند و در مكتب مديريت روابط انساني نيازهاي غير مادي چون نياز به محبت و صميميت ، حرمت و احترام و نحوه سرپرستي اساس انگيزش كاركنان قلمداد شده اند .

همانطوري كه ملاحضه مي شود در اين تئوريها تلاش بر آن بوده كه عوامل مؤثر در انگيزش كاركنان دقيقاً مشخص شده و بيان گردند اما تئوريهاي فرايندي بيشتر به جريان و فرايند انگيزش افراد تأكيد شده است .   بطور كلي تئوريها فرايندي به دنبال بيان و تشريح ، فرايند وجريان كلي انگيزش در افراد انساني هستند ( الواني ، 1372) .

تئوري سلسله مراتب نيازهاي مازلو ، دو عاملي هرزبرگ ، الدرفر و نيازهاي اكتسابي   مك كلند از تئوريهاي محتوايي مي باشند .

تئوري سلسله نيازهاي مازلو

يكي از گسترده ترين تئوريهاي پذيرفته شده درباره انگيزش ، تئوري نيازهاي سلسله مراتب آبراهام مازلو است در اوايل دهه 1940 تدوين شده است . اين تئوري تمام نيازهاي بشر به پنج سطح تقسيم مي كند  كه اين نيازها به ترتيب از اساسي ترين نيازهاي مشترك براي تمام افراد به بالاترين نيازهايي كه تنها تعدادي از افراد را جهت ارضاء برانگيخته مي كند را شامل مي شود . اين نيازها از پايين ترين سطح فهرست بندي  شده اند و به عنوان يك سلسله مراتب معرفي مي گردند .

1- نيازهاي فيزيولوژيكي : اين نيازها جزء اساسي ترين نيازهاي انسان محسوب  مي گردند از قبيل آب و غذا ، هوا و نيازهاي جنسي .

2- نيازهاي ايمني – امنيت : اين نيازها ميل به آزادي از رفتارهاي فيزيولوژيكي روانشناختي و حمايت از وجود تهديدهاي محيطي آينده را در بر مي گيرند .

 3- نيازهاي اجتماعي : اين طبقه گاهي اوقات به تعلق گروهي يا نياز به دوست داشتن (عشق) كه شامل نيازهاي توسعه دوستي ها ، عشق ، پذيرش شريك زندگي و يك حس عمومي تعلق و پذيرش در يك محيط اجتماعي اشاره مي كند .

4- نيازهاي حرمت نفس : اين نيازها نه تنها به احترام به خود متمركز است بلكه در سطح بالاتر سابقه فردي بسوي كسب احترام ، موقعيت اجتماعي و توجه به ديگران بر اساس پيشرفت مشخص نيز مي باشد .

5- نيازهاي خود شكوفايي : اين طبقه نيازهاي را شامل مي شود كه فرد را براي رسيدن به كاملترين بالندگي استعداهاي با لقوه شان قادر مي سازد . اساساً اين نيازها را مي توان به عنوان محرك فردي براي تحقق خود در نظر گرفت . فرضيه سازي مازلو بر اين اساس استوار است كه بشر مخلوقي است كه خواهان ارضاء يك سري نيازهاي مشخص مي باشد كه فرد براي اين منظور مسيرهاي اساسي را براي ارضاء اين نيازها طي        مي كند . طريق وسبكي كه آنها ارضاء نيازها را تقدم مي بخشد يك سري اسلوب از قبل پيش بيني شده است كه اين سبك يك سبك جهاني مشمول عمومي است .

هرگاه افراد در رسيدن به پاداش شكست بخورند ويا اگر از تحقق (خود شكوفايي) بازمانده باشند ، آنها تنش و اضطراب را تجربه خواهند كرد . اين نيروي روانشناختي به برانگيختن رفتارهاي طراحي شده ، براي كاهش فشارها  و تقويت تعادل دروني منتج  مي شوند .

كورت گلداشتاين تحقق خويشتن را گرايش انسان در جهت شكوفا شدن آن چيزي كه بالقوه در وي وجود دارد مي داند . اين گرايش را مي توان تمايل نسبت  به تكوين تدريجي آنچه كه ويژگي فردي متشخص ايجاب مي كند و شدن آنچه كه شخص شايستگي شدنش را دارد تعبير كرد ( مازلو ، 1373 ) .

تئوري آلدرفر  

       تئوري آلدرفر كه بوسيله كلايتون آلدرفر در سال ( 1972- 1969 ) تدوين و تنظيم شده در حقيقت تعميمي از تئوري سلسله مراتب نيازهاي مازلو است ، اين تئوري نيازهاي انسان را به سه مقوله مجزا طبقه بندي مي كند كه عبارتند از :

1-  نيازهاي وجود ( زيستي ) : اين بخش از نيازها شامل نياز به آب ، غذا ، پول ، شرايط كار خوب و منافع خوب مي شوند .

 2- نيازهاي وابستگي : اين بخش از نيازها ، به نياز به روابط اجتماعي به همكاران افراد عالي رتبه- زير دستان دوستان و اقوام اشاره مي كند .

3- نيازها رشد : اين سطح از نيازها شامل نياز براي بالندگي شخص و نياز به حداكثر رساندن استعدادهاي بالقوه شخصي براي رسيدن به كمال مي شوند .

      تئوري آلدرفر علاوه بر تركيب كردن طبقات نياز از پنج به سه يك سري تفاوتهاي ديگر با تئوري مازلو ، همچنانكه ارضاء نيازهاي پايين تر صورت مي گيرد افراد بسوي سلسله مراتب در يك سبك منظم پيشرفت مي كنند در حاليكه آلدرفر معتقد است كه از آنجائيكه سطوح نيازها به دليل اينكه بصورت امور پيوست و با افراد تنظيم مي شوند لذا در طول اين سطوح به جلو و عقب حركت مي كنند . بنابر                   نظر آلدرفر مردم يا بسوي پيشروي به سوي كمال حركت مي كنند يا بسوي فرايند ناكامي و عجز.  استفاده از مدل آلدرفر اجازه مي دهد كه تقسيم انرژي به ساير سطوح نيازها صورت مي گيرد و اين امر كارگزاران را به كانالهاي انگيزش اضافي مجهز مي سازد .

تئوري دو عاملي هرزبرگ  

       در سال 1959 فردريك هرزبرگ و همكارانش يك تئوري علمي و جمعي گسترده اي از انگيزش را كه تئوري دو عاملي يا تئوري بر انگيزنده – بهداشت ناميده مي شود را تدوين كردند و براساس اين تئوري ، هرزبرگ اشاره مي كند كه افراد نيازهاي خاصي دارند كه درصدد ارضاء آنها هستند . به هر حال  اين نيازها به پنج يا سه طبقه تقسيم نمي شوند . بلكه آنها به دو مجموعه مجزا تقسيم مي گردند كه شامل انگيزنده‌ها و عوامل بهداشتي مي شوند . انگيزنده ، كه به معني وقتها به عنوان ارضاء كننده ها نيز معروفند  نيازهاي سطح فوقاني هستند و مطابق با نيازهاي حرمت و خود شكوفائي مازلومي باشد ، آنها در محتواي شغل ذاتي هستند و به نوعي با سائقهاي فطرت وابسته هستند كه علت آن اين است كه مردم درصدد چالش و هماورد و خود تحققي مي باشند . به علاوه   انگيزه نده‌ها مستقيماً به رضايت بستگي دارند و عنوان نيروي جنبشي يا محرك اوليه مي باشند ولي عدم حضور آنها منتج به عدم رضايت نمي شود بلكه صرفاً يك احساس بي طرفي را موجب مي شوند . نياز به پيشرفت ها مسئوليت و ترقي در اين طبقه            مي باشند.

عوامل بهداشتي به عنوان عوامل ناخشنود كننده ، شناخته شده اند كه مطابق با سطوح پايين تر از نيازهاي مازلو مي باشند از جمله نيازهاي اجتماعي ، ايمني ، فيزيولوژيكي ، اين نيازها مستقيماً در ارتباط با محيط فيزيكي كار هستند كه محيطهاي كاري خوشايند را فراهم مي نمايند .

عوامل بهداشتي بر خلاف انگيزنده ها رضايت و يا انگيزش را ايجاد نخواهد كرد آنها صرفاً سطح عدم رضايت را كاهش مي دهند . در عين حال در غياب آنها عدم رضايت ، يك مكان واضح و آشكاري خواهد بود . به علاوه عوامل بهداشتي بايستي ارضاء شوند ولي مي بايست در حالت ارضاء باقي بمانند قبل از اينكه افراد بتوانند نيازهاي انگيزنده را رشد و ادامه دهند . نمونه هايي از اين نيازها عبارتند از :                    پول (مزد حقوق ) ، امنيت شغلي ، نظارت ، روابط با همكاران و شرايط عمومي  كار-  شأن و مقام .

تئوري نيازهاي اكتسابي مك كلند  

       بر اساس اين تئوري انگيزش مخصوص يك سري نيازها در سطح ويژه ايجاد مي شود و سپس به يك مجموعه متفاوت حركت مي كند . فرديويد مك كلند در سال ( 1962-1961 ) فرضيه خود را بر اين اساس بنا نهاد كه انگيزش مخصوص يك عملكرد از سه نياز ويژه : نياز به پيشرفت ، نياز به قدرت و نياز به پيوستگي مي باشد .

       طبق تئوري مك كلند ، انگيزنده ها از فرايندهاي يادگيري حاصل مي شوند . اين نيازها در درجات و جهات متغيير از تجربيات قبلي تدوين مي گردند . اگر يك فرد موفقيت اوليه در زندگي اش بدذست آورد و از تجربيات خوشايندش به عنوان يك نتيجه از موفقيتها ، برخوردار شده باشد ، احتمالاً پيشرفت بالايي از انگيزش را آشكار مي سازد از طرف ديگر ، اگر تلاشهاي اوليه يك فرد در پيشرفت بي ثمر بوده باشد تجربيات ناخوشايندي حاصل مي شوند پس نيازها امكان دارد كه نيروي انگيزش غالب شوند .           

مك كلند با توجه به نياز به پيشرفت ( n.ach ) جلوگيري و امتناع از شكست را تدوين نمود . افرادي كه بوسيله اين اين انگيزه سرپرستي و نظارت مي كردند در صدد موفقيتهايي بودند كه درد را به حداقل برساند آنها برسانندآنها اين هدف را اصولاً اجتناب از وظيفه انجام مي دادند . يعني اينكه افراد شكست نخواهند خورد مگر اينكه به اين وظيفه متعهد باشند يعني وظايفي را به عهد گيرند .

اغلب افراد جهت دريافت پاداش وظايفي را انجام مي دهند كه در دستور العمل شغلي شان و يا شرح وظيفه شان نيست ، متأسفانه براي تعداد زيادي اين كار اضافه و تلاش بيشتر مورد توجه قرار نگرفته و پاداش را بدنبال ندارد ، در صورتيكه براي هر سر هم بندي كار يك توبيخ رسمي در نظر گرفته مي شود . علاوه بر اين افرادي كه انگيزه قوي كسب موفقيت دارند بدنبال موفقيتهاي مي گردند كه در آن از طريق بازخورد محسوس بتواند اطلاع دقيق بدست آورند كه تا چه اندازه خوب عمل مي كنند اينگونه افراد به كسب موفقيت شخصي بيشتر از پاداشهاي ناشي از موفقيت علاقه و توجه از خودشان مي دهند . افراد با انگيزه قوي براي كسب موفقيت ، ‹‹ افرادبسيار وظيفه دار ›› هستند ( هرسي و بلانچارد ، 1995 ) .

علاوه  بر اينگونه افراد ‹‹ هدفهاي نسبتاً مشكل ولي بالقوه قابل حصول را برمي گيرند كه در زيست شناسي بعنوان اصل افراط معروف است ›› ( همان منبع ) .

پاره اي از بررسيها نشان مي دهند كه افرادي كه انگيزه پيشرفت در آنها قويتر است در يادگيري و               كاركرد بهتر و سريعتر از افرادي هستند كه انگيزش پيشرفت تحصيلي در آنها ضعيف تر است . و علاقه دارندكه بصورت عيني از نتايج كار خود مطلع شوند (موري، 1975 ) .

اخيراً نياز به قدرت و نياز به پيوستگي يا مقبوليت وارد منابع فكري انساني شده است ، نيازبه قدرت بوسيله نياز فردي جهت كنترل كردن ، تسلط يافتن يا تماس و برخورد با سايرين توصيف شده است . كه به يكي از دو طريق زير ظاهر مي شود :

  الف ) ميل به قدرت                                                 ب) نياز به قدرت اجتماعي .  

آلفردآدلر كه زماني همكارفرويد بود نسبت به انگيزه قدرت بسيار علاقمند بود ، منظور اصلي آدلر از قدرت توانايي اعمال تسلط يا كنترل به فعاليتهاي ديگران است بطوريكه از اين طريق مقاصد خود فرد حاصل شود ( هرسي وبلانچارد ، 1995 ) .

به عقيده آدلر توانايي اعمال قدرت ذاتاً مطبوع و مطلوب است ، نياز به پيوستگي يا انگيزه همبستگي اجتماعي ، انگيزه پيشرفت تفاوت بارزي دارد و تا حدي درست نقطه مقابل آن قرار دارد بطوريكه كسي كه رفتارش تابع انگيزه پيشرفت است ، امكان دارد خدمات شايان توجهي را به جامعه خود ارائه نماييد ولي آدمي نباشد كه ديگران به راحتي در جوار او زندگي كنند . از سوي ديگر افرادي هم وجود دارد كه روابط انساني را مقدم بر هر چيزي ديگر مي دانند .

‹‹ موري در تعريف خود از انگيزه همبستگي ، تمايل فرد به معاشرت محبت آميز با ديگران ، را اساس انگيزه همبستگي مي داند ›› .

بطور كلي مي توان نتيجه گرفت كه انگيزه همبستگي از راه تعليم وابستگي و انگيزه پيشرفت از راه تعليم استقلال عمل بوجود مي آيد . شواهدي در دست است كه انگيزه همبستگي با احساس اضطراب ارتباط دارد . استانلي شاختر ولي تحقيقات به اين نتيجه رسيده است كه افزايش انگيزه همبستگي مي شود                       ( موري، 1354 ) .

 تئوري دو ساختي انسان ( تئوريxوy)  

      كارالتون ميوو مخصوصاً پيش كشيدن فرضيه توده عوام توسط او ممكن است در ساختن و پرداختن تئوريهاي كلاسيك x وy بوسيله داگلاس مك گريكور مؤثر بوده ،باشد ( هرسي وبلانچارد ، 1374 ) .

به رغم مك گريكور تئوري x بر اين فرض استوار است كه اكثريت انسانها ترجيح مي دهندكه هدايت شوند . به قبول مسئوليت علاقه ندارند و بيش از هر چيز اينان افرادي تامين طلب مي باشند . اين فلسفه با اين اعتقاد همراه است كه پول مزاياي شغلي و تهديد به تنبيه در مردم ايجاد انگيزش مي كنند . در مقابل تئوريy  بر اين فرض استوار است كه مردم طبيعتاً تنبل و غير قابل اعتماد نيستند لذا انسان اصولاً مي تواند در كار خود خلاق و خود فرمان گردد مشروط بر اينكه بطور مقتضي بر انگيخته شود .

ويژگيهاي انسانها از ديدگاه دو نظريه x وy  

مفروضات نظريه X

مفروضات نظريه Y

اكثرانسانها ذاتاً تنبل بوده وازكارگريزانند

درشرايط مطلوب كار را پديده طبيعي تلقي    مي نمايند.

اكثرانسانها ازقبول مسؤليت سرباز مي زنند.

پذيرش مسؤليت همراه با آموزش و انجام اشتياق آميز آن

مشوقهاي مادي ويا محروميتهاي اقتصادي وفيزيكي طرف وادارساختن انسان به فعاليت اند .

درصورت اعتقاد به هدف كنترل بهتر از سوي شخص و تلقي ارضاء روحي ودروني وعنوان بهترين پاداش

علاقه را مي توان فقط در مديران در رهبران يافت و سايرين بهره چنداني از آن ندارند .

تلقي كردن جهل وعدم پرورش استعدادهاي نهفته عامل نارسايي وعدم توفيق درتلاشهاي سازمان

ناكامي وشكست سازماني از تنبلي و محدوديتهاي آزاد سرچشمه مي گيرد .

طبيعي بودن ظرفيت نوآوري در حل مسائل سازمان

 

اين تئوري دونگرش خوش بينانه و بدبينانه به انسان را مطرح ساخته لذا در برنامه هاي آموزشي بايد فرضيات نظريه X را تعليل داد وبه تقويت فرضيات نظريه Y پرداخت .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.