این پرسشنامه استاندارد از نوع فایل ورد و به همراه تمامی اطلاعات مربوط به نمره گذاری، تفسیر، روایی و پایایی و … در قالب جداول زیبا و آماده تکثیر ارائه گردیده است. می توانید به صورت آنلاین اقدام به دانلود فایل مربوطه بپردازید.
هدف: ارزیابی نگرش معلمان و اساتید به کاربرد تکنولوژی در آموزش از ابعاد مختلف (مزايای كاربرد تكنولوژی در آموزش، تصورات در مورد كاربرد تكنولوژی در آموزش، عدم تأثير گذاری تكنولوژی در آموزش، پيش بايست های كاربرد تكنولوژی در آموزش، اثربخشی تجهيزات تكنولوژی در آموزش)
تعداد سوال: 50
تعداد بعد: 5
شیوه نمره گذاری و تفسیر: دارد
روایی و پایایی: دارد
نوع فایل: word 2007
منبع: مشتاقی لارگانی، سعید، قربانی، سمیرا، رضاییان، حمید، (1386)، اعتباريابی فرم فارسی مقياس نگرش نسبت به کاربرد تکنولوژی در آموزش ميان معلمان مقطع متوسطه شهر اصفهان، فصلنامۀ نوآوری های آموزشی، شمارۀ 26، سال هفتم، تابستان 1387.
– Yavuz, Sonar.(2005).Developing A Technology Attitude Scale for Pre-Service Chemistry Teachers.The Turkish Online Journal of Educational Technology, Vol.4, Issue 1, Article 2.
همین الان دانلود کنید
قیمت: رایگان
تكنولوژي چيست؟
تكنولوژي به معني هر گونه مهارت عملي است كه درآن از نتايج و يافته هاي عملي استفاده اساسي شود.ابزار در تكنولوژي آموزشي عبارتند از:و سايل سمعي وبصري طراحي نرم افزارهاي آموزشي و وسايل آزمايشگاهي.
بدون ترديد، هيچ برنامه آموزشي نميتواند همه مباحث و مفاهيم علمي دورههاي تحصيلي را به دانشآموزان بياموزد. از اين رو، بايد اين آمادگي را در آنها ايجاد كرد تا پس از به پايان رسيدن كلاس يا دوره تحصيلي به يادگيري خود ادامه دهند. بسياري از متون علمي مدارس تلاش ميكنند تا همه موضوعها و مباحث علمي را پوشش دهند. در برخي موارد بيش از چهل موضوع مانند مكانيك، ژنتيك، الكتريسته، فتوسنتز، نور، جدول تناوبي و… در طول يك سال تحصيلي و به صورت هر هفته يك موضوع در برنامه درسي گنجانده ميشود. اين پوشش زودگذر و ناپايدار مباحث در واقع به معناي آن است كه بسياري از دانشآموزان بايد آنها را به خاطر سپرده، تفكيك كرده و در نهايت فراموش كنند. با وجود اين، گروهها و شوراهايي كه استانداردهاي آموزشي را تعيين ميكنند به دشواري حاضرند برخي از اين مباحث را حذف كنند. بنابراين،
1) چگونه ميتوان دانشآموزان را قادر ساخت مباحث علمي اضافي را تنها زماني كه به آن نياز دارند، بياموزند.
2) چگونه ميتوان مفاهيم و موضوعات را به گونهاي آموخت كه موجب يادگيري معنادار و مستمر شود. نتايج نگرشسنجي و مصاحبه با دانشآموزان نشان ميدهد كه آنها اغلب از اين مطلب شكايت دارند كه مفاهيم و مباحثي كه در مدرسه ميآموزند بسيار ناپايدار، ناملموس و تقريباً با زندگي آنان بيارتباط است. به اعتقاد آنان آنچه در مدرسه داراي حركت و پويايي به نظر ميرسد، به محض رسيدن به خانه خستهكننده، ناپايدار و نامربوط ميشود. هر چند براي بهبود وضعيت آموزش راههاي گوناگوني مانند يادگيري گروهي، يادگيري اكتشافي، مديريت هدفمند، فرآيندهاي كيفي، كلاسهاي كوچكتر، ارزيابيهاي دورهاي و نظاير آن ارائه و اجرا ميشود، اما هيچ كدام از اين رويكردها نميتواند به تنهايي موفقيتآميز باشد. واقعيت آن است كه مشكلات پيچيده نياز به راهحلهاي چندگانه (چند وجهي) دارد. تجربههاي پژوهشي و آموزشي در دو دهه گذشته نشان ميدهد كه كارگاه هاي كامپيوترو آزمايشگاه ها ميتوانند در اين زمينه نقش اساسي ايفا كنند. زماني كه كامپيوتر تنها يك كالاي لوكس در مدارس به حساب ميآمد گذشته است. بدون ترديد، دوره اطلاعات فرا رسيده و كاربرد آموزشي تكنولوژي كامپيوتر به عنوان يك ضرورت انكارناپذير جلوهگر شده است.
معلمان معمولاً براي كساني كه بايد مواد درسي را ياد بگيرند، از ابزارهاي مختلفي استفاده ميكنند. اين ابزارها را ميتوان به دو طبقه 1) با فنآوري پايين مانند گچ، تخته سياه، ماژيك، وايتبرد، پوستر و … ، 2) با فنآوري بالا مانند ضبط صوت، پروژكتور، اسلايد، اورهد و مانند آن تقسيم كرد. اما به تازگي ابزارهاي آموزشي با فنآوري بالا شامل كامپيوتر و نرمافزارهاي پيشرفته نيز شده است.
از ديدگاه تدريس، اين گونه ابزارها ميتواند به مديريت كلاس و نيز طرح، ارائه و ارزيابي درس، به گونهاي شايان كمك كند. نرمافزارهاي كامپيوتري معلم را قادر ميسازد تا تمامي موارد بالا را بسيار جذابتر و در عين حال با صرف زمان كمتري نسبت به روشهاي سنتي انجام دهد.
از سوي ديگر، استفاده از نرمافزارهاي متعدد به معلمان اين امكان را ميدهد تا دروس، بودجه كلاس، ارتباط با والدين، نيمرخهاي ارزيابي و ارزشيابي و نيز پروندههاي شخصي خود را به گونه مناسبي سازماندهي كند. از آنجا كه تمامي اين تكاليف قابليت ذخيره در ديسكت و كامپيوتر را دارد، به راحتي قابل دسترسي است و ميتوان آنها را بنابر نياز تبديل و يا به روز كرد. امام پيش از بحث درباره آموزش از طريق كامپيوتر و بررسي نتايج يافتههاي پژوهشي در زمينه فعاليتهاي يادگيري مشتمل بر كامپيوتر بايد اصطلاحات مختلف و رايج در اين حوزه تعريف شود:
1) آموزش مبتني بر كامپيوتر ( CBE )1
اصطلاح گستردهاي است كه به هر نوع كاربرد كامپيوتر در مجموعههاي آموزشي شامل تمرين، تجربه، شبيهسازي،
Computer- Based Education -1
مديريت آموزشي، حل مسأله، برنامهريزي، توسعه اطلاعات،نوشتن و خواندن از طريق پردازش كلمات و ساير موارد اشاره دارد. علاوه بر اين، از اين اصطلاح براي فعاليتهاي يادگيري با كامپيوتر مستقل و فعاليتهاي كه مواد و مطالب آن از طريق معلمان و مربيان مطرح و ارائه ميگردد نيز استفاده ميشود.
2) آموزش با كمك كامپيوتر( CAI)1
اصطلاح اختصاصيتري است كه اغلب براي فعاليتهاي تمريني و شبيهسازي به كار ميرود، و از طريق سيستم و يا توسعه آموزش سنتي و معلم محور ارائه ميشود.
3) آموزش با مديريت كامپيوتر ( CMI )2
اين اصطلاح براي اشاره به كاربرد كامپيوتر توسط كاركنان مدارس به منظور سازمان دادن به دادههاي دانشآموزان و تصميمها و فعاليتهاي آموزشي به كار ميرود كه در آن كامپيوتر عملكرد دانشآموزان را در آزمونها ارزيابي كرده و آنها را به سوي منابع آموزشي مناسبتر هدايت ميكند.
4) آموزش پربار شده با كامپيوتر ( CEI )3
اشاره به آن دسته از فعاليتهاي يادگيري دارد كه كامپيوتر از طريق آن دادههاي مورد نياز دانشآموزان را به منظور نشان دادن روابط در مدلهاي مربوط به واقعيتهاي اجتماعي و فيزيكي توليد ميكند، برنامههايي را كه توسط دانشآموزان توسعه داده شده، اجرا ميكند، و تمرينهاي بالنسبه بدون ساختار كه براي دانشآموزان با انگيزه و سرآمد طراحي ميشود، تحول كلي ايجاد ميكند.
تكنولوژي نقش بسيار اساسي و اختصاصي براي آموزش و به ويژه معلمان ايفا ميكند به گونهاي كه نه تنها انجام كارهاي عادي تدريس را براي آنان آسانتر ميسازد، بلكه اين امكان را فراهم ميآورد تا فعاليتهاي يادگيري جديدي ايجاد كنند و محيط يادگيري را به گونهاي طرحريزي نمايند كه حتي دانشآموزاني كه داراي ناتوانيهاي گوناگون در يادگيري هستند، همراه با ساير دانشآموزان به فراگيري مطلب بپردازند. به گونه كلي اثرات مثبت
Computer-Managed Instruction – 2 Computer-Assisted Instruction – 1
Computer-Enridhed Instruction – 3
يادگيري از طريق تكنولوژي كامپيوتر را ميتوان در سه بخش تشريح كرد:
1) اثر تكنولوژي كامپيوتر بر پيشرفت دانشآموزان
2) اثر تكنولوژي كامپيوتر بر خود پنداره و نگرش دانشآموزان نسبت به يادگيري
3) اثر تكنولوژي كامپيوتر بر تعامل بين معلمان و دانشآموزان در محيط يادگيري
كامپيوتر و پيشرفت دانشآموزان
نتايج پژوهشهاي متعدد نشان ميدهد كه تأثير تكنولوژي كامپيوتر بر پيشرفت دانشآموزان انكارناپذير است. برخي از پژوهشهايي كه در اين زمينه انجام شده در قالب فراتحليل اثرات آموزش مبتني بر تكنولوژي و مقايسه آن با ساير روشهاي آموزش است. فراتحليل به عنوان يك روش مفيد (و تا اندازهاي مجادله برانگيز) به گونه طراحي ميشود كه بتواند در قالب عبارتهاي كلي، يافتههاي تعداد زيادي از مطالعات مربوط به يك موضوع خاص را خلاصه كند. اين روش از تكنيكهاي آماري براي تجزيه و تحليل و تركيب دادههاي حاصل از مطالعات به منظور ارائه يافتهها در يك اندازهگيري مشترك تحت عنوان اندازه اثر استفاده ميكند. اين مشخصه آماري ميزان تفاوت بين دو مقايسه (آموزش مبتني بر تكنولوژي و ساير روشهاي آموزشي) را نشان ميدهد. روانشناسان اندازه اثر برابر با 3/0 را نشانه تفاوت مهم و تقريباً معادل سه ماه كسب پيشرفت در دانشآموزان ميدانند. از اين رو، چنانچه اين مقدار در جهت آموزش مبتني بر تكنولوژي باشد نشان ميدهد كه اثرات اين گونه آموزش بيشتر و معنادارتر است. فراتحليل كاليك و كاليك (1995) بر پايه 254 مطالعه كنترل شده از سطح كودكستان تا دبيرستان نشان داد كه آموزش با كامپيوتر حتي در مطالعات فردي كه سطح پيشرفت افراد در آنها از لحاظ آماري معنادار است به گونه متوسط تا 3/0 اندازه اثر داشته است. علاوه بر اين، فراتحليل مربوط به كارهاي پردازش كلمات در آموزش نوشتن كه توسط بانگرت درانز (1993) انجام شده نشان ميدهد به كارگيري پردازش كلمات در آموزش نوشتن ميتواند سطح كيفي نوشتن دانشآموزان را به گونه قابل ملاحظهاي افزايش دهد. زبان يكي از حوزههاي بسيار مهم براي متخصصان و كارشناسان اين زمينه است به گونهاي كه بيشتر پژوهشهاي مربوط به تكنولوژي آموزشي در سالهاي اخير معطوف به آن بوده است، به طور كلي، مطالعات اخير در اين زمينه نشان داده است كه كاربرد تكنولوژي ميتواند پيشرفت دانشآموزان را در زبان و به همان نسبت در خواندن، نوشتن و هجي كردن كلمات تسريع و بهبود بخشيده و به آنها در كسب مهارتهاي مختلف زبان مانند درك روابط بين اجزاي زبان، طبقهبندي و درك خواندن، تشخيص آوايي، تطابق نشانه صوت، درك شنيداري، رمزگشايي در متن، آگاهي آواشناختي، پيشرفت در خواندن، و هجي كردن كمك كند.
مقايسههايي كه بين آموزش سنتي رياضي با نمونههاي آموزش مبتني بر كامپيوتر انجام شده است.
نتايج يادگيري مثبت و پيشرفته را كه مربوط به كاربرد تكنولوژي به ويژه نرمافزارهاي حل مسأله است، نمايان ميسازد (فلچر، هاولي و پيله 1990).
استفاده از تكنولوژي آموزشي در يادگيري علوم نيز نتايج مشابهي به دست داده است. براي نمونه مقايسه بين دانشآموزان درس زيستشناسي در دبيرستان كه تنها از طريق شبيهسازي مبتني بر ديسكتهاي نمايشي درباره تشريح قورباغه آموزش ديده بودند با كساني كه اين تشريح را به گونه دستي و بدون كاربرد ديسكت انجام دادند، در آزمون تشخيص كالبد شناختي قورباغه تفاوت معناداري نداشتند. اين مطلب نشان ميدهد دستكم يادگيري برخي اطلاعات از طريق شبيهسازي ميتواند به اندازه يادگيري از طريق تجربههاي عيني و دستي مؤثر باشد و شايد مهمتر از آن بتوان گفت گروهي كه از شبيهسازي به منظور آمادگي براي تشريح واقعي استفاده كردند، عملكرد معنادارتري نسبت به گروهي به دست آوردند كه تنها به تشريح عيني پرداختند. (كينزي، اشتراوس و فاس 1993).
در ميان مفيدترين يافتههاي پژوهشي درباره ابزارهاي آموزشي پيشرفته به نظر ميرسد طراحي نرمافزارهاي خاص در كيفيت و ميزان يادگيري دانشآموزان تأثير به سزايي داشته باشد. به اعتقاد بيالو و سيوين كاچالا (1990 ) چنانچه دانشآموزان نسبت به ميزان، مرور و توالي آموزشي تا اندازهاي كنترل داشته باشند ميتوانند پيشرفت بالاتري نسبت به زماني به دست آورند كه كنترل تمام تصميمهاي آموزشي بر عهده نرمافزار است. اما براي دانشآموزاني كه پيشرفت آنها كم و يا داراي دانش اندك درباره موضوع هستند راهنماي آموزشي پرساختار، مناسبتر است. براي نمونه، دانشآموزان پايههاي پنجم و ششم كه بر مدت زمان صرف شده براي هر صفحه در آموزش تعاملي با كامپيوتر كنترل داشتند، نسبت به آنهايي كه از همان نرمافزار اما بدون كنترل بر مراحل آن استفاده ميكردند، نمره بالاتري به دست آوردند (دالتون، 1990). به همين ترتيب پيشرفت دانشآموزاني كه از نرمافزار هندسه پايه با توانايي اعمال كنترل بر مثالها، تمرينها و مرور مطالب استفاده ميكردند در مقايسه با دانشآموزاني كه نسخه ديگر نرمافزار اما بدون اعمال كنترل را به كار ميبردند، بيشتر بوده است (هانافين و ساليوان، 1990).
از سوي ديگر، در نرمافزارهاي تمريني، برنامههايي كه اطلاعات مربوط به پاسخ درست را فراهم ميآورد، نسبت به برنامههايي كه نياز به پاسخ دانشآموزان دارد تا آنها را تصحيح نمايند، اثر بيشتري بر يادگيري ميگذارد (بيالو و سيوين كاچالا، 1994).
بدون ترديد، مطالعات متعدد ارزش نرمافزارهايي كه دانشآموزان را به سوي پاسخ درست هدايت ميكند نسبت به نرمافزارهايي كه تنها پس از ارائه پاسخ دانشآموزان آنها را تصحيح ميكند نشان داده است. مطالعهاي كه بر روي دانشجويان دانشگاه انجام شده نشان ميدهد دانشجوياني كه اطلاعات و دانش مربوط به پاسخ درست را طي خواندن متون اجتماعي دريافت كردند بسيار موفقتر از دانشجوياني بودند كه تنها پاسخ درست را پس از بازخورد خويش به دست آوردند (هاني، 1995).
از سوي ديگر به اعتقاد بسياري از صاحبنظران نرمافزارهايي كه در بردارنده راهبردهاي شناختي است، پيشرفت بيشتري براي فراگيرندگان ايجاد ميكند. راهبردهاي شناختي مفيد شامل تكرار، تمرين محتوا، تفسير، خلاصهسازي نقشهبرداري يا نمودارسازي شناختي، استخراج شباهتها، استنباط و توليدمثالهاي بارز، تكنيكهاي خاص براي خواندن از حوزههاي محتوايي مختلف و كاربرد اطلاعات تصويري ميشود. هرچند پژوهشهاي مربوط به تأثير راهبردهاي آميخته و تركيبي هنوز بسيار محدود است، اما تمايل به ايجاد روشهايي كه بتواند بهگونه مستقيم در نرمافزارهاي يادگيري اينگونه راهبردها را فراهم كند، بسيار رشد كرده است. در يكي از اين مطالعات كه بر روي دانشآموزان كمتوان دبيرستاني انجام شد، آزمودنيها از نرمافزاري استفاده كردند كه مجبور بودند در پاسخ به يك مسأله منطقي نمودار درست را انتخاب كنند. اما به دانشآموزاني كه از نسخه ديگر نرمافزار استفاده ميكردند، آموزش داده شد كه چگونه يك نمودار را پيش از انتخاب، رسم كنند. نتايج نشان داد گروه دوم پيشرفت و عملكرد بسيار بالاتري نسبت به دانشآموزان گروه نخست به دست آوردند. علاوه بر اين، اين گروه در حل تكاليف منطقي دشوارتر نيز موفقتر بودند (گروسن و كارنين، 1990).
پژوهشگراني كه اثرات آموزش صوتي را با نرمافزارهاي كنترلكننده كامپيوتري درباره توانايي كودكان در درك داستان مقايسه كردهاند، به اين نتيجه رسيدهاند كه دانشآموزان گروه دوم در خلاصه كردن داستان، استنباط عبارتها و جملهها و ارائه اطلاعات مختلف درباره داستان نسبت به گروه نخست بسيار مناسبتر و كارآمدتر عمل ميكردند. اين دانشآموزان كه برخي از آنها در حد مرزي (خطرناك) بودند مؤلفههاي كليدي بيشتري از داستان را بيان ميكردند، مؤلفههايي مانند نقطه شروع داستان، مسأله تلاش براي حل مسأله و نتيجهگيري پاياني. از اين رو، پژوهشگران نتيجه گرفتند كه نرمافزارهاي صوتي – تصويري كامپيوتري در شكلگيري بازنماييهاي ذهني داستان، كمك زيادي به دانشآموزان ميكند و ميتواند حس كلي آنها را نسبت به ساختار داستان و مهارتهاي مهم خواندن توسعه دهد.
تكنولوژي و خودپنداره دانشآموزان
يافتههاي متعدد، اثرات مثبت تكنولوژي بر خودپنداره دانشآموزان را نشان داده و از توان بالقوه تكنولوژي آموزشي بر بهبود نگرش دانشآموزان نسبت به خود حمايت ميكند. استفاده از كامپيوتر ميتواند انگيزه يادگيري در دانشآموزان را نيز افزايش دهد. كالي (1997) با بررسي نسبتاً جامع مطالعاتي كه در آن از تكنولوژي آموزشي استفاده شده، دريافته است كه آموزش بر پايه كامپيوتر علاوه بر فردي ساختن آموزش و ارائه بازخورد فوري به دانشآموزان، ميتواند حتي پاسخها را تصحيح كند. به اعتقادي وي، افزايش انگيزه مطالعه در دانشآموزاني كه از طريق كامپيوتر درس ميخوانند مربوط به سهولت تصحيح اشتباهات، ايجاد محيط شبهشخصي، افزايش عزت نفس، كنترل فعال بر محيط و توانايي كار كردن برپايه روش و فراخور خويش است. علاوه بر اين، نتايج مطالعات نشان ميدهد كه كاربرد آموزش مبتني بر كامپيوتر در دانشآموزان ابتدايي احساس نيرومندتري نسبت به موفقيت در مدرسه ايجاد ميكند، ضمن آنكه قرار دادن كامپيوتر در مدرسه براي دانشآموزان منجر به رشد عزتنفس و اعتماد به نفس در آنها ميشود (ديگرو، 1990).
بدون ترديد، دانشآموزاني كه خود را از لحاظ يادگيري موفق در نظر ميگيرند از مدرسه لذت بيشتري ميبرند، بهترين و بيشترين تلاش را به عمل ميآورند و موفقيت درسي بيشتري كسب ميكنند. آموزش با كامپيوتر منجر به بهبود نگرش دانشآموزان نسبت به حوزههاي مختلف نيز ميگردد. اين حوزهها شامل بهبود نگرش نسبت به خود به عنوان يادگيرنده، استفاده از كامپيوتر در آموزش و نسبت به كامپيوتر به گونه كلي، مطالب درسي، كيفيت آموزش و نيز بهبود نگرش نسبت به مدرسه ميشود. از سوي ديگر، ياديگري با كمك كامپيوتر منجر به دستيابي به سطح بالايي از خودكارآمدي، افزايش نرخ توجه به مطالب، افزايش زمان انجام تكاليف و نيز افزايش رفتار اجتماعي ميگردد. طرحها و تمرينهاي درسي كه با تكنولوژي آموزشي پيشرفته به ويژه با كامپيوتر ادغام شده باشد، ميتواند فهم مفاهيم و اصول چالشانگيز را آسانتر سازد. براي نمونه، دانشآموزاني كه فراگيرندگان ديداري هستند، ميتوانند از تصاوير متحرك و ثابت و نيز نمايشهاي ويدئويي كه در نرمافزارهاي آموزشي قرار دارد بسيار سود ببرند. نرمافزارهاي ابزاري (نرمافزارهايي كه انجام يك تكليف را آسانتر و كارآمدتر ميكند، مانند پردازشگر كلمات يا بستههايي كه جدول ورود داده دارند) ميتواند خلاقيت و كنجكاوي را پرورش داده و انجام تكاليف را آسانتر سازند. نرمافزارهاي شبيه ساز نيز ميتواند تجربههاي تعاملي و پاداشهاي دروني ايجاد كند كه متون درسي به تنهايي قادر به آن نيستند براي نمونه، تكنولوژي ميتواند امكان ايفاي نقش يك قهرمان تاريخي را در قرون گذشته براي دانشآموز فراهم آورد.
تكنولوژي و تعامل دانشآموزان و معلمان
گرچه اكثر پژوهشهاي انجام شده در اين زمينه به واقع كلاس – مبنا بوده و در مورد مراكز و برنامههايي كه مربوط به ايجاد و استفاده از محيطهاي يادگيري تكنولوژيكي است پژوهشهاي كمتري انجام شده اما نتايج به دستآمده موجب شكلگيري بينش مثبت نسبت به نقش تكنولوژي كامپيوتر در آموزش شاگردمحور، تعاملي و نيز همكاري بيشتر براي حل مسأله شده است.
نتايج فراتحليل رايان (1991) در مورد تأثير آموزش مبتني بر كامپيوتر بر پيشرفت دانشآموزان ابتدايي نشان داد كه سه مؤلفه اصلي در كارآمدتر ساختن محيط يادگيري نقش اساسي دارد:
1) تعامل شخصي ميان اعضاي كلاس (تعامل دانشآموز – معلم و تعامل دانشآموزان با يكديگر)
2) يكي ساختن تكنولوژي با مطالب درسي كلاس توسط معلم
3) ايجاد فعاليتهايي كه به دانشآموزان امكان ميدهد تا يادگيري خود را جهت داده و يا آن را ابراز نمايند.
بيكر (1995) معلماني را كه ميتوانند اين سه مؤلفه يا تعاملهاي مشابه را هماهنگ نمايند، تحتعنوان معلمان نمونه طبقهبندي ميكند. به اعتقاد وي اين گونه معلمان را ميتوان راهنمايان مدرسه در تكنولوژي دانست زيرا آموزش رسمي را با تدريس كامپيوتر مورد توجه قرار ميدهند و براي كار با كامپيوتر به عنوان يك نوع وظيفه و تكليف، ساعتهاي زيادي را در مدرسه ميگذرانند. علاوه بر اين، بيكر عوامل زمينهاي ديگري را نيز مطرح ميكند كه در ادغام موفقيتآميز كامپيوتر در آموزش مشاركت دارد عواملي مانند وجود شبكه اجتماعي معلماني كه از كامپيوتر استفاده ميكنند، حمايت سازماني از سوي مدرسه و مديران منطقه و منابع كافي براي پيدا كردن نرمافزار و گروهبندي مناسب دانشآموزان. مطالعات ديگر نيز اهميت تجربه و نگرش معلمان را خاطر نشان كرده و به تشريح روشهايي پرداخته است كه از طريق آنها الگوهاي تعاملي توسعه مييابد. به گونه كلي پژوهش درباره عوامل زمينهاي مربوط كاربرد تكنولوژي در مدارس، عوامل و تعاملهايي را كه در مؤثر ساختن محيط يادگيري مبتني بر تكنولوژي دخالت دارد مشخص كرده و در پي تعيين عوامل مؤثر ديگر هستند.
ضرورت وكاربردتكنولوژي آموزشي:
ضرورت:همانگونه كه گفته شد وجود مسائل ومشكلات متعدد در حوزه آموزش وپرورش ضرورت كاربرد تكنولوژي آموزشي را درجهت مقابله و رفع اين مشكلات آشكار ساخته است.
يكي از اصول آموزش مدارس در سطوح بين المللي، وجود آزمايشگاهها و كارگاههاو طراحي نرم افزارهاي آموزشي براي تجربه كردن آموزه هاي تئوري است تا دانش آموز بتواند با ساختن و خراب كردن و ديدن و لمس كردن آنچه را كه در ساعتهاي كسالت آور و خشك درس مي آموزد به عينه مشاهده كند و اين مسأله، تجسم عيني اين ضرب المثل است كه «شنيدن كي بود مانند ديدن . .
شايد اگر مدارس ما نيز به اندازه كافي و وافي از آزمايشگاه وكارگاه برخوردار بودند و يا آزمايشگاههاي موجود تجهيزات و توان پاسخگويي به نياز دانش آموزان را داشت امروزه شاهد بروز و ظهور استعداد و توانايي بيشتري از سوي جوانان ايراني بوديم، زيرا اين آزمايشگاه ها وكارگاه ها مي توانند جرقه نوآوري، اختراع و اكتشاف را در ذهن خلاق جوانان ونوجوانان ايجاد كنند و با پيگيري اين جرقه به آتشفشاني از پيشرفت رسيد.
به نظر مي رسد كه در حال حاضر توجه لازم به آزمايشگاهها نمي شود و مدت زمان لازم در اين راستا اختصاص نمي يابد، درحالي كه براساس اعلام و نظر كارشناسان بايد تا 50 درصد از ساعتهاي آموزشي، به آموزش عملي
اختصاص يابد، كه ظاهراً ما تا رسيدن به اين امر هنوز فاصله زيادي داريم.
يكي ديگر از مسايل مبتلا به آزمايشگاههاي مدارس، لزوم به روز بودن اين مراكز به لحاظ تجهيزات و امكانات است كه به نظر مي رسد تا تحقق كامل اين مسأله نيز بايد گامهاي زيادي برداشته شود.
كاربرد مواد و وسايل آموزشي در تدريس و ياد گيري:
مهمترين دليل استفاده از وسايل آموزشي ، نقشي است كه حواس مختلف در ياد گيري دارندنتايج تحقيقات نشان داده اندكه حواس مختلف در ياد گيري نقش يكساني ندارند.يافتهاي زير اين تفاوت رابه خوبي نشان
مي دهند:
75% يادگيري از طريق كاربرد «حس بيناي» صورت مي گيرد.
13% يادگيري از طريق كاربرد «حس شنوايي» صورت مي گيرد.
6% يادگيري از طريق كاربرد «حس لامسه» صورت مي گيرد.
3% يادگيري از طريق كاربرد «حس بوياي» صورت مي گيرد.
3% يادگيري از طريق كاربرد «حس چشاي» صورت مي گيرد.
ولي متاسفانه در بسياري از موارد، معلمان به كاربرد 13%حس شنوايي تاكيد فراواني دارند به طوري كه حدود 60% از وقت دانش آموزان در مدارس ابتدايي و 90% در مدارس متوسطه صرف گوش دادن مي شود . در حالي كه دانش آموزان حدوداً يك چهارم مطالب شنيده شده رامي توانند به خاطر بسپارند لازم به تذكر است كه هيچ يك از
رسانه هاي آموزشي به تنهايي قادر به ارائه خدمات كامل آموزشي نيستند.بلكه تلفيقي مناسب از آنهامي تواند معلمان را در تدريس ودانش آموزان را در ياد گيري،ياري كند. .
نقش مواد وتجهيزات آموزشي عبارتند از :
1) اين گونه مواد ووسايل ، اساس قابل لمس رابراي تفكر وايجاد مفاهيم به وجود مي آورند.
2) توجه و علاقه فراگيران راجلب مي كنند. .
3) ياد گيري را سريع ترو پايدارترمي كنند.
4) تجارب واقعي و عيني را در اختيار فراگيران قرار مي دهند.
5) جريانها ورويدادهايي كه به علت كندي حركت وپيدايش ، مطالعه جزئيات آنها امكان پذير نيست را ممكن مي كند ، مانند فيلمبرداري و نمايش باز شدن گل با استفاده از تكنيك فيلمبرداري تك فريم1
رويدادهايي كه به علت سرعت حركت وپيدايش،مطالعه آنها با دشواري صورت مي گيرد را امكان پذيرمي كنند مانند بال زدن حشرات با استفاده از تكنيك فيلم برداري سريع آنچه به طور كلي درشرايط عادي دسترسي به آن
مشكل يا غير ممكن است را امكان پذير مي كند. مانند بررسي ساختمان اندامهاي داخلي بدن و جريان خون در
رگها،اميد است با برنامه ريزي حساب شده و منطقي در كاربرد وسايل كمك آموزشي،شاهد رشد آموزش فرزندانمان در مدارس باشيم.
نتيجه گيري:
نتايج تحقيقات نشان داده اندكه حواس مختلف در ياد گيري نقش يكساني ندارند.
مهمترين دليل استفاده از وسايل آموزشي نقشي است كه حواس مختلف در ياد گيري دارند از آنجائيكه استفاده از و سايل سمعي وبصري، نرم افزارهاي آموزشي و وسايل آزمايشگاهي ارتباط مستقيم با حواس پنجگانه بخصوص حس بينايي دارند تاثير گذاري آن ها در يادگيري بسيار زياد است .
ايجاد زمينه مناسب براي متحول شدن فرايند ياددهي – يادگيري و استفاده از تكنولوژي در جهت خود انگيخته شدن دانش آموز يكي از اصول صحيح برنامه ريزي در نظام آموزشي به شمار مي رود.
وجود وقت مناسب براي يادگيري معنادار و مستمر و مبتني بر تفكر و توسعه استعدادهاي چند گانه.
استفاده از رويكردهاي نوين در تدوين و اجراي برنامه ها با تاكيد بر مداومت و تعالي جويي دانش آموز در يادگيري و تربيت انسان فرهيخته با تاكيد بر ويژگيهايي چون تقويت ذهن پرسشگر ، كنجكاو ، شيفته يادگيري و برخوردار از سواد چند گانه ، شهروندي موثر و كارآمد و متخلق بر اخلاق انساني ، استقرار نظام ارزشيابي فرايند مدار ، تكويني ، مستمر ، تحولي نگر، ملموس و پاسخگو و قابل ارزيابي بودن برنامه ها از ضرورت انكار ناپذيري برخوردار هستند. .
پژوهشهاي اخير ارزش تكنولوژي را در مورد يادگيري دانشآموزان و افزايش پيشرفت آنها نشان داده است، اما توجه به اين نكته نيز ضرورت دارد كه مطالعات انجام شده در اين زمينه از نظر تعداد و نيز طرحهاي پژوهشي داراي محدوديت بوده است. براي نمونه، مرور مطالعاتي كه در يك گستره 5 ساله انجام شده تنها دوره كوتاهي از تاريخچه تكنولوژي آموزشي را پوشش ميدهد و چندين مطالعه تنها نتيجه گرفتهاند كه اين نوع آموزش بهتر است، زيرا آنها رويكردهاي مبتني بر تكنولوژي را به عنوان آموزش تكميلي و نه آموزش جايگزين ارزشيابي كردهاند. با وجود اين، پژوهشهاي اخير تأييد ميكند كه مشاركت كامپيوتر به عنوان تكنولوژي آموزش تعاملي براي يادگيري دانشآموزان مفيد است. معرفي تكنولوژي در محيط يادگيري نشان داده است كه چگونه ميتوان يادگيري را معنادار و مستمر نموده و آن را به سوي دانشآموز محوري، تشويق يادگيري مشاركتي و افزايش تعامل معلم – دانشآموز رهنمون ساخت. تغييرات مثبت در يادگيري كه بر اثر تكنولوژي صورت گرفته موجب تكامل و نه انقلاب در اين پديده شده است. نتايج بالا چشمانداز پيچيدگيهاي تدريس و يادگيري با تكنولوژي پيشرفته را كه در طول قرن بعدي در آموزش بهوجود خواهد آمد، به تصوير ميكشد و در عين حال چالشهايي نيز فراروي مربياني كه پاي بند به پرورش و ارتقاي يادگيري در محيط خود هستند، قرار ميدهد. دو دهه تجربه علمي با تكنولوژي كامپيوتر و نيز يك دهه پژوهش درباره آن اين امكان را ميدهد تا با اطمينان زياد موارد زير را بيان كرد:
1) هر چند تكنولوژي ميتواند تدريس و يادگيري را بهبود بخشد، اما تنها در اختيار داشتن آن موجب بازده آموزشي بهتر نميشود. اينكه آيا يك مدرسه معين فوايد بالقوه تكنولوژي را به دست ميآورد يا نه، بستگي به آن دارد كه چه نرمافزارهايي را برميگزيند، دانشآموزان به واقع با نرمافزار و سختافزار كامپيوتري چه كار ميكنند، معلمان چگونه يادگيري مبتني بر كامپيوتر را سازمان داده و از آن پشتيباني ميكنند، و در نهايت اينكه آيا تكنولوژي به اندازه كافي در دسترس قرار دارد؟
2) اگر بخواهيم دانشآموزان با تجربه يادگيري مبتني بر كامپيوتر بهگونه مناسبي درگير شوند، و اگر بخواهيم مربيان بهگونهاي موفق به ايجاد و حمايت از اين تجربهها بپردازند، تحول حرفهاي معلمان پيش از هر اقدامي ضرورت دارد.
3) بنا نهادن يك نظام آموزشي مناسب و تصميمگيري درباره كاربرد مطلوب تكنولوژي كامپيوتر، انتخاب نرمافزار، حمايت و تحول حرفهاي، پيريزي تكنولوژي سختافزار و بهطور كلي، همه مؤلفههاي درگير، نياز به فرآيند برنامهريزي كاملاً منسجم دارد.
4) كامپيوتر و تكنولوژيهاي وابسته پيوسته تغيير ميكند، از اينرو، برنامههاي آموزشي و مؤلفههاي ضمني آنها نيز بايد توسعه و تحول مستمر پيدا كنند. با نرخ فزاينده تغييرات تكنولوژي، بايد براي استفاده مثبت و مبتكرانه در نظام آموزش پيوسته فرصتهاي تازهاي ايجاد گردد. اين مطلب زيربناي برنامهريزي آموزشي، تكامل و اصلاح عملكرد كنوني را تشكيل ميدهد